به گزارش ایکنا، دهمین جلسه از درس خارج فقه حجتالاسلام والمسلمین محمد سروشمحلاتی، امروز، یکشنبه، 25 خردادماه، برگزار و از طریق صفحه اینستاگرام وی به صورت زنده پخش شد. در ادامه مشروح این جلسه از نظر میگذرد؛
بحث ما در مورد رویت هلال به اینجا رسید که آیا میتوان تولد ماه را برای آغاز ماه مبنا قرار داد یا خیر. در مورد اینکه ولادت ماه به چه معنا است، اشاراتی کرده بودیم و بیان شد که بین تولد ماه یعنی خروج از محاق، تا اینکه ماه در آسمان دیده شود، فاصلهای وجود دارد که بر حسب شرایط ماه، متفاوت است و چند ساعت میگذرد تا ماه قابل رویت باشد، لذا چه بسا یک روز در آغاز ماه تفاوت به وجود میآید که معیار تولد ماه باشد یا رویت هلال.
بحث در این است که تولد مبنای قابل اثباتی است یا خیر. اشاره شد که اگر این نظریه و این احتمال به اثبات برسد، در بین همه وجوه و احتمالاتی که برای رویت وجود داردT این نظریه از کارایی بیشتری برخوردار است و مشکلاتی که در مسئله رویت وجود دارد، بر این مبنا، راحتتر حل میشود، اما برای استدلال کافی نیست و نمیتوان آن را مورد استناد قرار داد.
استدلالی که وجود دارد، این است که حکم روزه بر شهر رمضان مترتب شده و این یک مقدمه است که قهراً از ادله شرعی اخذ میکنیم که مثلاً ظرف زمانی روزه چیست که شارع باید بگوید که در چه ماهی باید روزه گرفت. اصل روزه گرفتن به عنوان حکم را شارع بیان میکند. اینکه روزه در چه زمانی باید رخ دهد، حدود زمانیاش را نیز شرع بیان میکند و این را در قرآن بیان کرده که «شَهْرُ رَمَضَانَ» و بعد دارد که «فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ الشَّهْرَ فَلْیصُمْهُ».
نکته دوم این است که شهر چیست؟ اینجا باید به عرف مراجعه کنیم و این مفهوم مانند دیگر مفاهیم باید از سوی عرف برای ما تبیین شود که یک ماه به چه معنا است که عرف و لغت، شهر و ماه را از هلال یک ماه تا هلال ماه بعد تفسیر میکنند. اما آیا شهر یک امر اعتباری است و یا یک امر واقعی است؟ هم واقعی است و هم اعتباری است. یک جنبه واقعی و یک جنبه اعتباری دارد. اینکه ماه در مدار خودش به گرد زمین میچرخد و یک بار چرخش بیست و نه روز و چند ساعت طول میکشد، یک امر واقعی و حقیقی است و چه باشیم یا نباشیم و چه بدانیم یا ندانیم، اینطور است و دانستن و ندانستن ما در این امر واقعی دخالتی ندارد.
لذا در برخی از کلمات علما است که شهر یک امر واقعی و تکوینی است، اما در اینکه در این چرخش کجا را آغاز قرار دهیم، یک امر اعتباری است که حالا از هلال تا هلال قرار دهیم، یا خیر. چون این چرخش که دائماً انجام میشود، خودش که یک نقطه شروعی ندارد و اینطور نیست که از یک زمانی ماه حرکت نمیکرده که بگوییم بعداً حرکتش را آغاز کرده و در ابتدا از فلان نقطه آغاز کرده است. این دورهایی که ما در ورزش میبینیم، مشخص است از چه نقطهای شروع میشود، اما وقتی برای حرکت مبدأئی نداریم، ما هستیم که فرض میکنیم یک نقطه را به این عنوان که این حرکت از اینجا آغاز شده است.
آن نقطه فرضی را کجا قرار دادند؟ گفتند از هلال. یعنی ماه تحتالشعاع قرار میگیرد، از آن وضع که بیرون آمد، یعنی از حالت تقارن که خارج شد، آنجا مبدأ است تا زمانی که به همان وضع قبل برگردد که یک دور حساب میکنیم و میشود یک ماه.
حال بحث در این است که عرف برای این حرکت واقعی ماه یک مبدأئی قرار داده و آن مبدأ عبارت از هلال است. هلال، آغاز ماه و امر اعتباری است، اما توجه کنید که خود هلال، واقعی است. اینها مفروضات بحث است. اما نکته در این استدلال این است که آیا تولد هلال مبدأ است یا رویتپذیری هلال را باید مبدأ قرار داد؟ چه استدلالی برای این وجود دارد که به استناد آن بتوان مبدأ را ولادت قرار داد و نه رؤیتپذیری را.
