نمایشهای آیینی در فرهنگ ایرانی، نهتنها تجلی هنر و زیبایی، بلکه حامل لایههای عمیقی از معنویت، تاریخ، فلسفه و هویت دینی هستند. در میان این اشکال نمایشی، تعزیه جایگاه منحصربهفردی دارد؛ هنری که قرنهاست در متن زندگی مردم این سرزمین جاری است و با زبان خاص خود، بزرگترین تراژدی تاریخ یعنی عاشورا را برای مخاطب بازگو میکند.
تعزیه تنها یک گونه نمایشی نیست، بلکه پیوندی زنده میان ایمان، سنت، اسطوره و درام است. این هنر برخاسته از بطن مردم، با تکیه بر فرهنگ اقوام گوناگون ایرانی شکل گرفته و بههمین سبب، شایسته عنوان «نمایش ملی» است؛ هنری که هم به زبان اشک و احساس سخن میگوید و هم عمقی از حکمت و معرفت را در خود نهفته دارد.
با وجود این، تعزیه همچون بسیاری دیگر از میراثهای فرهنگی، امروز در معرض تهدیدها و آسیبهای جدی است. از تحریفهای محتوایی گرفته تا بدسلیقگیهای اجرایی و بیتوجهی به اصول نشانهگرایانه، همه و همه زنگ هشداری برای اهالی فرهنگ و هنر است که اگر نسبت به این گوهر گرانبها بیتفاوت بمانند، هویت نمایشی عاشورا دچار دگردیسی خواهد شد.
در کنار این دغدغهها، مسئله مهم دیگری نیز مطرح است: چگونه میتوان مرز میان حقیقت تاریخی و خلاقیت هنری را در روایتهای عاشورایی رعایت کرد؟ تعزیه تا چه میزان مجاز به دخل و تصرف در جزئیات تاریخی است و چگونه میتوان هم وفادار به پیام واقعه عاشورا بود و هم هنرمندانه و تأثیرگذار آن را روایت کرد؟ همچنین، نقش موسیقی، رنگ، لباس و نشانهها در انتقال مفاهیم آیینی تا چه اندازه اساسی است؟
ایکنا پیرامون این موضوع با داوود فتحعلیبیگی، پژوهشگر هنرهای آیینی و از چهرههای شناختهشده کارگردانی و بازیگری در سینما، تئاتر و تلویزیون گفتوگویی انجام داده که در ادامه با آن همراه میشویم.
ایکنا - شما سالها در حوزه هنرهای آیینی و سنتی فعالیت داشتهاید و بهعنوان یک پژوهشگر و کارگردان با تاریخ، اسطوره و روایتهای حماسی پیوند عمیقی برقرار کردهاید. از منظر شما، حماسه عاشورا و واقعه کربلا، با توجه به جایگاه بیبدیل آن در تاریخ تشیع، تا چه اندازه ظرفیت دراماتیک و هنری دارد و چگونه میتوان آن را در عالم نمایش و هنر به تصویر کشید؟
واقعه عاشورا فقط یک اتفاق تاریخی نیست؛ بلکه بهنوعی از مرز تاریخ عبور کرده و به ساحت اسطوره وارد شده است. این نکته بسیار مهمی است که بدانیم شخصیت امام حسین(ع) نیز نه فقط یک رهبر تاریخی، بلکه چهرهای اسطورهای است که در میانه تاریخ و اسطوره قرار گرفته است. این موقعیت خاص سبب شده، روایت عاشورا، هم وجه واقعی و مستند داشته باشد و هم ابعادی نمادین، استعاری و جهانی پیدا کند.
یکی از نکات اساسی درباره عاشورا، پیوند آن با مفهوم دیرینه و جاودانه «جدال خیر و شر» است. این مضمون نهتنها در ادبیات و اسطورههای ایرانی سابقه دارد، بلکه در ژرفترین لایههای هستی بشر جاری است. انسان همواره از درون خود با این نبرد مواجه است؛ نبردی میان نفس سرکش و وجدان بیدار. از بیرون نیز همواره انسان در معرض برخورد میان عدالتخواهان و ظلمپیشگان قرار دارد. بنابراین عاشورا بازتابی از همین تقابل درونی و بیرونی است.
