تبريز، فلكه فرودگاه، جاده مرند، سه راهی چرمشهر، مايان، روستای خواجه ديزج، چرمشهر، مايان عليا و بالاخره روستای «مايان سفلی»، روستايی در حومه كلان شهر تبريز كه با اتوبوس حدود يك ساعت و سواری 40دقيقهای، میشود به آنجا رسيد.
مايان را میشود يكی از نزديكترين روستاها به پالايشگاه و پتروشيمی تبريز نيز معرفی كرد. رودخانه آجی چای از شرق و جنوب روستا و كانال آبلان از مركز مايان عبور كرده و به درياچه اروميه میريزد. اهالی میگويند زمانی از حاصلخيزترين روستاهای منطقه بود، ولی الان بخاطر دود پتروشيمی، ديگر بسياری از محصولات در مايان رشد نمیكنند ولی به نظر من هنوز هم حاصلخيز است و بلكه حاصلخيزتر شده؛ منظورم زمين نيست، منظورم محصولاتی است كه كمتر جايی میتواند داشته باشد، روستايی با 13 محصول قرآنی حافظ كل، بيش از 20نفر حافظ بالای پانزده جزء و بيش از 60 نفر حافظ بالای پنج جزء؛ حاصلخيزتر از اين ممكن نيست!
مردم قديمی اين روستا كه از دوران انقلاب صحبت می كنند، زمانی را به خاطر می آورند كه رژيم ستم شاهی در تبريز پخت نان را ممنوع اعلام كرده بود و مردم روستا برای كمك به ادامه پيدا كردن مبارزات مردم، نان شهر را تأمين میكردند.
مايان سفلی با بيش از 2 هزار و 500 خانوار، حدود 10 هزار نفر جمعيت دارد، كه با اين وجود، در ۸ سال دفاع مقدس ۲۲ شهيد تقديم اسلام و انقلاب كرده كه در مقايسه با ديگر روستاهای مشابه خود، در نوع خود بینظير است.
وجود 10 مسجد كوچك و بزرگ همراه با مدارس و مجتمعهای آموزشی ابتدايی تا دبيرستان و حضور عالمان با اخلاص در اين روستا باعث تقويت روحيات دينی و اخلاقی مردم شده است.
اوايل سال 74 كه مهد قرآن آذربايجان شرقی فعاليت خود را بهصورت گسترده آغاز كرد، در تمامی مناطق استان جنب و جوش خاصی برای آموزش قرآن بهوجود آمده بود، انگار همه میخواستند به هر شكلی و با هر وسيلهای به ندای رهبر فرزانه انقلاب در مورد آموزش قرآن برای عموم، لبيك بگويند و در كل استان يك نهضتی را ايجاد كنند.
فعاليت جهادی برای آموزش عمومی و تخصصی قرآن در مناطق مختلف آذربايجان شرقی و بهويژه مناطق كمتر توسعه يافته تبريز و استان آغاز شد، روستاهای اطراف تبريز نيز يكی از مناطق هدف برای اين آموزشها بود.
روستای مايان يكی از همين مناطق بود؛ اما اين روستا محروميتهايی را نيز شاهد بود كه اين موضوع، مردمش را نه تنها از فعاليتهای قرآنی نا اميد نكرده بلكه تا جايی نشاط دينی و قرآنی وجود داشت كه اولين حافظ كل قرآن كريم تربيت شده در مهد قرآن آذربايجان شرقی از اين روستا برخاست و بهخاطر فعاليتهای مؤثر و گسترده مهد قرآن امامرضا(ع) مايان در سال 89 نيز، اين مركز، به عنوان مركز قرآنی نمونه كشوری معرفی شد و همان موقع بود كه اكثر رسانهها با تيتر درشت نوشتند: «مهد قرآن يك روستای محروم در تبريز به عنوان يكی از مراكز نمونه كشوری انتخاب شد».
البته در اين ميان نبايد همت و تلاش خالصانه بانوان مربیای كه با سپری كردن مسافت طولانی از تبريز برای تدريس قرآن به اين روستا میآمدند را فراموش كرد. مربيانی كه با وجود مشكلات فراوان رفت و آمد در اوج گرمای تابستان و سوز سرمای زمستان و بعضی رسم و رسومات متفاوت روستايی با شهری مواجه بودند، اما ماندند و ساختند.