استدلال این است که چون مسئله از نظر عرف و حتی از نظر شرع مبتنی بر هلال است، یعنی شروع ماه «عند العرف» و «عند الشرع» با هلال است و هلال به «وجوده الواقعی» ملاک قرار گرفته است، در نتیجه هر وقت هلال تحقق یافت، ماه تحقق یافته است. دانستن و ندانستن ما و دیدن یا ندیدن ما دخالتی در تحقق ماه ندارد و این یک امر واقعی است و وقتی هلال تحقق یافت، ماه آغاز شده است.
حالا از چه راهی؟ در گذشته راههایی که برای آنان امکان داشته، رویت حسی بوده است و آنان نمیتوانستند درک روشنی از تولد ماه داشته باشند، چون محسوس نیست. اما اگر امروز برای ما تحقق ماه محرز شود که اسمش را تولد هم نمیگذاریم، چون مبدأ شهر از نظر عرف تولد نیست، بلکه از هلال تا هلال است و تحقق هلال باید احراز شود، وقتی که امروز با محاسبه تحقق هلال به اثبات رسید، شهر و ماه قمری آغاز شده است.
اما این استدلال با اشکالاتی مواجه است. یکی اینکه درست است که موضوع برای وجوب صوم، شهر است و شهر، با هلال آغاز میشود، اما هلال با محاسبه مراد نیست، بلکه هلالی که رویت شود و عرف ببیند و تشخیص دهد، ملاک است. چرا؟ مستشکل میگوید چون تشخیص مصادیق با عرف است و آن محاسباتی که یک شخص منجم میکند، آنها برای احکام شرعیه مبنا نیست و این دقتها را باید کنار گذاشت. میگویند، مثلاً حکم که نجاست باشد، شرع آن را بر دَم(خون) مترتب کرده است، اما آنکه عرف دَم میبیند و خون میداند، اگر خون به لباس انسان بریزد، انسان لباس را بشوید و بعد که لمس میکند، میبیند جِرم خون هست، بنابراین، این هنوز نجس است، اما یک موقع است که جرم را حس نمیکند، اما رنگش باقی مانده است و عرف میگوید این خون نیست، ولو اینکه به دقت عقلی آن رنگ همان ذرات ریز خون باشد که ممکن است زیر دستگاه میکروسکوپ نیز بتوانید آن را ببینید، اما در عرف این را نمیبینید و نباید کاری به دقتهای عقلی داشته باشیم.
پس درست است که هلال را مبدأ میدانیم، اما نه با محاسبه و دقت و اگر تولد مبنا قرار گرفت، دارید مصداقی را به وسیله امور دقیقه تشخیص میدهید، در حالی که دقتهای عقلی ملاک نیست و باید طوری باشد که برای عرف قابل تشخیص باشد که وقتی ماه در آسمان دیده شد، میگویند ماه دیده شده است.
مکاتباتی در این زمینه از مرحوم حسینیطهرانی که شاگرد مرحم آقای خویی بوده است، وجود دارد و ایشان رسالهای مینویسد و آقای خویی جواب میدهد که چند بار این مکاتبات، رفت و برگشت دارد. ابتدای آن را خود مرحوم خویی پاسخ میدهد، اما در ادامه، پاسخِ نامهها را به یکی از تلامیذ خود احاله میدهد و با هماهنگی مرحوم آقای خویی، ایشان پاسخ میدهند. این مجموعه چاپ شده و شنیدهام که پاسخهای بعدی از طرف مرحوم آقای خویی، به قلم مرحوم سیدمحمود هاشمیشاهرودی بوده است.
در یکی از آن نامهها که از طرف مرحوم خویی است، اینطور آمده که «ان الشهر بحسب المترکزات العرفیه امر واقعی علی حد الامور الواقعیه الاخری ...»، ماه قمری یک امر واقعی مانند سایر واقعیات است، کما اینکه سال شمسی نیز واقعیتی است. چون امری واقعی است، دانستن و ندانستن ما دخلی در این موضوع ندارد و جهل ما چیزی را تغییر نمیدهد.
