کارگزاران علاوه بر مهارهای بیرونی به مهارسازی درونی اقدام کنند
کد خبر: 3770579
تاریخ انتشار : ۱۷ آذر ۱۳۹۷ - ۱۴:۴۳

کارگزاران علاوه بر مهارهای بیرونی به مهارسازی درونی اقدام کنند

هرچند وجود مهارهای بیرونی برای سرپرستان و کارگزاران ضروری است، اما کافی نیست و مهارسازی درونی کاری اساسی است و امام علی(ع) بدین فراخوانده است.

به گزارش ایکنا؛ به نقل از مهر، متن زیر یادداشتی است که مصطفی دلشادتهرانی، استاد حوزه و دانشگاه در مورد ویژگی‌های شخصیتی مدیران از دیدگاه نهج البلاغه نوشته است:

عهدنامۀ مالک اشتر با این عبارت آغاز می‌شود: «هذَا مَا أَمَرَ بِهِ عَبْدُاللّهِ عَلِیٌّ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ مَالِکَ بْنَ الْحَارِثِ الاْشْتَرَ فِی عَهْدِهِ إِلَیْهِ حِینَ وَلاَّهُ مِصْرَ.» این آیین‌نامه‌ای است از بنده خدا، علی امیرمؤمنان به مالک اشتر، پسر حارث، در پیمان‌نامهٔ خویش با او، هنگامی که وی را بر مصر سرپرست نمود.

در این عبارت چند نکتهٔ لطیف حکومتی و مدیریتی دیده می‌شود. نخستین نکته اداره امور از جایگاه بندگی خداست.

خاستگاه مدیریت و رهبری از مهم‌ترین موضوعات جهت‌دهنده، به حکومت و ادارهٔ یک سازمان است؛ این که انسان از چه مجرایی گام در میدان ادارهٔ امور بگذارد و به رهبری بپردازد، نقشی تعیین‌کننده در مدیریت و حکومت دارد. تصمیم‌گیری‌ها، و رفتار و سلوک مدیریتی و حکومتی به شدّت، متأثر از تلقی‌ها و دریافت‌ها از مدیریت و حکومت است.

نوع تلقی و دریافت زمامداران از خود در جایگاه مدیریتی و حکومتی آنان را به انواع روابط و مناسبات سوق می‌دهد. هر دریافتی به کارکردی منجر می‌شود، به عنوان نمونه: دریافت از حکومت و مدیریت مبتنی بر تسلط ، تجبر ، تحکم و خودکامگی، کارکردهای اینچنین خواهد داشت: سلطه‌گرانه، مستبدانه، آمرانه و خودکامانه.

دریافت‌هایی از جنس هدایت، خدمت، امانت، پاسداشت، کارکردهایی از جنس این امور خواهد داشت: هدایت‌گرایانه، خدمتگزارانه، امانت‌دارانه، پاسدارانه.

کسی که خود را در جایگاه حکومت و مدیریت مسلّط، حاکم، مطلق، خدا می‌بیند به روابط و مناسباتی متناسب با این دریافت رو می‌کند، روابط و مناسباتی سلطه‌گرانه، مستبدانه، خودکامانه و خدای‌گونه؛ و کسی که از جایگاه بندگی خدا به حکومت و مدیریت می‌نگرد، به روابط و مناسباتی هدایتگرانه، خدمتگزارانه، امانتدارانه و پاسدارانه رو می‌نماید.

امیرمؤمنان علی(ع) در آغاز عهدنامهٔ مالک اشتر، به مهم‌ترین دروازه ورود به عرصه حکومت و مدیریت پرداخته است: ورود از جایگاه بندگی خدا. در این صورت است که روابط و مناسبات حکومتی و مدیریتی، صورتی انسانی و به دور از قدرت‌مداری می‌یابد و درعین ظهور، توانایی لازم برای اداره امور، از سلطه‌گری و خودکامگی پرهیز می‌شود.

عبارت «هَذَا مَا أَمَرَ بِهِ عَبْدُاللّهِ عَلِیٌّ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ» بیانگر چنین حقیقتی است. علی (ع) خود را بندهٔ خدا معرفی می‌کند و از این جایگاه به اداره امور فرا می‌خواند و خود در تمام دوران حکومت و مدیریتش بر این اساس عمل کرده است. خداوند به ما توفیق فهم درست عهدنامۀ مالک اشتر و بهره گرفتن از آن را در میدان عمل عنایت کند.