اردوهای جهادی كه در چند سال اخير بين جوانان، تبديل به مسابقهای برای خدمت به مناطق محروم شده، سالها قبل، اين مربيان اردوی جهادی را آغاز كردند و اكنون ثمره تلاشهای خالصانه مربيان در كنار فرهنگ والای مردم اين روستا به ثمر نشسته و 13 حافظ كل و بيش از 80 حافظ بالای 5 و 20 جزء با وجود مشكلات و كارهای خاص روستا همچنان با عشق و علاقه قرآن را فرا میگيرند و در ذهن و قلب خود از آن محافظت میكنند.
خانم كلاهی، نخستين مربی بانوی اعزامی به مهد قرآن امامرضا(ع) مايان را پيدا كرده و به او صحبت مینشينم و او از شور و شوقی كه بهويژه در مهد قرآن استان برای آموزش قرآن وجود داشت، میگويد و ادامه میدهد: در اوايل، در مايان فقط برای آقايان توسط استاد عقيقی كلاس برگزار میشد، اما به همت اهالی قرآن دوست، از سوی مهد قرآن برای داير شدن كلاس برای بانوان نيز مربی در خواست شد و من بهعنوان اولين مربی خانم به مايان اعزام شدم.
وی اولين ورودش را توصيف كرده و میگويد: زمانی كه بانوان مايان از اعزام مربی قرآن مطلع شده بودند، در مسجد جمع شدند و بار اول كه وارد مسجد شدم و ازدحام جمعيت، كودكان معصوم و مادران شيفته به قرآن را مشاهده كردم، شگفت زده شدم و به دليل اين شوق و اشتياق قرآنی تصميم گرفتم دوری راه را به جان خريده و با اراده راسخ به آموزش قرآن بپردازم.
كلاهی كلمات را در سخن گفتنش خوب انتخاب میكند و به نظر میرسد اين شاخصه از جمله ويژگیهای مربيان مهد قرآن است. وی ادامه میدهد: وقتی زنان و دخترانی كه دار قالی و كارهای خود را رها كرده و خود را به كلاسها میرساندند را میديدم، دلگرم شدم و تصميم گرفتم در طول هفته نيز علاوه بر جمعهها كلاسهای ديگری نيز داير كنم.
اولين مربی خانم مهد قرآن مايان با يادآوری اينكه اين استقبال و حضور شكوهمند كمكم توجه مسئولان را جلب كرد، میگويد: فضای مسجد نتوانست جوابگوی علاقهمندان به قرآن باشد و نياز به يك بنای ويژه قرآنی بهشدت احساس شد.
او اولين جرقه احداث مهد قرآن امام رضا(ع) را همايش و افطاری رمضان سال 80 میداند و میگويد: رحيم وظيفه شعاع، مدير مهد قرآن استان در اين جلسه برای مردم از ضرورت احداث ساختمان سخن میگفتند كه در حين سخنرانی وی همه ديدند كه بانوان طلاهای خود را اهدا میكردند و كمكم اين هيجان شكوهمند خون همه را به جوش آورد و هركس به اندازه وسع خود مبلغی برای ساخت مهد قرآن مايان اهدا كرد كه در تكميل اين اقدام شورانگيز مردم، امام جماعت روستا، زمين و فضای مورد نياز را در اختيار مهد قرآن قرار داد كه حتی من و ديگر مربيانی كه برای تدريس به مايان آمده بودند، دفترچههای پسانداز را همانجا برای اين امر قرآنی تقديم كرديم كه به ياد دارم اين طوفان شور و شعور مردم قرآن دوست مردم فهيم مايان در روزنامه همشهری آن ايام به چاپ رسيد.
سراغ نخستين حافظ كل مهد قرآن آذربايجان شرقی را میگيرم كه آدرس دانشگاه سهند را میدهند، عباسعلی مبصرپور، متولد 1358 مايان، اواخر سال 72 حفظ خود را آغاز كرده و حدود سال 78 به حافظ كل قرآن تبديل شد. به گرمی از حضورم استقبال كرده و به اتاقش دعوتم میكند، صحبتهايمان را آغاز میكنيم و اول از هر چيزی از مشوقان خود نام میبرد، مرحوم حجتالاسلام غلامحسين فريدعصر و آقای رضايی. وی میگويد: يكی از روزها وارد مسجد دورازه مايان كه توسط مهد قرآن، به مركزی برای آموزش قرآن تبديل گرديده بود، شدم و رحيم وظيفه شعاع، مدير مهد قرآن استان در آنجا مشغول سخنرانی بود و در ادامه صحبتهای خود آياتی از قرآن را هم تلاوت كرد، آن تلاوت به دلم نشست و صحبتهايی كه ضمن آن، تشويق شدم تا حفظ قرآن را آغاز كنم.