این مطلب روشن است و بنده یک تبصرهای زدم که البته شهر یک امر واقعی است، ولی یک امر اعتباری نیز در آن دیده میشود که همان تعیین مبدأ باشد. بعد در ادامه نامه دارند «کما ان الخروج عن المحاق بحسب المقاییس الدقیقه التی لا تسقط الا بالاجهزه و الآلات ایضا لیس میزانا لدخول الشهر عند العرف ...»، نقطه اختلاف همینجا است. یک خروج از محاقی رخ میدهد که ماه از آن وضعی که واسطه بین خورشید و زمین است، خارج شده و هلال محقق میشود. حال احراز این خروج به حسب موازین دقیق علمی و محاسبه و یا ابزار را رد کردهاند و فرمودند عرف این محاسبه در تحقق هلال را مبدأ برای ماه قمری نمیداند.
در ادامه دارد که امور عرفی مبتنی بر دقت و محاسبات ریاضی نیست، بلکه امور عرفی با همان مسامحات عرفیه همراه است. چون مبدأ، عبارت از هلال است و چون هلال را نیز محاسبه مشخص نمیکند، پس باید هلال، برای مردم قابل رؤیت باشد. این استدلال هم استفاده کردن از محاسبات ریاضی و هم استفاده از تلسکوپ را ابطال میکند. این یکی از اشکالاتی است که در مسئله تولد است که نمیتواند تولد را مبدأ قرار دهد.
اما این اشکال قابل دفع است. چرا؟ چون باید نقش عرف در تشخیص مفاهیم و مصادیق مشخص شود تا بعد به مسئله رویت هلال برسیم و اینکه ببینیم عرف چه کاره است و باید مشخص شود که کجا باید به عرف مراجعه کرد و نظر آن در کجا متبع است. عرف و مراجعه به آن، دو کاربرد مختلف دارد؛ کاربرد اول آن در تشخیص مفاهیم است که قطعا با عرف است. الفاظ دارای معانی هستند و این ارتباط بین لفظ و معنا یک ارتباط عقلی نیست که لفظ را بگیرید و تحلیل ریاضی کنید و مفهومش را بفهمید. یک ارتباط اعتباری و قراردادی بین لفظ و معنا وجود دارد و این ارتباط که وضع نامیده میشود، تابع عرف است.
لذا شما نه در زبان عرفی، بلکه در هر زبانی ناچار هستید که از عرف خاص آن زبان استفاده کنید و مبانی و مفاهیم را بفهمید. اگر مسئله عقلی بود که اصلاً نیاز به اینکه زبان را از اهل لسان یاد بگیرید نبود و خود مسئله را حل میکرد. عرفها و زبانها، مختلف است. در تخصیص مفاهیم حرفی نیست و این، مرحله اول مرجعیت عرف است.
اما مرحله دوم این است که آن مفهومی که از عرف گرفتیم را بر مصادیق تطبیق میدهیم و مصادیقش را پیدا میکنیم. یک بار میگوییم خون یعنی چه و یک بار میگوییم این رنگی که از خون روی لباس باقی مانده، خون است یا نیست. یک بار میگوییم بلوغ چیست و یک بار میگوییم این بچه بالغ است یا نیست. یک وقت میگوییم یک کیلو وزنش چقدر است، میگوییم هزار گرم و یک موقع میگوییم این بسته نخود یا لوبیا که در فروشگاه است، یک کیلو هست یا نیست که روی مصداق بحث میکنیم.
مفهوم را که باید از عرف گرفت که کیلو چقدر است، اما تشخیص مصداق با کیست؟ اینجا مرحوم آقای نائینی یک مطلب دارد، امام خمینی نیز یک مطلب دیگر. مبنای مرحوم نائینی این است که پس از اینکه مفاهیم را از عرف گرفتید، دیگر با عرف کاری ندارید و بعد باید خودتان بروید آن مفهوم را به دقت تطبیق کنید که مصداقش تحقق یافته یا خیر. حالا عرف میگوید مصداق تحقق یافته است و ممکن است مسامحه کرده باشد. در حقیقت نظرش در مفاهیم حجت است، همچنین اگر عرف در تشخیص دقت لازم را داشته باشد، عیبی ندارد و قبول است، اما اگر دقت لازم را در تشخیص مصادیق نداشته باشد و اهل تسامح باشد، حرف عرف را قبول نمیکنیم و مبنا را بر اساس دقت قرار میدهیم.
پس تشخیص مصادیق بر اساس دقت است و عرف هرچه بخواهد در مفاهیم مسامحه کندT دستش باز است و اعتراضی به آن نداریم. میتواند مفهومی را مضیق و یا موسع کند، اما در مصادیق اگر عرف بخواهد اعمال سلیقه کند و برخلاف یک امر واقعی که خودش تعریف کردهT روی مصداق اظهار نظر کند و در تطبیق تسامح داشته باشد، این تسامحات را قبول نداریم و تابع امر واقعی هستیم که این نظر مرحوم نائینی است که در ابتدای مکاسب که شیخ محمدتقی آملی آن را تقریر فرمودند، این نظر را بیان کردهاند.
