به گزارش خبرگزاری قرآنی ايران (ايكنا)، صدرالدين محمد شيرازی، تأثير قرآن كريم در شكلگيرى حكمت متعاليه، ابتكارات فلسفی صدرالمتألهين در دو بخش، نظرى به عرفان صدرالمتألهين در كتاب «ايقاظالنائمين»، ملاصدرا و مسئله معاد، الهيات از نظر صدرالمتالهين و جايگاه كنونی آن،
خدا از ديدگاه صدرا و تيليش، با صدرا در جستجوی معرفت قسمتهای متنوع اين ويژهنامه است.
حكمت متعاليه صدرالمتألهين، حكمت متعاليه صدرايی؛ فلسفه حال و آينده، ملاصدرا و انسجام معرفتى و فرهنگى ايران، آيا ربطى بين ملاصدرا و هگل هست؟، تأملات تأويلی ملاصدرا در كتاب و سنت ساير عناوين اين ويژهنامه را تشكيل میدهد.
در بخش «صدرالدين محمد شيرازی» میخوانيم: «بنا به نقلی در ظهر روز نهم جمادیالاولی سال 980 قمری مژده تولد فرزندی را به «ميرزا ابراهيميبنييحيی قوامی شيرازی» دادند و او كه سالهای دراز انتظار چنين روزی را داشت و بارها نذر و نياز كرده بود از فرط خوشحالی سراسيمه خود را به منزل رسانيد و بر طبق عهدی كه كرده بود نام مبارك «محمد» را برای فرزندش برگزيد و تا زمانی كه خود زنده بود روزانه يك سكه به شكرانه اين لطف الهی در راه خدا انفاق میكرد.»
در بخش «تأثير قرآن كريم در شكلگيرى حكمت متعاليه» آمده است: «در ميان عوامل مختلفى كه به شكلگيرى بنيادهاى اساسى حكمت متعاليه منجر شده، مىتوان بهوضوح به چند عامل مهم اشاره كرد: حكمت مشایى، حكمت اشراقى، عرفان نظرى، بهويژه معارفى كه از «محىالدينبنعربى»، عارف شهير قرن هفتم هجرى رسيده و سرانجام، علم كلام.»
«اما گذشته از اين عوامل كه ميزان تأثير هر يك نيازمند بررسى و تحقيق كافى است، قرآن كريم بهعنوان مهمترين ركن ساختار حكمت متعاليه و عمود خيمه اين مكتب و نظام فلسفى، از نقشى قابل توجه برخوردار است. »
در ادامه چنين آورده شده است: «اگر بخواهيم در ميان آنچه فلسفه اسلامى ناميده شده، قضاوت كنيم، بايد بی ترديد اذعان كنيم كه تنها حكمت «متعاليه» صدرایى است كه ويژگى «اسلامى» را دارد و ديگر حكمتها، نظير مشا و اشراق، متأسفانه، فاقد اين ويژگى است. اما حكمت صدرایى، بيشترين ابتنا را بر منابع وحيانى و تفاسير وارد شده از معصومان(ع) دارد و در بسيارى موارد، با نقل و نقد آراء متكلمان مىكوشد چهره تحريف شده دين را از پيرايههاى كلامى رايج پاك كند.»
در قسمت «ملاصدرا و مسأله معاد» آمده است: «اصل معاد و تصريح به آن از آموزه های مسلم اعتقادی مسلمانان بوده و از سوی ديگر اين اصل به دليل مشكلات خاص خود از سوی مخالفان انكار شده است. با توجه به دشواریهای فلسفی معاد بود كه فلاسفه از نظر فلسفی خود را تنها قادر به اثبات نوع خاصی از معاد، يعنی معاد روحانی، میدانستند. آنان يا معاد جسمانی را نمیپذيرفتند و آيات مربوطه را تأويل میكردند و يا فقط آن را از سر تعبد قبول میكردند.»
«كسی مانند ابنسينا تنها به اثبات معاد روحانی میپردازد، در چنين فضايی بود كه ملاصدرا برای نخستين بار پای پيش گذاشت و طرحی برای اثبات فلسفی معاد جسمانی پیريخت. ملاصدرا با طرح مقدماتی چند برای نخستين بار كوشيد معاد جسمانی را كه قرآن بيان میكند، با ادله فلسفی اثبات كند.»