مبصرپور ادامه میدهد در 14 سالگی، تا جزء چهارم و پنجم را حفظ كرده بودم و هر هفته برای شركت در كلاس قرآن، جمعهها از مايان با خودروی رنوی آقای رضايی به تبريز میآمدم و در كلاسهای حفظ مسجد شهيد قاضی وظيفه شعاع شركت میكردم و با انگيزه بالايی كه داشتم، سعی میكردم علاوه آن، در كلاس استاد عقيقی كه در مايان برپا میشد شركت كنم.
وی خاطره پايان حفظ كل قرآن خود را اين چنين بيان میكند: وقتی حفظ كل را با موفقيت به پايان رساندم، دوستانم 5 شيرينی از من میخواستند، هم برای پايان حفظ قرآن، هم اخذ ديپلم، هم قبولی در دانشگاه، هم برای دريافت كارت معافيت و هم برای ازدواج! كه بالاخره آن شيرينیها را از من گرفتند!
نخستين حافظ كل مهد قرآن آذربايجان شرقی همه داشتههايش، بويژه خانواده قرآنی خود را مديون قرآن میداند و میگويد، همسرم هم حافظ قرآن شده و هم اكنون در فرزند خردسالم نيز زمينه و انگيزه های لازم را ايجاد میكنيم كه او نيز از يكی دو سال آينده بصورت جدی و با قدرت حفظ قرآن را آغاز كند.
وی نحوه تأسيس و ساخت مهد قرآن امام رضا(ع) مايان را يادآور میشود و با يك احساس غرور نسبت به فرهنگ قرآن دوستی مايانیها، از اهدای طلاهای مردم برای ساخت اين مجموعه متبرك سخن گفته و ادامه میدهد: اولين نفر، يكی از بانوان حافظ مهد قرآن كه اكنون حافظ كل شده، مدال و گوشواره طلای خود را برای احداث مهد قرآن روستا اهدا كرد و از آن پس اكثريت اهالی روستا برای كمك به اين مجموعه، مسابقه گذاشتند.
اين حافظ كل قرآن، ثمرات بسيار ارزشمند حضور اين مهد در مايان را تربيت جوانان مؤمن و متدين میداند و جلوه بسيار كوچك آن را حضور پرشور جوانان در نمازهای جماعت معرفی میكند.
از مبصرپور خداحافظی میكنم و مسير روستای مايان را در پيش میگيرم و خيلی مشتاقم تا بدانم كه چگونه پای دارِ قالی، قرآن را حفظ میكنند و در كنار كارها و مشغلههای خاص روستا میتوانند اراده را بر همه چيز پيروز كنند.
ليست حافظان كل مايان را كه نگاه میكنم، نام بانوان دو قلوی سراجی توجهم را جلب میكند. از مدير مهد قرآن امام رضا(ع) مايان میخواهم كه برای ديدار حضوری با آنها هماهنگیهای لازم را انجام دهد و بالاخره همراه با وی و خانم فرجزاده، مربی با سابقه اين مركز، آدرس منزل خواهران سراجی را سراغ میگيريم كه پس از عبور از گرد و خاك كوچه پس كوچههای روستا، به منزل آنها میرسيم. مثل تمامی خانههای با صفای روستايی، همه اعضای خانواده برای استقبال از ميهمان، تا دم در آمدهاند.
با استقبال گرم پدر خانواده وارد اتاق ميهمان میشويم و به بالای اتاق هدايتمان میكنند. با آقای سراجی كه به نظر، بالای 60 سال سن دارد، سر صحبت را باز میكنم تا بتوانم كمكم سؤالاتم را از دو خواهر بپرسم. با وجود اينكه میدانم از دختران روستا، بدليل حجب و حيايی كه دارند، به سختی میتوانم جواب سؤالاتم را بگيرم، به هر حال، از قُل اول! درمورد اينكه چه انگيزهای باعث شد تا حفظ را شروع كند میپرسم و او می گويد: از يك سو پسرعمويم را موقعی كه همراه با قاليبافی قرآن را هم حفظ ميكرد ديده بودم و از سوی ديگر خواهرم با راهنمايی و تشويقهايش، انگيزه لازم برای شروع حفظ را هم به من داد.