لزوم مهار درونی به ویژه در جایگاه قدرت

انسان در جایگاه حکومت و مدیریت، علاوه بر مهارهای بیرونی، نیازمند مهار درونی است؛ عاملی که انسان را از درون حفظ کند و مانع خودمحوری، قدرت‌طلبی، تندی و تیزی و تجاوزگری او گردد. هرچند وجود مهارهای بیرونی برای سرپرستان و کارگزاران  ضروری است، امّا کافی نیست، و مهارسازی درونی کاری اساسی است؛ و امام(ع) بدین فراخوانده و در عهدنامۀ مالک اشتر فرموده است: «وَ أَمَرَهُ أَنْ یَکْسِرَ نَفْسَهُ مِنَ الشَّهَوَاتِ، وَ یَزَعَهَا عِنْدَ الْجَمَحَاتِ، فَإِنَّ النَّفْسَ أَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ» (و او را فرمان داد که نفس خویش را از پیروی شهوت ها مهار سازد، و در هنگام سرکشی‌ها آنرا [از نافرمانی ها] بازدارد، زیرا نفس فرمان دهنده به بدی است).(نهج البلاغه، نامۀ ۵۳)

این بیان نشان می دهد که مهار درونی در جایگاه قدرت تا چه حد ضرورت دارد؛ و امام (ع) درباره این مهارسازی، در اینجا، دو عبارت به کار برده است:  

الف) «أَنْ یَکْسِرَ نَفْسَهُ مِنَ الشَّهَوَاتِ» (نفس خویش را از پیروی شهوت ها مهار سازد).

ب) «وَ یَزَعَهَا عِنْدَ الْجَمَحَاتِ» (و در هنگام سرکشی ها آن را  [ از نافرمانی ها ] بازدارد).

 تعبیر «کسر نفس من الشهوات» در اصل شکستن خواسته های نفسانی و خواهش های درونی و شهوانی است که بیانگر نهایت مهارسازی و بازدارندگی است؛ و این شدّت بیان می رساند که تهدید خواهش های درونی تا چه حد است که لازم است این گونه نفی شود و مهار گردد. همچنین تعبیر «وزع نفس عند الجمحات» جلوگیری و بازدارندگی نفس است آن هنگام که خواهش های آن چون اسبان سرکش سوارکاران خود را به سوی هلاکت می برند و از دست سواران هیچ کاری برنمی آید. جَمَحات جمع جَمَح به معنای سرکشی اسب  و تند رفتن و شتاب گرفتن اسب در حدّی است که راکب آن نتواند مهارش کند.

امام (ع) با به کار گرفتن واژه «جَمَحات»، شدّت خطر قدرت زدگی را بیان کرده است و این که قدرت زدگی اختیار انسان را سلب می کند و قدرت بر انسان مسلّط می شود و آن است که زمامدار و مدیر را راه می برد. به بیان امیرمؤمنان علی (ع): «أَلاَ وَ إِنَّ الْخَطَایَا خَیْلٌ شُمُسٌ حُمِلَ عَلَیْهَا أَهْلُهَا وَ خُلِعَتْ لُجُمُهَا، فَتَقَحَّمَتْ بِهِمْ فِی النَّارِ: هشیار باشید، خطاکاری ها چون اسبان سرکش و چموشی هستند که  خطاکاران بر آن ها سوار شده، عنان گشاده می تازند تا سوار خود را به آتش دراندازند.»(همان، خطبۀ ۱۶)

مهار نکردن خود در جایگاه حکومت و مدیریت، فرد را در چنین موقعیتی قرار می‌دهد؛ و لزوم خودسازی از همین روست: «أَلاَ وَ إِنَّ التَّقْوَی مَطَایَا ذُلُلٌ حُمِلَ عَلَیْهَا أَهْلُهَا وَ أُعْطُوا أَزِمَّتَهَا، فَأَوْرَدَتْهُمُ الْجَنَّةَ.»(همان)

آگاه باشید، پرواپیشگی چون شتران رام و آرامی اند که پرواپیشگان سوار بر آن ها، عنان به دست و آرام، می رانند تا سواران خود را به بهشت درآرند.

