به گزارش ایکنا، در این شماره از فصلنامه تاریخ فلسفه مقالاتی با عناوین «خطوط کلی آثار رجبعلی تبریزی و گذار به مکتب نومشائی (معرفی تحلیلی آثار قلمی یا تقریرات دروس حکیم)»، «فلسفه تحلیلی و اتهام تاریخهراسی»، «تأملی تاریخی ـ تحلیلی در مضمون و لوازم منطقی قاعده امکان اشرف»، «فارابی و پرسش از حقیقت ادراک؛ بازخوانی انتقادی دیدگاه ملاصدرا»، «ارزش فلسفه اولی از منظر کانت و علامه طباطبایی»، «تحلیل هستی شناختی انواع قیامت و رابطه مرگ با آن ها نزد سید حیدر آملی» و «ارزیابی انتقادات فخررازی به براهین ابنسینا در مورد تناهی ابعاد» منتشر شده است.
در چکیده مقاله «فلسفه تحلیلی و اتهام تاریخهراسی» آمده است: بنا بر نظر برخی از فیلسوفان، بیاعتنایی به مسائل تاریخی یکی از ویژگیهای فلسفه تحلیلی در مقایسه با دیگر مکاتب فلسفی است. به همین دلیل همواره اتهامِ بیتوجهی به موضوعات تاریخی (تاریخهراسی) را به فیلسوفان تحلیلی نسبت میدهند و آنها را سرزنش میکنند. در طرح و بیان این ادعا، فیلسوفان قارهای و سنتگرا با یکدیگر همداستان هستند. اما آیا منتقدان فلسفه تحلیلی براهین کافی و قانعکنندهای برای این اتهام دارند؟ یا اینکه بیتوجهی به تاریخ، ادعایی بیپایه است که برخاسته از تلقی نادرست و شناخت ناکافی از این نهضت فلسفی است؟ در این مقاله درصددیم از سویی ادعا، استدلالها و شواهد منتقدان را برای عدم آگاهیِ تاریخی در فلسفه تحلیلی روشن کنیم و از سوی دیگر، توجه و دقت در نحوه نگرش فیلسوفان تحلیلی به تاریخ فلسفه و دلایل آنها را بیان نماییم. تأکید ما بر این است که اولاً، باید میان تاریخانگاری ذاتی، تاریخانگاری ابزاری و تاریخانگاری ضعیف تمایز قائل شد. فیلسوفان تحلیلی شاید با تاریخانگاری ذاتی مخالف باشند، اما نوعی تاریخانگاری ضعیف را میپذیرند. ثانیاً، تأکید بر تمایز تاریخ مسائل فلسفی از تاریخ فلسفه نباید به معنای تاریخهراسی یا همسانسازی گذشته و حال تلقی شود.
در طلیعه نوشتار «تأملی تاریخی ـ تحلیلی در مضمون و لوازم منطقی قاعده امکان اشرف» آمده است: مطابق قاعده امکان اشرف که نزد قاطبه فیلسوفان مسلمان پذیرفته شده، تقدم ممکن برتر بر ممکن فروتر در نظام ایجاد، ضروری است. با توجه به برخی قرائن تاریخ تحول اندیشه فلسفی در جهان اسلام، نخستین بار در حکمت اسلامی، شیخ اشراق به توضیح و اثبات این قاعده و توجه به ابعاد و لوازم آن پرداخته، هرچند رگههایی از محتوای این قاعده در سخنان ارسطو نیز یافت میشود. پس از سهروردی، حکمای دیگری همچون میرداماد و صدرالمتألهین در مکتب فلسفی اصفهان و علامه طباطبایی در دوره اخیر، برای اثبات این قاعده براهینی اقامه کرده و نتایج زیادی را بر آن مترتب دانستهاند. در جستار حاضر ابتدا براهین حکما بر اثبات این قاعده گزارش میشود و سپس به سیر تاریخی آن میپردازیم. نکته قابل اعتنا در این تحلیل آن است که هر چند مضمون اصلی قاعده از بیانی صحیح برخوردار است و به روشنی با موازین فلسفی مطابقت دارد، اما نمیتوان آن را قاعدهای جدید در فلسفه به شمار آورد، بلکه در حقیقت، بیانی مصداقی از اصل سنخیت میان علت و معلول است.