وقتی به حکومت حضرت علی (ع) نگاه میکنیم، با مثالی عینی از عدالت در عمل مواجه میشویم. حضرت علی(ع)، عادلترین حاکم اسلامی بود که بعد از پیامبر (ص) براساس رأی و بیعت مردم به خلافت رسید. نخستین اقدام ایشان پس از پذیرش خلافت، بازگرداندن عدالت به جامعه بود. در همان ابتدا بیتالمال را بهگونهای تقسیم کرد که میان فقیر و غنی، گدا و ارباب، برده و آزاد، هیچ تفاوتی قائل نشد. به همه بهصورت مساوی سه درهم پرداخت کرد. برخی اعتراض کردند که چرا سهم من و کسی که دیروز غلام من بوده، برابر است؟ پاسخ حضرت علی(ع) بسیار روشن و ریشهدار بود: فرمودند که من در کتاب خدا و سنت پیامبر، راهی غیر از این برای انصاف نیافتم.
قیام عاشورا فقط یک رویداد مذهبی نیست، بلکه یکی از علل نبرد تاریخی میان رهبران عدالتخواه و استبدادگرایان است. این مضمون، چون همیشگی است و در طول تاریخ بشر تکرار شده، ظرفیت بسیار زیادی برای بازآفرینی در آثار هنری دارد
اما همین عدالتورزی و پایبندی به اصول بود که گروهی از خواص زیادهخواه را برآشفت. طلحه و زبیر، که خود از بیعتکنندگان با حضرت بودند، وقتی دیدند در تقسیم مناصب سهمی برایشان در نظر گرفته نشده، علیه ایشان شوریدند. حضرت علی(ع) به آنان امتیاز خاصی نداد، چون بر عدالت پافشاری داشت. آنها که بهدنبال قدرت و مقام بودند، تاب این انصاف را نیاوردند و دست به شورش زدند. سه جنگ بزرگ را بر حضرت تحمیل کردند. ایشان نیز، در نهایت، در همین راه عدالتخواهی به شهادت رسید.
بنابراین تقابل تاریخی میان عدالت و زیادهخواهی، از همان صدر اسلام تا قیام امام حسین(ع) ادامه یافته است. در عاشورا، همین ساختار خیر و شر مجدد به اوج میرسد. کسانی که در برابر امام حسین(ع) ایستادند، کسانی بودند که یا در پی قدرت بودند یا به عدالت پایبند نبودند. امام نمیتوانست در برابر آنها سکوت کند، چراکه باورهای عمیق دینی و اخلاقیاش اجازه نمیداد در برابر ظلم سازش کند.
به همین دلیل، قیام عاشورا فقط یک رویداد مذهبی نیست، بلکه یکی از علل نبرد تاریخی میان رهبران عدالتخواه و استبدادگرایان است. این مضمون، چون همیشگی است و در طول تاریخ بشر تکرار شده، ظرفیت بسیار زیادی برای بازآفرینی در آثار هنری دارد. مضمون عاشورا جهانی است، چراکه انسانها همواره در معرض ظلم و عدالت و جدال میان حق و باطل بودهاند. این مسئله، یکی از دلایلی است که عاشورا میتواند الهامبخش هنرمندان باشد. هر هنرمندی، بهتناسب فهم، درک، دغدغه و ظرفیت خلاقانه خود، میتواند به این موضوع ورود کند و آن را در قالب نمایش، فیلم، ادبیات و دیگر گونههای هنری بازآفرینی کند.