نیاز زمامداران و مدیران به رحمت الهی

نیازمندی زمامداران و مدیران به رحمت الهی و فراهم کردن زمینه ها و اسباب آن کاملا جدّی است. آن چه زمینه سازی اصلی برای دریافت این رحمت الهی است، اصلاح رابطه میان خود و خداست که جلوۀ آن رحمت و محبت به مردمان و پاسداشت حقوق آنان و خدمت خالصانه به ایشان و رعایت عدالت در همۀ امور حکومت و مدیریت است . بر این اساس است که امیرمؤمنان علی (ع) پیوسته کارگزاران حکومتی را به اصلاح رابطه خود و خدا سفارش می فرمود. به عنوان نمونه، امام علی (ع) زمانی که شُریح بن هانی را به عنوان فرمانده لشکر به سوی شام فرستاد به وی چنین  سفارش کرد: «اِتَّقِ اللّهَ فِی کُلِّ صَبَاحٍ وَ مَسَاءٍ، وَ خَفْ عَلَی نَفْسِکَ الدُّنْیَا الْغَرُورَ، وَ لاَ تَأْمَنْهَا عَلَی حَالٍ؛ و اعْلَمْ أَنَّکَ إِنْ لَمْ تَرْدَعْ نَفْسَکَ عَنْ کَثِیرٍ مِمَّا تُحِبُّ، مَخَافَةَ مَکْرُوهٍ، سَمَتْ بِکَ الاَْهْوَاءُ إِلَی کَثِیرٍ مِنَ الضَّرَرِ. فَکُنْ لِنَفْسِکَ مَانِعًا رَادِعًا، وَ لِنَزْوَتِکَ عَنْدَ الْخَفِیظَةِ وَاقِمًا قَامِعًا.»(نهج البلاغه، نامۀ ۵۶)

در هر صبح و شام [ به یاد خدا باش و ] خدا را پروا گیر، از دنیای فریبنده بر خویشتن بترس، و در هیچ حال از آن ایمن مباش؛ و بدان اگر خویشتن را از بسیاری از چیزهایی که دوست می داری به خاطر ترس از ناراحتی های آن باز نداری، هوا و هوس ها تو را به زیان های فراوانی خواهند رساند. بنابراین، باید دل از هوس ها بازداری و آن ها را برکنی، و خشم طوفانی و سرکش را برتابی و بشکنی.

 و نیز در نامه ای به مأموران گردآوری زکات نوشت: «أَمَرَهُ بِتَقْوَی اللّهِ فِی سَرَائِرِ أَمْرِهِ وَ خَفِیَّاتِ عَمَلِهِ، حَیْثُ لاَ شَهِیدَ غَیْرُهُ، وَ لاَ وَکِیلَ دُونَهُ. وَ أَمَرَهُ أَلاَّ یَعْمَلَ بِشَیْءٍ مِنْ طَاعَةِ اللّهِ فِیمَا ظَهَرَ فَیُخَالِفَ إِلَی غَیْرِهِ فِیمَا أَسَرَّ، وَ مَنْ لَمْ یَخْتَلِفْ سِرُّهُ وَ عَلاَنِیَتُهُ، وَ فِعْلُهُ وَ مَقَالَتُهُ، فَقَدْ أَدَّی الاَْمَانَةَ، وَأَخْلَصَ الْعِبَادَةَ: او را فرمان می دهد تا در کارهای پنهانی و کردارهای نهانی، آن جا که جز خدا گواهی و جز او پشتیبانی نیست، [ خدا را به یاد داشته باشد و ] پروای الهی پیشه کند. و او را فرمان می دهد که چنان نباشد که به آشکارا اطاعت حق به جای آرَد و در نهان جز آن کند. و آن کس که نهان و آشکار، و گفتار و کردارش یکسان باشد، هم اوست که امانت خدا را ادا کرده و بندگی او را از دل و جان به جای آورده است.(همان، نامۀ ۲۶)

توجه به حافظه تاریخی مردم و اداره شوندگان

«ثُمَّ اعْلَمْ یَا مَالِکُ، أَنِّی قَدْ وَجَّهْتُکَ إِلَی بِلاَدٍ قَدْ جَرَتْ عَلَیْهَا دُوَلٌ قَبْلَکَ، مِنْ عَدْلٍ وَجَوْرٍ؛ وَ أَنَّ النَّاسَ یَنْظُرُونَ مِنْ أُمُورِکَ فِی مِثْلِ مَا کُنْتَ تَنْظُرُ فِیهِ مِنْ أُمُورِ الْوُلاَةِ قَبْلَکَ، وَ یَقُولُونَ فِیکَ مَا کُنْتَ تَقُولُ فِیهِمْ: پس بدان، ای مالک، که تو را به سرزمینی روانه کرده ام که در آن تحوّلات گوناگونی از عدالت و ستم رخ داده است، و مردم به کارهای تو چنان می نگرند که تو در کارهای زمامداران پیش از خود می‌نگریستی و درباره تو چنان سخن می گویند که تو درباره آنان سخن بر زبان می راندی.» (نهج البلاغه، نامۀ ۵۳)

