پانزده اسفند سال 85 سینمای ایران با شوکی بزرگ مواجه شد، خبری که باورش سخت بود، اما وقتی تشییع جنازه این هنرمند برگزار شد. دریافتیم رسول ملاقلیپور از میان ما رفته است. از آن تاریخ بیش از 11 سال گذشته است، ولی هنوز هم نام وی در سینمای ایران جاودان است. به ویژه سینمای دفاع مقدس، هیچگاه نتوانست بعد از رفتن رسول، مجدداً قد علم کند. این هنرمند در ظاهر جدی ولی در باطن مهربان، در آخرین کار خود (میم مثل مادر) قلب همه مردم را تسخیر کرد و نشان داد میتوان در کنار یک روایت زیبای مادرانه، نگاهی به دفاع مقدس داشته باشد. ملاقلی پور کار خود را در سینما با فیلم «نینوا» در سال 62 آغاز کرد. بعد از آن نیز فیلمهایی چون «بلمی روی ساحل»، «پرواز در شب» و «افق» دیگر فیلمهایی بودند که ملاقلیپور در ابتدای راه فیلمسازی آنها را جلوی دوربین برد.
در کارهای اولیه این فیلمساز به سبب نیاز آن روزهای سینمای ایران، وجه حماسی آثار، اصلیترین فاکتور بود، هرچند که در بسیاری از مواقع این نگاه دور از واقعیت موجود بود. با پایان جنگ وی به موضوعات جدیدی پرداخت. در همین راستا در «مجنون» و «خسوف» به موضوع ضد انقلاب پرداخت. در ادامه این فیلمساز، وارد فاز جدیدی از فیلمسازی شد که از آن میتوان به نقطه پرتاب این هنرمند اشاره کرد.
«پناهنده» بهترین فیلم ملاقلی پور تا آن زمان، به داستان دو منافق میپرداخت که از سازمان بریده و به کشور بازگشتند، اما مقام مافوق آنها سعی در بازگرداندن آنها دارد. در این میان یک بسیجی کهنه کار به حمایت از این دو بر میخیزد. در این کار برای اولین بار نگاهی متفاوت به اعضای گروهک منافقان شده است، همچنین تصویرسازی که از بسیجی در این فیلم میبینیم با الگوهای رایج تفاوت اساسی دارد.
«نجات یافتگان» و «سفر به چزابه» دو کار بعدی این فیلم سینمایی هستند که باز هم در کارنامه این فیلمساز نمرهای خوب محسوب میشوند. به ویژه در سفر به چزابه، روایتی زیبا و انسانی از دفاع مقدس را میبینیم، بدون اینکه در آن شعارهای رایج سینمای جنگ داده شود. «کمکم کن» در میان فیلمهای خوب آن روزهای رسول ملاقلیپور کاری جدی محسوب نمیشود، زیرا این فیلمساز از حوزه تخصصی خود جدا شده و به حوزهای که در آن تجربه چندانی نداشت ورود کرد. این فیلم نه تنها با نقد خوب منتقدان مواجه نشد، بلکه در گیشه نیز موفقیت چندانی نداشت. اتفاقی که در کمکم کن برای ملاقلی پور رخ داد و به او فهماند که باید در حوزه خود به کار فیلمسازی ادامه داد. برای همین در سال 77 وی «هیوا» را جلوی دوربین برد و دریچهای دیگر در سینمای دفاع مقدس پیش روی خود گشود.
«نسل سوخته» کار بعدی ملاقلیپور یکی دیگر از فیلمهای ضعیف این فیلمساز است که نشانی از سینمای دفاع مقدس در خود ندارد. این کار که از بازیگران مطرح نیز سود برده تکلیفش با خود مشخص نیست، زیرا با وجود مدعی بودن در حوزه پیام رسان، همچون کلافی سردرگم تنها دور خود تنیده شده است. در اصطلاح این فیلم را میتوان اثری عنوان کرد که فیلمسازش حوصله کار کردن ندارد، برای همین سعی میکند به هر طریق که شده پیرامون خود را زیر سوال برد.
«قارچ سمی» فیلم بعدی ملاقلیپور نسبت به اثر قبلی کاری بهتر است که در آن به آدمهای جنگ در زمان حال توجه دارد. در این فیلم که نقدی اجتماعی و جدی به شرایط موجود دارد به مفاسد اقتصادی پرداخته میشود، همچنین در این کار، این نکته مد نظر قرار میگیرد که یک بسیجی حتماً نباید به دنبال جنگیدن در خاکریزها باشد، چون میتواند در عرصه اقتصاد نیز همانند جبهه، جهاد کند. درباره این فیلم یک نکته را میشود به عنوان ویژگی شاخص عنوان کرد، آن هم نگاهی شعارگونه به موضوعات پیرامون است.
اما «مزرعه پدری» را میتوان بهترین فیلم ملاقلی پور در حوزه سینمای جنگ نام برد که در آن، هم به زیباییهای تصویری اشاره شده، هم در بحث معنا، موضوعاتی که تا به آن روز کمتر در سینمای کشورمان مد نظر قرار گرفته است. این کار که در بحث جلوههای ویژه یکی از آثار به یادماندنی سینمای ایران محسوب میشود، اما افسوس که تمام داشتههای فنی فیلم به نوعی نادیده گرفت شد، چون این کار در گیشه فروشی بسیار ناموفق داشت، هرچند نظر کلی منتقدان نسبت به این فیلم مثبت بود.
«میم مثل مادر» آخرین فیلم رسول ملاقلیپور به عقیده برخی، بهترین کار این فیلمساز محسوب میشود که توانست تحسین مردم و منتقدان را باهم به دست آورد. این اثر سینمایی یک اثر دراماتیک است که در آن اوج مقام مادر را شاهد هستیم. بازیهای به یادماندنی این فیلم هنوز هم در یادها باقیمانده بهویژه سکانس پایانی این کار را بههیچوجه نمیشود فراموش کرد.
در انتهای این مطلب، باید گفت ملاقلیپور سینماگری بود که نظیر حاتمی جایش در سینما پر نشده چون هر آنچه که ساخت با عشق و باور بود. این فیلمساز وقتی درباره جنگ و شهدا حرف میزد صدایش میلرزید، زیرا جانفشانی انها را از نزدیک احساس کرده بود، برای همین هم کارهایش بر قلب و روح مردم مینشست.
به قلم داود کنشلو
انتهای پیام