ایکنا - یکی از چالشهای مهم در روایتهای نمایشی عاشورا، تعیین نسبت میان وفاداری به متن تاریخی و بهرهگیری از خلاقیت هنری است. در تجربه و نگاه شما، این مرز چگونه تعریف میشود و هنرمند چگونه میتواند میان حقیقت تاریخی و اقتضائات دراماتیک توازن برقرار کند؟
سؤال بسیار مهم و دقیقی را مطرح کردید. باید بپذیریم که تاریخ، تاریخ است و نمایش، نمایش. اگر بناست اثری نمایشی خلق شود که بر پایه یک واقعه تاریخی، آن هم بهمثابه واقعهای مقدس و هویتی همچون کربلا باشد، ناگزیر باید میان دو مقوله وفاداری تاریخی و ضرورت هنری، توازنی سنجیده برقرار شود. در گام نخست، موظفیم به بنیانها و ستونهای اصلی این واقعه وفادار بمانیم. یعنی اگر اساس قیام امام حسین(ع) بر حق است و یزید و دستگاهش نماد باطل و ظلم، این شاکله باید حفظ شود. نباید اجازه داد هیچ نوع دخل و تصرف هنری، این بنیاد اعتقادی و اخلاقی را خدشهدار کند. اما در عین حال باید بدانیم که تاریخ، به خودی خود، درام نیست؛ یعنی ساختار داستانی ندارد و برای اجرای نمایشی طراحی نشده است. بنابراین، وقتی تاریخ وارد ساحت نمایش میشود، ضرورتاً باید دچار تغییراتی در شکل و فرم شود، البته نه در محتوا و پیام بنیادین آن.
برای مثال، در منابع تاریخی آمده است که وقتی عبیدالله بن زیاد وارد کوفه شد، سران قبایل را احضار کرد و به آنها هشدار داد که اگر کسی از قبیلهشان با مسلم بن عقیل(ع) بیعت کند یا از او حمایت کند، خود آنان را مسئول میداند و مجازات خواهد کرد. این تهدید، سبب شد که بسیاری از رؤسای قبایل در قبیله خود مراقبتهای شدیدی اعمال کنند و حتی جاسوس بگمارند تا از همراهی مردم با مسلم جلوگیری شود. حالا ممکن است در آن دوران، دهها قبیله فعال در کوفه بوده باشند و هرکدام رئیس و ساختار خود را داشتهاند.
در یک نمایش، بهویژه در تعزیه یا حتی تئاترهای آیینی امروز، نمیتوان این حجم از شخصیتها را دقیق و بهتفصیل بازسازی کرد. مثلاً نمیشود 30 رئیس قبیله را با 30 بازیگر متمایز و مستقل نشان داد، چون اولاً نمایش محدودیت اجرایی دارد و ثانیاً اصل در تئاتر، انتقال معنا و مفاهیم است، نه بازتولید عددی و مستندات صرف. برخی بدون توجه به این اصول، تصور میکنند که برای واقعیتر شدن صحنهها باید به بازنمایی مستقیم روی آورد؛ مثلاً تعداد زیادی سوار نظام وارد صحنه کنند یا نمایش را با وفاداری کامل به اشیاء و جزئیات تاریخی طراحی کنند، در حالیکه تعزیه بر پایه نشانهها و نمادها ساخته شده است، نه بازنمایی طبیعی.
در تعزیه سنتی، صحنه فرات با یک تخته نوشته نمادین یا حداکثر یکی دو شاخه نخل بازنمایی میشود. اما در برخی اجراهای امروزی میبینیم که برای بازسازی فرات، یک دریاچه مصنوعی یا جریان آب طراحی میشود، آن هم در فاصلهای دور از تماشاگر که درک و دریافت صحیح از اجرا را مخدوش میکند. یا در مواردی میبینیم که صدها نفر بهعنوان لشکر به صحنه آورده میشوند؛ در حالی که نه تنها ضرورتی ندارد، بلکه اساساً با منطق نمایشی در تعزیه مغایرت دارد. تعزیه مبتنی بر نشانهگرایی و فشردگی معنایی است، نه واقعنمایی مستند.