لذا از عرف میپرسیم خسوف و کسوف چیست و میگوییم برای ما این مفهوم را توضیح دهید. بعد که از عرف گرفتیم، مرحله بعد این است که الآن کسوف یا خسوف رخ داده یا خیر؟ ماه گرفتی هست یا نیست. ممکن است ضعیف باشد و عرف بگوید خیر رخ نداده است، ممکن است که خیر، قوی باشد و عرف قبول کند، ولی ما کاری با این حرفها نداریم، ما در تطبیق آن مفهوم بر این مصداق، تابع دقت نظر هستیم و در تحدیدات این مسئله جدی میشود.
در تحدیدها، اوزان و مقادیر، از عرف میپرسیم که مثلا یک کیلو چقدر است؟ میگوید هزار گرم است. اگر این هزار گرم، 10 گرم کمتر باشد چطور؟ میگوید یک کیلو است و مسامحه میکند. ما اینجا باید آن ملاک کلی که از عرف گرفتیم با دقت حساب کنیم و بگوییم 10 گرم کم دارد یا خیر، عرف میگوید یک کیلو است، ما هم بگوییم یک کیلو است؟ مرحوم نائینی میگوید در تطبیق کاری با عرف نداریم. عرف گفته بود که هزار گرم و فرض هم این است که این هزار گرم نیست، پس عرف که میگوید یک کیلو، البته با لحاظ کمتر بودن مقدار واقعی، مسامحه میکند ولی ما کاری با آن نداریم و فقط در مفاهیم نظر عرف متبع است.
اگر این مبنا را قبول کنید، در اینجا مشکل حل میشود. یعنی باید هلال تحقق پیدا کند. از کجا میگویید؟ چون مفهوم ماه قمری و شهر از عرف گرفته میشود و عرف میگوید ابتدای هر ماهی با تحقق هلال است و این را از عرف گرفتیم. پس از اینکه این را گرفتیم، حالا عرف باید تحقق هلال را تشخیص دهد؟ یعنی هلال تحقق یافته و 5 ساعت هم از ولادت گذشته، ولی عرف چون ندیده، مسامحه میکند و میگوید هلالی نیست، ما باید تابع مسامحه عرف باشیم؟ خیر، کاری با عرف نداریم. آیا به دقت عقلی، با محاسبه و با ابزاری مانند تلسکوپ میتوان این واقعیت را تشخیص داد یا خیر؟ ما میخواهیم روی مصداق، تطبیق کنیم و مسئله در اینجا ربطی به عرف ندارد. اینکه این بزرگوار فرمودند خروج از محاق به وسیله ابزار و آلات برای ما مورد قبول نیست و به عرف استناد میکند، باید این را بگوییم که روی مفاهیم حرفی نداریم، ولی روی مصادیق بحث است و آن مصداق مورد پذیرش نیست.
در طهارت و نجاست، وقتی به ادله رجوع کنیم، میبینیم امری بوده که در عصر ائمه(ع) وجود داشته و میتوان استفاده کرد که احکام شرعی که در آنجا آمده، با مسامحه بوه است و شرع آن را قبول کرده است. چون تعیین موضوع حکم شرع دست خودش است که من حکم را بر چه چیزی مترتب میکنم. اما این مشکل در مسئله تحدیدات وجود ندارد که بحث ما نیز در تحدیدات است. یعنی جایی که شرع حد قرار داده، مسئله را منضبط کرده و اوزان و مقادیر را مطرح کرده است. مثلاً فرض کنید میگوید بلوغ یک ملاک از نظر سن دارد و باید 9 یا 15 سال تمام شود. حالا اگر دختر بچهای است که یک روز مانده که 9 سالش تمام شود، عرف این یک روز را مسامحه میکند یا خیر؟ بله مسامحه میکند. آیا احکام شرعیه را بر این دختر بچه که یک روز مانده تا 9 سالش تمام شود، مترتب میکنید؟ بله، عرف مسامحه میکند، اما شما تسامح نمیکنید.
