کد خبر: 4239974
تاریخ انتشار : ۱۰ مهر ۱۴۰۳ - ۱۶:۱۰
حجت‌الاسلام ملک‌زاده بیان کرد:

حکمرانی اجتهادی یعنی تدبیر امور عمومی مبتنی بر تفقه جامع

استاد حوزه علمیه قم ضمن تعریف نظریه حکمرانی اجتهادی گفت: فارق این نوع حکمرانی با دیگر انواع، روش حل مسئله است یعنی در این نوع، روش حل مسئله روش اجتهادی است.

به گزارش ایکنا، نشست «نظریه حکمرانی اجتهادی» با سخنرانی حجت‌الاسلام و المسلمین محمدحسین ملک‌زاده؛ مدرس سطوح عالی و خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم، امروز 10 مهر در مدرسه عالی فقاهت آل محمد(ص) برگزار شد که گزیده آن را در ادامه می‌خوانید؛

بحث ما در باب حکمرانی است. بنده کمی درباره خود حکمرانی سخن می‌گویم چون تلقی‌های مختلفی وجود دارد و انسان می‌بینید افراد معانی مختلفی از حکمرانی مراد می‌کنند و گاهی با اشتراک لفظی در این زمینه مواجه هستیم. لذا ابتدا تلقی خودم را از حکمرانی عرض می‌کنم تا بعد به حکمرانی اجتهادی برسیم.

 

حکمرانی یعنی تدبیر امور عمومی

حکمرانی امر نوظهوری در حیات بشر نیست. از زمانی که انسان‌ها زندگی اجتماعی را تجربه کردند صورت‌هایی از حکمرانی هم به منصه ظهور رسیده اما آنچه امروز در ادبیات سیاسی به عنوان اصطلاح خاص از آن یاد می‌شود قدمت چندان زیادی ندارد. لذا وقتی از تعبیر حکمرانی استفاده می‌کنیم در واقع داریم به یک دانش‌واژه اشاره می‌کنیم و معنای لغوی مورد نظر ما نیست. تعریف حکمرانی را هم باید عرض کنیم. بنده در تعریفی خلاصه می‌توانم بگویم حکمرانی یعنی تدبیر امور عمومی. ما یک امور محدود داریم در حد یک نهاد و موسسه و یک امور عمومی داریم که مربوط به کل جامعه می‌شود.

حکمرانی از جنس علم و مهارت است و می‌شود حکمرانی را نوعی صناعت دانست. در عین حال حکمرانی در سطح اندیشه، برنامه‌ریزی و تدبیر کلان متوقف نمی‌شود و با استفاده از ابزار حاکمیتی در ساحت اجرا امتداد پیدا می‌کند. نکته دیگر رابطه حکمرانی، سیاست و قدرت است. اینها چه رابطه‌ای با هم دارند؟ حکمرانی تعیین‌کننده شیوه به کارگیری قدرت است. در حکمرانی روش به کارگیری قدرت تعیین می‌شود و طبق تعاریف رایج از سیاست، قدرت به عنوان محور سیاست تعریف می‌شود. پس حکمرانی شیوه به کارگیری قدرت را تعیین می‌کند و قدرت، محور سیاست است. بر این اساس فعالیت‌های سیاسی به فعالیت‌های مرتبط به قدرت گفته می‌شود. در حکمرانی چگونگی سامان‌یابی روابط و مناسبات مرتبط با قدرت و کمیت و کیفیت به کارگیری قدرت تعیین می‌شود و از این طریق حکمرانی رابطه جدی با قدرت برقرار می‌کند.

نکته دیگر این است باید رابطه حکمرانی و حاکمیت را بدانیم. از بس دیدم بحث‌ها آشفته مطرح می‌شود و کم‌دقتی سراپای مباحث را گرفته است و آخرالامر به نتیجه نمی‌رسد ضرورت دارد دوستان حوزوی که می‌خواهند وارد این بحث‌ها شوند خیلی دقت داشته باشند. حکمرانی و حاکمیت یک چیز نیستند و نباید اینها را با هم خلط کرد. اگر حاکمیت را ساختار بدانیم حکمرانی نرم‌افزار این ساختار به شمار می‌رود یعنی حاکمیت ساختار است، حکمرانی نرم‌افزار این ساختار است.

حاکمیت به معنای اعمال نفوذ و اراده در سطح کلان است. اعمال و تنفیذ اراده در سطح کلان نیازمند قدرت غالب و قاهر است که معمولا فقط به دست شخص فرمانروا یا طبقه دولتمردان قرار دارد اما امروزه حاکمیت از انحصار حکومت‌ها خارج شده و قلمرو آن به میان بخش‌های مختلف تقسیم شده است. یکی از این بخش‌ها دولت است، دیگری بخش مدنی یا مردمی است. بخش سوم بخش خصوصی است که منظور از آن کانون‌های تمرکز ثروت است. بخش چهارم رسانه‌ها و سلبریتی‌ها هستند. البته در دوره معاصر و با استقرار نظام مدرن بین الملل بخشی از حکمرانی از قلمرو سرزمینی خارج شده و در اختیار هژمونی کشورهای قدرتمند جهان و نهادهای بین المللی قرار گرفته است.