در سنت شبیهخوانی، مرز میان تاریخ و هنر بهخوبی توسط پیشینیان ما تشخیص داده شده و هنرمندان سنتی این مرز را با هوشمندی حفظ کردهاند. آنان میدانستند که بسیاری از گفتوگوها، صحنهها یا مواجهات احساسی در تاریخ ثبت نشده، اما از منظر دراماتیک و انتقال پیام ضروری است. برای مثال، وداع امام حسین(ع) با حضرت علیاکبر(ع) یا آوردن اماننامه برای حضرت عباس(ع)، جزئیاتی هستند که به زبان حال بیشتر شباهت دارند تا زبان تاریخ.
یکی از نمونههای برجسته در این زمینه، ماجرای توبه حر بن یزید ریاحی است. در منابع تاریخی چون طبری آمده است که حر در روز عاشورا بسیار منقلب، مضطرب و آشفته بود. یکی از همراهانش از او پرسید که چرا چنین حالت نگرانکنندهای دارد، در حالی که در هیچ جنگی پیش از این چنین نبوده است. حر پاسخ میدهد که خود را میان بهشت و دوزخ میبیند و مردد است. سپس به بهانه آب دادن به اسب، راهی فرات میشود، اما مسیر را تغییر داده و به سمت خیمهگاه امام حسین(ع) میرود، سلام میدهد و از امام میپرسد که آیا اگر توبه کند، پذیرفته میشود. امام حسین پاسخ میدهد: آری.
در سنت شبیهخوانی، مرز میان تاریخ و هنر بهخوبی توسط پیشینیان ما تشخیص داده شده و هنرمندان سنتی این مرز را با هوشمندی حفظ کردهاند
این روایت تاریخی، اگرچه در اصل ساده و کوتاه است، اما در تعزیه با افزودن عناصر نمایشی و نشانهگرایانه عمق یافته است. برای مثال، در تعزیه، حر پیش از آمدن به نزد امام، از برادر و فرزندش میخواهد که چشمانش را ببندند و دستهایش را ببندند؛ خود پا برهنه میشود، کفشهایش را بر گردن میاندازد، تیغی در یک دست و جلد قرآن را در دست دیگر میگیرد و با نوحهای تأثربرانگیز به سوی امام میرود. این صحنه، هرچند با متن تاریخی عیناً مطابقت ندارد، اما از جهت انتقال حس، معنا و دریافت عرفانی و معرفتی بسیار تأثیرگذار است.
این نوع بازآفرینی، برخاسته از سنت نمایشی ما و مبتنی بر زبان نمادین و استعاری تعزیه است. برای مثال، پا برهنه شدن، نشانه فروتنی و توبه است. چکمه بر گردن انداختن، نشانه ندامت و سرسپردگی است و تیغ در کنار قرآن، یادآور آیینهای خونخواهی و جبرانطلبی است که در سنت ایلیاتی برخی مناطق ایران نیز رواج داشته است. بنابراین، خلاقیت هنری در حوزه نمایشهای آیینی، اگر با درک عمیق از مفاهیم و پیامها همراه باشد و وفاداری به اصول را حفظ کند، نهتنها آسیبی به حقیقت نمیزند، بلکه آن را در دل مخاطب امروز، زندهتر و مؤثرتر میکند.