در چکیده مقاله «فارابی و پرسش از حقیقت ادراک؛ بازخوانی انتقادی دیدگاه ملاصدرا» میخوانیم: یکی از مهمترین و دقیقترین مسائل در فلسفه معرفتی فارابی، پرسش از ادراک و نسبت آن با نفس، عقل و ارتقاء وجودی است. فارابی در گسستی آشکار از ارسطو، نظریه منفعل بودن نفس در ادارک را به چالش کشیده و نفس را خالق ادراک دانسته است و بدین ترتیب بنیاد نظریه فعال بودن نفس را پیریزی کرده است. این دیدگاه در ادامه سنت فلسفی اسلامی بر آراء تمامی فیلسوفان، از ابنسینا تا علامه طباطبایی، تأثیرگذار بوده است. فارابی ادراک را با ظهور و حضور كه عمدتاً در فلسفه سهروردی و ملاصدرا مورد بحث است، پیوند داده و از منظر هستیشناسی ادراک دفاع کرده است. خلاقیت نفس در ادراک، مراتبی دانستن ادراک و معرفت، التفات به حیث ظهوری و وجودی معرفت، تفطن به دِهشی بودن معرفت در کنار اهمیت دادن بنیادین به ادراک حسی، نقد معرفتهای غیریقینی و طرح دیدگاهی بنیادین در باب معرفت یقینی، و بالاخره فرایندی تلقی کردن ادراک، از ابتکارات فلسفی فارابی محسوب میشود. در نوشتار حاضر به نحو تطبیقی كوشش خواهیم كرد مسئله ادراک و سرشت آن در اندیشه فارابی را با نگاهی به آراء سایر فیلسوفان مسلمان بررسی کرده و اهمیت منظر فارابی در باب ادراک را به تصویر بکشیم.
نویسنده مقاله «تحلیل هستی شناختی انواع قیامت و رابطه مرگ با آن ها نزد سید حیدر آملی» در طلیعه نوشتار خود آورده است: قیامت در زبان رایج و به عقیده همگانی، صرفاً ناظر به قیامت آفاقی است که جزئیات آن در ادیان الهی بیان شده است. اما عارفانی همانند سیدحیدر آملی با تفسیر انفسی از قیامت، گونههای متنوعی از قیامت را ترسیم و تبیین کردهاند؛ قیامتهایی که بیشینه آنها با مرگ ارادی در ارتباط است. پرسش اصلی نوشتار حاضر این است كه از منظر سیدحیدر آملی، مرگ و انواع قیامت چه ارتباطی دارند؟ یافتههای این پژوهش عبارتند از: 1) سیدحیدر قیامت را به قیامت آفاقی و انفسی تقسیم میکند و هرکدام از آنها را دارای دو قسم صوری و معنوی میداند و هر یك از اقسام صوری و معنوی را به صغری، وسطی و کبری تقسیم كرده است؛ به این ترتیب، او از دوازده قسم قیامت نام میبرد. به بیان دیگر، قیامت انواع گوناگونی دارد که بیشینه آنها با مرگ ارادی در ارتباط است و آدمی باید به مرگ ارادی بمیرد تا بتواند قیامتهای گوناگون را شهود کند. 2) مرگی که آملی از آن سخن گفته است موجب امتداد انسان میشود، او را از انحصار زندگی اینجهانی بیرون آورده و گستردهتر میکند و آفاق را بروی وی میگشاید و به حیاتش، خودش و نگاهش، وسعت میبخشد؛ انسانی که به دنبال مرگ ارادی نیست و حیات اینجهانی دارد، به تعبیری انسانی کوتاهقامت است.
انتهای پیام