تعیین نوع حکمرانی به مبانی فکری و فلسفی حاکمیت بستگی دارد و مبنای فکری حاکمیت، شیوه حکمرانی را تعیین می‌کند. مطلب دیگری که باید اینجا متذکر شوم کارکردهای حکمرانی است. اولین کارکرد حکمرانی عبارت است از سیاست‌گذاری. کارکرد بعدی تنظیم‌گری است. مورد سوم باز توزیع، مورد چهارم تسهیل‌گری و مورد پنجم ارائه خدمات و کالا. این کارکردها را می‌شود تحت عنوان سه رکن خلاصه کرد: سیاست‌گذاری، تنظیم‌گری، خدمات عمومی. در میان این سه رکن، سیاست‌گذاری از همه مهمتر است تا آنجا که برخی حکمرانی را به سیاست‌گذاری تعریف می‌کنند.

رکن رکین حکمرانی عبارت است از سیاستگذاری. سیاست‌گذاری بر پایه تصمیم‌گیری است و تصمیم‌گیری معطوف به حل مسئله. تفاوت شیوه‌های حکمرانی به تفاوت شیوه‌های حل مسئله است. باید دانست آنچه به نام حکمرانی خوب شناخته می‌شود یکی از انواع حکمرانی است نه شکل منحصر به فرد حکمرانی. نتیجه حکمرانی خوب توسعه تک‌بعدی فردی یعنی توسعه مادی، خالی از معنویت است.

 

حکمرانی اسلامی در عصر غیبت

مطلب دیگر اینکه گفتیم حکمرانی با سیاست و حاکمیت رابطه جدی دارد. از اینجا وارد بحث حکمرانی اجتهادی می‌شویم. در عصر غیبت امام معصوم ولایت فقیه محور نظام سیاسی اسلام است. این محوریت تا جایی است که می‌شود نظام سیاسی اسلام در عصر غیبت را نظام ولایت فقیه بنامیم. حالا می‌خواهیم برویم سراغ تعریف حکمرانی اجتهادی. نظام حکومتی اسلام یک نظام خاصی است و این نظام حکومتی بر پایه حکمرانی مطلوب اسلامی شکل می‌گیرد و حکمرانی اسلامی در عصر غیبت حکمرانی اجتهادی است.

منظور ما از حکمرانی اجتهادی چیست؟ ما گفتیم حکمرانی عبارت است تدبیر امور عمومی. اینجا یک کلمه اجتهادی به آن اضافه می‌کنیم و می‌گوییم تدبیر اجتهادی امور عمومی؛ یعنی اگر تدبیر امور عمومی به شکل اجتهادی انجام شد، حکمرانی اجتهادی است. حکمرانی اجتهادی که بنده به کار می‌برم نظریه‌ای است که سال‌ها است بنده روی آن کار کردم و زوایای آن را واکاوی کردم. عنوان «حکمرانی اجتهادی» یک اصطلاح است و عنوان یک نظریه است یعنی صورت‌بندی تازه‌ای از مباحث سنتی برای حل مشکلات امروزین ارائه کرده است. در جامعه‌ای که گرفتار مدرنیسم است، در چنین جامعه‌ای می‌خواهیم به حل مسئله بپردازیم. بر چه اساسی؟ بر اساس موازینی که داریم.

شهید صدر کتاب اقتصادنا را می‌نویسد. شاید کسی بپرسد چرا شما کتاب اقتصادنا نوشتید ما که بحث معاملات و کتاب البیع داشتیم. پاسخ این است در جامعه سنتی قدیم همین مباحث مشکلات را حل می‌کرد ولی در عصر جدید با توجه به هجوم مکاتب و نظام‌های مختلف لازم است دیدگاه‌های خودمان را در قالب نظریات علمی مطرح کنیم و یک آرایش علمی و معرفتی تازه به مباحث خودمان بدهیم تا در جهان جدید زندگی خودمان را اداره کنیم.

پس حکمرانی اجتهادی عنوان یک نظریه است و عبارت است از تدبیر اجتهادی امور عمومی مبتنی بر تفقه جامع. خود تفقه جامع یک فرانظریه است که یکی از نظریاتی که ذیل خودش دارد همین حکمرانی اجتهادی است. مهمترین امر در حکمرانی اجتهادی و فارق این نوع حکمرانی با دیگر انواع، روش حل مسئله است یعنی در این نوع، روش حل مسئله روش اجتهادی است.

انتهای پیام
captcha