مردمان فارغ از حافظه تاریخی نیستند و حکومت ها و مدیریت های مختلف را دیده اند و درباره آن ها شنیده اند: «قَدْ جَرَتْ عَلَیْهَا دُوَلٌ قَبْلَکَ». از این رو می توانند شیوه های حکومتی و مدیریتی را مقایسه کنند، رفتارها را بررسی نمایند، درباره خدمت ها و خیانت ها نظر دهند و قضاوت کنند. امیرمؤمنان علی (ع) مکرّر این حافظه تاریخی را برانگیخته و مواردی را از حافظه پیشینی تاریخی مردمان را به حافظه پسینی آنان منتقل کرده، چنان که در سخنی فرموده است: «إِنَّ لَکُمْ فِی الْقُرُونِ السَّالِفَةِ لَعِبْرةً! أَیْنَ الْعَمَالِقَةُ وَ أَبْنَاءُ الْعَمَالِقَةِ! أَیْنَ الْفَرَاعِنَةُ وَأَبْنَاءُ الْفَرَاعِنَةِ! أَیْنَ أَصْحَابُ مَدَائِنِ الرَّسِّ الَّذِینَ قَتَلُوا النَبِییِّنَ، وَ أَطْفَؤُوا سُنَنَ الْمُرْسَلِینَ، وَ أَحْیَوْا سُنَنَ الْجَبَّارِینَ: همانا در روزگار گذشته برای شما عبرتی است. کجایند عمالقه  ، و فرزندان  عمالقه؟ کجایند فراعنه و فرزندان فراعنه؟ کجایند مردمانی که در شهرهای رس بودند؟ آنان که پیامبران را کشتند، و سنّت فرستادگان خدا را می راندند و سیرت جباران را زنده کردند.(همان، خطبۀ ۱۸۲)

امام علی(ع) در مسیر خود به سوی «صفّین» به شهر «بُهَرَسیر» و «ایوان مدائن» رسید. مردی از یارانش به نام حُرّ بن سهم بن طُرَیف چون به باقیمانده های آثار حکومت و قدرت ساسانیان نگریست، به این بیت از شعر اَسْوَد بن یَعْفُر نَهْشَلی، از شاعران جاهلی، تمثّل کرد:

جَرَتِ الرِّیَاحُ عَلَی مَکَانِ دِیَارِهِمْ

فَکَأَنَّمَا کَانُوا عَلَی مِیعَادِ 

 بادها بر خانه های سرزمین ایشان برگذشت[و آنها را درهم شکست] گویا با یکدیگر وعده ای داشتند.

 پس علی (ع) به او فرمود: آیا نگویی: «کَمْ تَرَکُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ وَ زُرُوعٍ وَ مَقَامٍ کَرِیمٍ وَ نَعْمَةٍ کَانُوا فِیهَا فَاکِهِینَ کَذلِکَ وَ أَوْرَثْنَاهَا قَوْمًا آخَرِینَ فَـمَا بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّمَاءُ وَ الاْرْضُ وَ مَا کَانُوا مُنْظَرِینَ: چه باغ ها و چشمه سارها [که آنها بعد از خود] برجای نهادند و کشتزارها و جایگاه های نیکو و نعمتی که از آن برخوردار بودند.[آری] این چنین [بود] و آنها را به مردمی دیگر میراث دادیم و آسمان و زمین بر آنان زاری نکردند و ایشان مهلت نیافتند.»(دخان/ ۲۹_۲۵)

سپس امیرمؤمنان(ع) فرمود: «إِنَّ هؤُلاَءِ کَانُوا وَارِثِینَ، فَأَصْبَحُوا مَوْرُوثِینَ. إِنَّ هؤُلاَءِ لَمْ یَشْکُرُوا النِّعْمَةَ فَسَلِبُوا دُنْیَاهُمْ بِالْمَعْصِیَةِ. إِیَّاکُمْ وَ کُفْرَ النِّعَمِ، لاَ تَحِلَّ بِکُمُ النِّقَمُ: آری، همانا آنان زمانی ارث برندگان بودند و اینک ارث دهندگان شده اند. آنان  نعمتها را شکر نگزاردند و دنیایشان نیز در نتیجه نافرمانی از ایشان گرفته شد. از کفران نعمت بپرهیزید تا گرفتار کیفر سخت نشوید.» (وقعة صفّین، نصر بن مزاحم، ص ۱۴۳-۱۴۲)

اینها همه در حافظه تاریخی جامعه‌ها هست، پس زمامداران و مدیران گمان نکنند که مردمان نسبت به گذشته خویش و آن چه بر جامعه رفته است بیگانه اند و چیزی درنمی یابند و آنان هرگونه عمل کنند، مردمان تشخیص نمی دهند. ستم و عدالت، و خیانت و خدمت، اموری ناشناخته برای مردمان نیست، و اگر بتوان با ریاکاری و فریبگری، و در جهل فروبردن و نادان نگه داشتنِ مردمان خیانت را خدمت، و ستم را عدالت جلوه داد، این امور پایداری ندارد و فرجام همه خائنان و ستمگران یکی است.

چندین تن جبّاران کاین خاک فروخورده است        

این گرسنه چشم آخر هم سیر نشد ز ایشان 

(خاقانی)

captcha