در حقیقت، مسامحه در بقیه موضوعات که تحدید منضبطی نزد عرف و شرع ندارد، مشکلی ندارد و قابل قبول است، اما وقتی میگویند حد ترخص و یا سفر شرعی، گاهی اوقات اینطور است که خطی وجود دارد و شما پایتان را بیرون از خط بگذارید، میشوید مسافر، حال در اینجا این حد دارد یا ندارد؟ در مسئله طلوع فجر، یا اذان مغرب، اگر مثلاً یک ثانیه از اذان صبح گذشته باشد و یا پنج ثانیه تا مغرب باقی مانده باشد و کسی چیزی بخورد، عرف در اینجا مسامحه میکند. اما چرا شما تسامح نمیکنید؟ یک ثانیه در 24 ساعت چه دخالتی دارد؟ یا بفرمایید پنج ثانیه مانده به مغرب و کسی روزهاش را افطار میکند، اما شما در اینها تسامح نمیکنید. البته اگر شما با کسی قراری بگذارید و یک ثانیه جلو و عقب شود، تسامح میکنید و اگر مثلاً دو ثانیه دیرتر به قرار برسید عندالعرف تخلفی نکردهاید.
اگر این مبنا را قبول نکنیم، مبنای امام خمینی مطرح است که در کتب اصول و فقه، این بحث را دارند که در اصول، در بحث استصحاب و در کتابالطهاره این بحث را دارند و در فقه نیز علاوه بر کتابالطهاره در کتاب البیع، جلد چهارم، صفحه دویست و بیست این را مطرح میکنند که ملاک افتراق را بحث میکنند. میگویند تشخیص مفاهیم با عرف است و تشخیص مصادیق هم همینطور است، اما عرفی که در این تشخیص مصادیق مسامحه نکند. اگر عرف، نظر دقیقش این باشد که در اینجا مصداق تحقق نیافته است، حرفش را قبول داریم.
این مبنا یک مقدار اوسع است، اما در همین مبنا نیز آنجایی که نوبت به تسامح عرفی برسد، باز امام میگویند در تشخیص مصادیق، تسامح عرفی اعتباری ندارد. اما جایش کجا است؟ ایشان میگویند جدا شدن بایع و مشتری از هم امری است که نقطه شروعش یک ابهامی دارد، مثلا این دو نفر کنار هم نشستند و دارند معامله میکنند، حالا یک مقدار کنارهگیری کنند، افتراق صدق میکند یا خیر؟ برخی میگویند یک گام و برخی میگویند دو گام که صدق عرفی در افتراق هست یا نیست. در آن مفاهیم دچار مشکل هستیم و راه حلش نیز استفاده از اصول عملیه است که آیا خیار وجود دارد یا خیر. بنابراین امام خمینی تسامح عرفی را قبول ندارند.
هلال، امر واقعی است. وقتی کسی هلال را دید که میگوید هلال است، حالا اگر پشت دوربین هلال را دید چطور؟ آیا نمیگوید هلال است؟ مگر زمان پیامبر(ص) مردم با دستگاه هلال را دیده بودند؟ کاری نداریم به اینکه دیدند یا ندیدند. مصادیق دارد تغییر میکند. مگر ما باید روی مصداق زمان پیامبر(ص) مکث کنیم؟ مفهوم را دست نمیزنیم و مفهوم، مبدأ بودن هلال است. یعنی قبلاً هلال بود و حالا هم هلال است و این است که شرع نیز حکم را روی هلال برده است. ما باید هلال را احراز کنیم، مصداق هلال را تشخیص دهیم و مفهوم را بر این مصداق تطبیق دهیم.
در تحدیدات، تشکیک وجود ندارد. وقتی میگوییم یک ساعت، یعنی 60 دقیقه. وقتی گفتیم روز، یعنی 24 ساعت. دیگر روز و روزتر نداریم، همچنان که، هلال و هلالتر هم نداریم. هلال امری واقعی است و وقتی تولد یافت، هلال است، نه اینکه مرتبهای از هلال است و فردا مرتبهای دیگر از هلال باشد.
در تحدیدات، تابع تسامحات عرفیه نیستیم، بلکه تابع دقت عقلیه هستیم. محاسبات را در اوزان، مقادیر و تحدیدات دخیل میدانیم و این نیز جزء تحدیدات است. کلیه تقدیراتی که در ازمنه وجود دارد، تمامش تقدیر است و تقدیر یک امر محاسبهپذیر و مسامحهناپذیر است. هر قاعدهای که در اصول در مورد تسامح در امور عرفی داشته باشید، در امر زمان و تقدیر این را نمیتوانید داشته باشید. میگوییم عرف، هلال را مبنا قرار داده، اما این دانش بشر است که دارای مراتب است، ولی هلال که دارای مراتب نیست.
گزارش از مرتضی اوحدی
انتهای پیام