وی ادامه می دهد: من آن زمان برای حفظ چند آيه به كلاسهای قرآن میرفتم كه بعدها با انگيزهای كه برای انس با قرآن داشتم، با عنايت خدا حفظ كل قرآن را به اتمام رساندم.
در اين بين، خانم فرجزاده كه برای پرورش اين نسل از حافظان كل قرآن و نسل بعدی كه در آيندهای نزديك رونمايی! میشود، زحمت زيادی كشيده، وارد بحث میشود و خاطرات ماجراهايی را كه در طی يازده سال رفت و آمد از تبريز به مايان و تشكيل كلاسهای قرآنی را دارد به ياد میآورد و با ذوق و شوق فراوان از تمام مشكلاتی كه برای تدريس در مايان تحمل كرده، عنوان میكند و میگويد: با تمام مشكلات و سرمای زمستان و نبود هيچگونه امكانات آموزش در ابتدای راه تدريس و اينكه در آن اوايل نفت و حتی بخاری برای گرم كردن كلاس و جود نداشت به فعاليت خود ادامه داديم.
وی ادامه میدهد: تمام اشك ها و لبخندها، مشكلات و اميدها در اين مسير را در راه قرآن و خدا تحمل كرديم و اكنون نتيجه آن را شاهديم.
فرج زاده به يازده سال پيش بر میگردد و اينكه چه شد مايان را انتخاب كرد، میگويد: زمانی كه برای اعزام به تدريس، نام مايان را میگويند، من فكر میكنم مارالان را برای تدريس من در نظر گرفتهاند كه وقتی مسير حركت خودرو را میبينم، برايم سؤال ايجاد می شود كه مگر به مارالان نمیرويم كه متوجه میشوم مايان است و نه مارالان!
اين حافظ كل قرآن كريم تأكيد میكند كه تدريس قرآن در مهد قرآن امام رضا(ع) بركات زيادی برايم داشت، موقع رفتن به مايان، حافظ 12 جزء از قرآن كريم بودم و با علاقهای كه داشتم، همراه با آموزش قرآن به بچههای مايان (كه در زمستان حتی با يخ زدن پاها! همراه بود) حفظ كل قرآن را به پايان رساندم.
با اين اوصاف بايد استقامت اين مربی را ستود و تعداد حافظان كل مايان را با احتساب وی، بيش از 13 نفر دانست. فرج زاده اضافه میكند: كلاسهای حفظ مايان را با 8 نفر آغاز كرديم و الان بيش از 110 نفر حافظ داريم كه مراحل حفظ را طی میكند. امروز در روستا فضای رقابت ايجاد شده و مردم، فرزندان خود را تشويق میكنند كه هم در مهد قرآن دوران پيشدبستانی را بگذرانند و هم بعد از اتمام مهد كودك، حفظ قرآن را شروع كنند.
در ادامه از قُل دوم! میپرسم كه با وجود كارهايی كه در سر زمين كشاورزی و كارهای ديگر روستا وجود دارد، چگونه همراه با خواهرش توانسته حفظ قرآن را به اتمام برساند، میگويد: هميشه با خواهرم با هم بوديم و كارهای مزرعه و... را انجام میداديم و در ساعات استراحت و يا مسير برگشت مزرعه تا خانه را مشغول حفظ بوديم.
مادر و پدرش را هم وارد بحث میكنم از مادرش در مورد نحوه حفظ دو فرزندش میپرسم، میگويد: اوايل بهشان میگفتم كه میرويد، ولی نمیتوانيد ادامه بدهيد، خودتان را اذيت نكنيد؛ ولی با اراده خوبشان شبها بيدار می شدند و درس میخواندند و اكنون همراه با مشكلات فراوان به اينجا رسيدهاند.
وی ادامه میدهد: بچهها از سركار میآمدند، به كلاس قرآن میرفتند و سپس برمیگشتند و قاليبافی میكردند. پدرشان هم میگويد كه بايد بيشتر به بچهها خدمت میكردم و كمكشان میكردم، بچهها همراه با فعاليتهای خانه و كارهای روستايی، درس و قرآنشان را خواندند و شكر خدا موفق شدند و اكنون از هر دو راضی هستم.
