به گزارش ایکنا؛ «آدمشویی» از جزء به کل رسیدن نیست، با جزء به کل هویت بخشیدن است. جزیی که نبودش به جوهر کل لطمه میزند. البته اگر بیش از حد درکم با شخصیتهایم قاطی میشدم، سکندری میخوردم و نوعی توهین به شعور مخاطب هم به شمار میآمد. اینجاست که تامل بر معرفت شهدا ضرورتی اجتنابناپذیر قلمداد میشود. ورود به تفکر رزمندهای که نه دنبال شهادت است، نه غافل از آن، همان هستی است که نویسنده جستجوگر واقعی را مثل آهنربا دنبال خود میکشاند. هرچه که نزدیکتر میشود، قوه آهنرباییاش قویتر میشود. توصیه میشود وسوسه نشویم و تمرین معرفتشناسی و عینیت دادن به آن در رفتار شخصیت را در داستان کوتاه بیشتر تمرین کنیم. تمرین، تکرار، نقد، شکستن قالبها، جرئت دادن به قلم، درست مثل جرئت شهدا در شب عملیات. این روش به ما اجازه میدهد همچون روح بالنده آنان پرواز کنیم، اوج بگیریم و هیجان خلق کنیم.
مرز میان جنگ و زندگی، ترس و شجاعت، وظیفه و ظرفیت، رفتن و ماندن در دل درگیری، دغدغه شخصیتی است که به لحظهای، ترجیح دادن منفعت جمعی بر شخصی و برعکس در ذهنش جا عوض میکند. این طوفان ذهن و اندیشه زیر آتش و دود، دنیای پر رمز و رازی است که باید درکش کرد، نه ادایش را درآورد.
بعضی از نویسندهها جنگ را با عینک ژنرالها میبینند، حتی اگر با عینک سربازی از جنس بسیجی به جنگ میپردازند، قدرت رسمیت بخشیدن به استقلال آن بسیجی را نداشته و او را تکتیراندازی معرفی کردند که نمیداند چرا ماشه را میچکاند و قلب فلکزدهای از جنس خودش، دشمن را سوراخ میکند تا خود زنده بماند. ژنرالها زیر سنگر بتونی تصمیم میگیرند و سربازها زیر آتش و دود اجرا میکنند.
این کتاب برای پا به سن گذاشتهها نوشته شده است؛ کسانی که به سختی تن به تغییر میدهند، کسانی که حوصله تجربهای نو را ندارند که بخواهند گذشته را دور بیندازند. کسانی که نمیخواهند باز هم بازیچه اعتقاداتی شوند که بعد بفهمند دروغ بود و قبول نکنند این دروغ سرابی بیش نبود که دیگر حوصله ندارند به پوچی وقت تلف کنند و راجع به آن فکر کنند.
کسانی که نمیخواهند پوزخند جوانترها را شاهد باشند و یا جوانترهایی که بخواهند با قدرت و حق به جانب بر آنها حکمرانی کنند. کسانی که بخواهند به جوانترها بگویند سنتها را دوست بدارید. کسانی که از ترس جهنم دنبال بهشت نباشند. کسانی که خود روزی جوان بودند و در برابر سنتها قرار و آرام نداشتند و داشتند، اما سرکش سرنوشت آیندهای شدند که قرار بود گذشته جوانترها شود .
این کتاب از آن کسانی است که قربانی بزرگترین دروغی هستند که از خودشان سر زده است و قدرت اعتراف ندارند. اگر چه جامعه همیشه این افراد را تشویق به وفاداری به این دروغ کرده است و زیر تابوت این افراد را پرشکوهتر پرکردهاند.
اصلاً به جوانترها توصیه نمیشود این کتاب را بخوانند چون اغلب جوانها بیش از حد به گذشته تکیه کردهاند. جوانترها وقتی میتوانند این کتاب را بخوانند که جور جوانترهای قبل از خود را کشیده باشند که در این صورت خواندن این کتاب برای آنان مسخره خواهد بود. همچنان که تاکنون پیرترهای تاریخ را در فضایی از رخوت و پوزخند و تمسخر تصور کردند و اعتراف کردند، دروغ بود، به مسخره دروغ میبافتند و گاه در خلوت فریاد میزنند «لعنت به من که خام شدم.» خود را پختهای میپندارند که آماده پوسیدن هستند. بزرگترها اوقات جدی خود را دور از چشم جوانترها سپری میکنند تا به گذشته خود وفادار بمانند و با عزت بمیرند.از منظر جوانترها این باور عزتمند حلقه وصل انحراف انسان بعد از قابیل است تاکنون.
انتهای پیام