ایکنا - با توجه به تجربه و شناخت عمیق شما از تعزیه، به نظر میرسد این شکل از نمایش آیینی، تأثیر فراوانی بر مخاطب دارد. آیا این تأثیرگذاری صرفاً ناشی از بار احساسی شدید و صحنههای دراماتیک اغراقشده و موسیقی سوزناک است یا ریشه در معنا و فلسفه عمیق تعزیه دارد؟ مخاطب تحت تأثیر کدامیک قرار میگیرد: فرم یا محتوا؟
پاسخ این پرسش در نگاهی ترکیبی نهفته است. هر دو عامل، یعنی هم فرم دراماتیک و احساسی و هم محتوا و معنای فلسفی، در تأثیرگذاری تعزیه نقش دارند؛ اما درجه تأثیر آنها بسته به نوع مخاطب تفاوت میکند. اگر مخاطبی صرفاً از منظر زیباییشناسی هنری و نمایشی به تماشای تعزیه مینشیند و اعتقادی به واقعه عاشورا ندارد، باز هم نمیتواند از تأثیر موسیقی و نغمههایی که در تعزیه بهکار گرفته میشود، مصون بماند. من بارها در عمل دیدهام و تجربه کردهام که حتی تماشاگران بیاعتقاد نیز تحتتأثیر نواها، لحنها و ساختار صوتی این نمایش قرار گرفتهاند.
باید توجه داشت که موسیقی در تعزیه، تصادفی یا براساس سلیقه لحظهای انتخاب نمیشود. نغمههایی که برای خاندان اولیا، یعنی اصحاب و اهلبیت امام حسین(ع)، در نظر گرفته شده، از یک گزینش دقیق و آگاهانه حکایت دارد. این نواها با دقتی مثالزدنی انتخاب شدهاند و از نظر دستگاه موسیقایی، تطابق تام با موقعیت نمایشی و محتوایی صحنه دارند. البته تأثیر واقعی زمانی کامل میشود که اشعار نیز با آن نغمهها هماهنگ و برانگیزاننده باشد. اگر اشعار، غنای لازم را نداشته باشند یا بدون انسجام موسیقایی اجرا شوند، تأثیرگذاری تضعیف میشود.
از سوی دیگر، اگر مخاطبی با انگیزه دینی و آیینی در مجلس تعزیه حاضر میشود، طبیعتاً لایههای عمیقتری از اثر را دریافت میکند. برای چنین مخاطبی، مفاهیمی چون ایثار، مظلومیت، توبه، معرفت و حتی نشانههای بصری تعزیه، معناهایی فراتر از ظاهر خود دارند. اما همان مخاطب غیرآیینی نیز بهدلیل قدرت فرم و انسجام نمایشی، بیتفاوت نمیماند. البته باید بپذیریم که امروزه، برخی آسیبها به پیکره تعزیه وارد شدهاند. در گفتوگوهایی که با برخی از استادان تعزیه داشتهام، نگرانیهای جدی درباره تحریفهای صورتگرفته در موسیقی، اشعار و حتی لباس و صحنهپردازیها ابراز شده است. گاه مشاهده میکنیم که نوآوریهای نابجا یا دخل و تصرفهای بیپشتوانه، لطمه جدی به اصالت تعزیه وارد کردهاند. برخی از این متون تعزیهای که امروز در دست داریم، متعلق به ۲۵۰ یا ۳۰۰ سال پیش هستند و طبعاً در آن زمان، منابع و اطلاعات در اختیار تعزیهنویسها، محدود بوده است. بنابراین اگر امروز برخی اشعار یا صحنهها از نظر محتوایی یا تاریخی قابل نقد است، باید با نگاهی تخصصی، دقیق و تحت نظارت چند کارشناس خبره اصلاح شود، نه اینکه کل ساختار آیینی تعزیه زیر سؤال برود.
مشکل دیگر، فقدان متولی جدی برای حفظ و صیانت از تعزیه در سالهای اخیر است. متأسفانه بسیاری از پیشکسوتان تعزیه یا خانهنشین شدهاند یا از دنیا رفتهاند و جایگزینی درخور برای آنها پرورش نیافته است. به همین دلیل، گاه میبینیم که افرادی بیاطلاع و فاقد دانش سنتی، وارد این عرصه شدهاند و رفتارهایی از خود بروز میدهند که نهتنها نادرست، بلکه توهینآمیز است. برای نمونه، دیدهام که اشقیاخوانی که باید با لباس قرمز وارد صحنه شود، لباس مشکی پوشیده است! یا قبای تعزیهای بسته است، در حالی که قبا در لباس ایرانی همواره جلو باز بوده و این موضوع یکی از ویژگیهای اصیل پوشش ایرانی است.