يكی از سراجیها میگويد: قرآن تك جزئی را در دار قالی میگذاشتيم و هم كار میكرديم و هم حفظ میكرديم، بعدها ضبط صوت خرابی هم كه به سختی كار می كرد، داشتيم كه با نوار حفظ خود را ادامه میداديم. پس از حفظ، سه خواهر برای همديگر قرائت و اشكالات را برطرف میكرديم. سراجی ديگر هم تأكيد میكند از وقتی كه مهد قرآن به روستا آمده، به كل، فضای روستا تغيير يافته و سطح فرهنگی و بويژه سطح آگاهی مردم هم بالا رفته است.
فرجزاده بحث را ادامه میدهد و با ذوقی كه در صدايش قابل حس كردن است، از حال و هوای زمانی كه شاگردان و دسترنجهايش موقع دريافت جايزه حج داشت، میگويد و ادامه میدهد: در همايش حافظان كل كه هر كدام برای دريافت جايزه به بالای سن میرفتند، دقيقا احساسی كه مادر نسبت به فرزند خود دارد را داشتم و اشك شوق میريختم، اما فرجزاده با توجه به اينكه يازده سال است كه با مشكلات فراوان در مايان تدريس میكند و از طرفی هم حافظ كل است، بدون اينكه حرف خاصی بزند با حسرت از دريافت هديه سفر به مكه مكرمه توسط شاگردانش ياد میكند، بنظر میرسد آرزوی اين سفر مدتهاست با وی همراه است.
بعد از خداحافظی با اين خانواده، با رقيه عبادی، مدير سابق مهد قرآن امام رضا(ع) مايان كه قبلا تعريفشان را از مردم روستا شنيدهام، قرار ملاقات میگذارم، عبادی اكنون معاون دبستان ابتدايی پسرانه صدرا 7 مهد قرآن است. بعد از اينكه زنگ تفريح دانشآموزان تمام میشود و همه سر كلاس حاضر شدند، با خيالی راحت صحبتهای خودش را آغاز كرد.
عبادی در مورد سابقه كلاسهای قرآنی مهد قرآن، گفت: قبل از احداث مهد قرآن در اين روستا، كلاسهای ما در ساعات تعطيل مدرسه و خانه بهداشت مايان تشكيل میشد كه در اكثر مواقع تداخل داشت و امكان برنامهريزی اصولی در اين زمينه وجود نداشت. با توجه به اينكه مهد قرآن استان قبلا در اين روستا كلاسهای قرآن را تشكيل میداد، مردم تصميم گرفتند محلی مناسب را برای مهد قرآن اختصاص دهند. علاقه خاص مايانیها به امام رضا(ع) باعث شد تا مهد قرآن مايان به نام حضرت، نامگذاری شود. مردم اين روستا وقتی عازم مشهد میشوند با تشريفات خاص، چاوشی خوانی و سفرههای كريمانه (كه در بسياری از شهرها و روستاها حتی برای سفر حج هم اين مراسمها و سفرههای كريمانه مشاهده نمیشود) راهی میشوند.
وی كه جدای از مشكلات و سختیها، خاطرات بسيار خوبی از مهد قرآن امام رضا(ع) و مردم روستا دارد، تاريخ دقيق افتتاح مهد و آغاز به كار خود را به خوبی به ياد دارد و میگويد، دقيقا 23 آذر 83 سالروز ولادت امام رضا(ع) بود كه آغاز به كار كرد. در ابتدا 70 نفر قرآنآموز داشتيم ولی اكنون بيش از 700 نفر نونهال و بزرگسال در آن ساختمان كوچك آموزش میبينند؛ به بركت حضور مهد قرآن در مايان اكنون 13 حافظ كل داريم و بسياری بركات ديگر كه در زندگی اجتماعی و فرهنگ مردم تأثيرات آن را بهوضوح میبينيم.
عبادی از صفا و صميميت مردم روستا میگويد و اينكه مردم، مهد قرآن امام رضا(ع) را خانه خود میدانند. وی ادامه میدهد: در اين روستا برخلاف همه جا، برای نذر و نذورات، برای كمك به فعاليتهای قرآنی و مراسمات ائمه اطهار، مسابقه و چشم و هم چشمی! وجود دارد. با اين اوصاف با وجود دوری راه و برخی مشكلات ديگر، میگويد كه هنوز هم اگر دستور دهند بدون ترديد تبريز را رها میكنم و به مايان میروم.
مدير سابق مهد قرآن امام رضا(ع) ماجرای جالبی را از زمانی كه قرار شد كلاسها را نامگذاری كنند تعريف میكند؛ او میگويد: در نامگذاری كلاسها پيشنهادات مختلفی از جمله نام گل، ميوه و... مطرح شد، پيشنهاد من هم اسامی شهدا بود، برخی نام شهيدان باكری، همت و... را معرفی كردند؛ ولی من گفتم اين شهدای بزرگ همه جا ياد میشوند، ما برای رفع گوشهای از مظلوميت شهدای روستا و روحيه دادن به مادران شهدا، اسامی 5 نفر از شهدای روستا را انتخاب كرديم. در اين ميان كلاسی داشتيم كه به رنگ ياسمنی بود و من هم با موافقت مربيان مهد، نام اين كلاس را «شهيد احد ياسمنی» گذاشتم. همان شب در خواب ديدم كه شب است، در ورودی مهد باز است و هيچكس نيست، وارد شدم، صدايی شنيدم، به طرف صدا كه رفتم، همان كلاس شهيد ياسمنی بود، ديدم چند رزمنده با لباس رزم و چفيه نشستهاند و عكس شهدا را در دست دارند، شهيد ياسمنی عكس خود را برداشته، پرسيدم شما كی هستين؟ گفت احدم و آمدم نامم را بر سر در كلاس بزنم.
در حالی كه عبادی با وجود گذشت چند سال از ماجرا، بهشدت منقلب شده و اشك از چشمانش میريخت و من هم خيلی سعی میكردم اشك خودم را پنهان كنم، تندتند گفتههای عبادی را مینويسم تا متوجه اشكهای من نشود، ولی وقتی اشكم روی كاغذ ريخت، ديگر نتوانستم ادامه دهم، بیاختيار اشكهای من هم سرازير شد.
عبادی ادامه داد: صبح به مربيان گفتم اين كار ما مورد توجه شهدا قرار گرفته و خود شهدا نام كلاس را انتخاب كردهاند. از آن پس با بچه ها قرار گذاشتيم كه هر روز برای همه 22 شهيد روستا در سر صف صلوات و فاتحه بفرستيم و هر وقت هم فراموش میكرديم، بچهها میگفتند كه خانم، صلوات شهدا مونده. اما مهد قرآن امام رضا(ع) يك يادواره فراموش نشدنی هم برگزار كرد و يك گام ديگر در رفع مظلوميت شهدای مايان برداشت تا نظر خانواده شهدا را نيز جلب كرده و دلشان را شاد كند.
عبادی از خانمی نام میبرد كه خواندن و نوشتن بلد نبود و با علاقه بسيار زياد، بیسوادیاش را با من مطرح كرد و اينكه دوست دارد قرآن ياد بگيرد. گفتم بيا سر كلاس، ولی گفت همسرم مسخرهام میكند كه نمیتوانی. روخوانی را از صفر شروع كرد و 2 سال مداوم آمد و ياد گرفت. روز امتحان روخوانی رسيد، با داوران صحبت كردم كه ماجرای وی اينگونه است، اگر هم نتوانست نمره كافی را بگيرد و كارنامه دريافت كند، حداقل يك برگ كاغذ بدهيد كه قبول شدهای و اين را به همسرش بدهد، اگر اين نشد، بعد از دو سال تلاش، پيش همسرش سرخورده میشود و ديگر به كلاسها نمیآيد. وقتی امتحان تمام شد، داوران گفتند كه اصلا كمك نكرديم و خودش نمره قبولی را گرفت. كارنامه را برای همسرش برد كه بعدها آمد و بشدت از تلاشهای مربيان مهدقرآن تشكر كرد؛ همان شخص بیسواد قبلی، با تشويق مهد قرآن، بعد از روخوانی به روانخوانی و تجويد رفت و اتفاقا بالاترين نمره تجويد را هم گرفت و بعد از اينها وارد مرحله حفظ شد و اين در حالی است كه اين خانم با اين همه علاقه برای ياد گرفتن قرآن، با سواد شدن و شروع حفظ، بيش از 50 سال سن دارد و نمونههايی از اين دست كه فراوان است.