همچنین شاهد مواردی بودهام که ناآگاهی تا جایی پیش رفته که در تعزیه، از نمادهایی عجیب و توهینآمیز استفاده شده است. این اتفاقات نهتنها تحریف است، بلکه بیحرمتی و حاکی از فقدان درک آیینی و هنری است. این امور باید بهطور جدی توسط نهادهای فرهنگی، علمی و هنری آسیبشناسی شود و جلوی این قبیل انحرافها گرفته شود.
نوآوری در هنرهای آیینی، آن هم بدون درک مبانی، معنا ندارد. مثلاً تغییر رنگ لباسها بدون توجه به معنای فرهنگی و دینی آنها، موجب تحریف است. رنگ قرمز در تعزیه نماد آتش و جهنم است و از مفاهیم قرآنی ریشه میگیرد؛ چنانکه در آیهای از قرآن آمده است که برای دوزخیان لباسهایی از آتش تهیه شده است. از سوی دیگر، لباس مشکی در فرهنگ عمومی ما و بسیاری دیگر از فرهنگها، نماد سوگ و عزاست. فردوسی نیز در شاهنامه، در واقعه مرگ سیاوش، به دستور کیکاووس، از پوشیدن لباس نیلی، یعنی سیاه، برای اهل حرم سخن میگوید. بنابراین این رنگها بار معنایی دارند و نمیتوان آنها را براساس سلیقه تغییر داد.
تفاوت اصلی میان تعزیه و دیگر اشکال نمایش در همین پایبندی به قراردادها و سنتهاست. در تئاتر مدرن، کارگردان میتواند نمایشنامهای از شکسپیر را به شیوهای امروزی اجرا کند، حتی صحنهها را به میدانهای نبرد مدرن منتقل کند، اما تعزیه چنین اجازهای نمیدهد. در تعزیه، متن و اجرا تابع هم هستند. شما نمیتوانید در تعزیه بدون در نظر گرفتن منطق سنت، اجرا را تغییر دهید.
ایکنا - در پایان، با توجه به ویژگیها و پیشینه غنی این هنر، به نظر شما تعزیه تا چه اندازه ظرفیت آن را دارد که بهعنوان یک هنر ملی و شاخص فرهنگی ایرانی، در سطح جهانی معرفی و مطرح شود؟
تعزیه، بهدرستی، یک هنر ملی ایرانی است. چرا؟ چون در شکلگیری آن، همه اقوام و گروههای مختلف ایرانی در طول بیش از ۳۰۰ سال نقش داشتهاند. زمانی از زندهیاد دکتر ستاری پرسیدم که معیار تعریف یک نمایش ملی چیست؟ پاسخ داد: نمایشی که در شکلگیری آن، اقوام گوناگون یک ملت نقش داشته باشند. حال، در تعزیه، ما از شرق تا غرب، از شمال تا جنوب کشور، تعزیهخوان، تعزیهنویس، و شبیهگردان داریم. این حضور گسترده و سراسری، مؤید جایگاه ملی این هنر است.
افزون بر آن، تعزیه واجد مؤلفههایی است که آن را از بسیاری دیگر از گونههای نمایشی جهان متمایز میسازد: ترکیب موسیقی، شعر، نمایش، سوگواره، آیین و نشانههای بصری. همه این عناصر در ساختاری واحد و منسجم گرد آمدهاند و یک گونه هنری یگانه و منحصربهفرد را خلق کردهاند. اگر با نگاهی علمی، حرفهای و مسئولانه از این هنر صیانت شود، بیتردید تعزیه میتواند بهعنوان میراث فرهنگی و هنری ایرانی، در سطح جهانی مطرح شود.
گفتوگو از داوود کنشلو
انتهای پیام