سكينه اسكندری، مدير مهد قرآن امام رضا(ع) مايان كه دو سالی میشود مدير اين مركز شده، چند سال پيش توسط يكی از دوستانش با مهد قرآن آشنا شده و دورههای مختلف از جمله مربيگری، كودكياری، روخوانی و مفاهيم قرآن را با حداكثر امتياز به پايان رسانده است. او مدتی نيز در پيش دبستانی تدريس داشته كه بعد از آن با حكم مدير مهد قرآن استان به مديريت مايان منصوب شده است.
وی اشاره میكند كه در حال حاضر 700 نفر فقط از مايان سفلی قرآنآموز داريم كه بيش از 90 نفر از آنها حافظ بيش از 5 جزء است و میگويد: برخی از اهالی با توجه به مشكلات خاص روستا، برای تأمين هزينه 6 هزار تومانی كلاسهای مهد، با توجه به علاقهای كه به كلاسهای قرآن دارند، سعی میكنند با نخ ريسی و فروش آن، به هر نحوی هزينه آن را تأمين كنند. و يا برخی از بچهها تابستان كار میكنند و پولهای خود را در قلك جمع میكنند تا بتوانند حتما در كلاسهای مهد قرآن شركت كنند.
اسكندری میگويد: وجود اين مركز در مايان باعث شده تا استعدادهای بچههای روستا بهتر و زودتر شكوفا شود كه به اذعان معلمان اين روستا كودكانی كه در اين مهد آموزش ديدهاند، بهتر توان درك و فهم دروس را دارند و در مقايسه با ديگران، میتوان ادعا كرد كه يك سر و گردن بالاترند.
در پايان اين پرونده ويژه، لازم است از چند نفر كه در بين سخنان اغلب كسانی كه با آنها به صحبت نشستهام، ياد شده و در اين مسير كمكهای ويژه و توجهات خاصی را به مهد قرآن مايان داشتهاند ياد كنيم؛ حجتالاسلام والمسلمين، مرحوم حاج شيخ غلامرضا فريدعصر كه روحانی انقلابی، با بصيرت و فرهنگ دوست روستا كه در تربيت مذهبی اين روستا بسيار مؤثر بوده و كمكها و عنايات ويژهای به مهد قرآن داشتهاند. ابوالفضل رضايی، ديگر چهره شاخصی است كه زحمات زيادی در راهاندازی مهد قرآن در مايان كشيده است، وی كه چند سال بدون وقفه با خودروی خود مربيان مهد را از تبريز به مايان و بالعكس برای تشكيل كلاسها انتقال میدادند و بهشدت پيگير تداوم كلاسها بود. رضايی نقش مؤثری در جذب خيران برای احداث مهدقرآن امام رضا(ع) داشته و پيگيریهای ويژهای برای احداث ساختمان مؤسسه را تا پايان تكميل انجام داد كه همزمان، چندين محفل انس با قرآن را برگزار كردند و میتوان بهصورت ويژه از استاد سعيد عقيقی نام برد، نخستين استاد قرآن كه از مهد قرآن بيش از 15 سال پيش در مايان حضور يافت و چندين سال، منشأ بركات فراوان و تربيت جوانان پاك در روستا بود.
به هر حال، مهد قرآن امام رضا(ع) در مايان تأسيس شد و رايحه قرآن تمام فضای منطقه را پر كرد. میتوان گفت اين روستا جزو پيشگامان قرآن استان بوده و تا بحال چندين حافظ قرآن تقديم جامعه كرده است كه تك تك آنها، عباسعلی مبصرپور، معصومه دادجو، سريه و صفيه معبدی، نجيبه، فهيمه و ام كلثوم سراجی، آمنه و حبيبه محترمی، زهرا كيوان پور، زكيه ياسمنی، زهرا آقايی و زهرا برقی، كه همگی مايه افتخار و مباهاتاند. اكنون اين درخت طيب و پاك، تناور شده و ثمره نورانی آن، محيط خانهها را به تسخير خود در آورده است و اين رايحه نورانی به بركت خون شهدا و تلاش خالصانه عدهای بزرگوار به قوت تمام در حال نشر است و اميدواريم همچنان اين حركت زندگی بخش تداوم يابد.
يادداشت از مهدی كاظمزاده