«گرچه به جان مِدحَت زهرا نکوست/ عید علی‌اکبر و میلاد اوست»
کد خبر: 3499182
تاریخ انتشار : ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۰۹:۰۰
سروده جدید مسعود نظری؛

«گرچه به جان مِدحَت زهرا نکوست/ عید علی‌اکبر و میلاد اوست»

گروه ادب: شاعر جوان آئینی‌سرا قصیده‌ای به مناسبت میلاد حضرت علی‌اکبر(ع) سرود.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا)، منصور نظری، شاعر جوان آئینی‌سرا به مناسبت میلاد فرخنده و مسعود حضرت علی‌اکبر(ع) قصیده‌ای با عنوان «هنگامهِ عشق» سروده و به لشکریان ظهور و مدافعان حرم آل‌الله تقدیم کرد.
این غزل در ادامه از نظر می‌گذرد؛
«از طرفِ قبلۀِ جان، کربلا/ بوی بهشت آید و عطر ولا
نقش دل‌انگیز ولای علی/ گشته به آیینۀِ جان منجلی
غلغله‌ای گشته به پا در جِنان/ آینه‌بندان شده کون و مکان 
بر لبِ بلبل، غزلِ ارغوان/ چشمۀِ عشق از لب زهرا روان
آوَرَد از عرش ملک ارمغان/ جشن و سرور است و شعف در جهان
بسته ملک بر پَرِ جان، نامه‌ای/ عشق به پا کرده چه هنگامه‌ای
مصطفوی، فاطمه نقش و نگار/ نامۀِ عشق است که بنوشته یار
چشم حسین آمده روشن به نور/ خانۀِ لیلا شده مأوای شور
کون و مکان آمده آشفته باز/ یوسفِ لیلا رسد از رَه به ناز
 نعره ملک بر سر منبر زند/ سکه به نام علی‌اکبر زند
یاس نگاهش به طلب می‌کند/ سرو سجودش به ادب می‌کند 
زلف ترش طعنه به شب می‌زند/ طعم لبش دل ز رطب می‌زند
زنده محمد شده بازآمده/ آینه‌ای یا ز حجاز آمده 
شهره به غوغای علی‌اکبری/ او که رُخش جلوۀِ پیغمبری
آینۀِ روی محمد نماست/ شاه‌نشین غزل کربلاست
زخم به تن خورده ز هر دیده او/ف اطمه را یوسف دزدیده او 
قبلۀِ شش‌گوشۀِ عشاق اوست/ فاطمه را داغ‌ترین داغ اوست 
از میِ رخسارۀِ او هرکه مست/ سر زِ تنش می‌بُرَد او جای دست 
هرکه ببیند نفسش می‌رود/ روح ز تن در هوسش می‌رود 
خطبه خدا خوانده به نام علی/ همچو محمد شده ماهی جلی  
یوسف لیلا به جهان آمده/ فاطمه را راحتِ جان آمده
عطر و شمیم نبوی می‌رسد/ فاطمه را مصطفوی می‌رسد
آینه است این مگر الله را/ بسته به رخساره ملک راه را
جلوۀِ دلدار تجلی‌گرش/ آینه‌ها همچو نگین در برش
کعبه به رقص آمده شوریده‌حال/ می‌کند آیینه خدا را خیال 
فاطمه قنداقِ قمر را به دست/ از میِ میلاد علی گشته مست
عطرِ خوشِ آبیِ محراب‌ها/ مستِ طهوراییِ او آب‌ها
 فاطمه را ناب، غزل نامه‌ای/ همچو علی آمده اُسامه‌ای  
عرش سراپا شده غوغا و شور/ مستِ طرب آمده غلمان و حور
فاطمه بگرفته سبو تا به دست/ ساقی و میخانه و مِی گشته مست
از نفسِ فاطمه شب‌خیز عشق/ جان خدا آمده لبریز عشق 
کیست مگر فاطمه الله را؟/ سرمه‌کشِ چشم ملک آه را 
او که شبیهش به دوعالم نه کَس/ او که رَهَش تا به خدا یک‌نفس
او که خدا کرده ز خود او حَدَث/ فاطمه را فاطمه داند وَ بس
این بود آن سِرّ نهان در الست/ فاطمه عشق است و خدا عاشق است
عشق ندارد مگر این خاتمه/ فاطمه و فاطمه و فاطمه
فاطمه آن ذکر سجود علی/ نقطۀِ پرگار وجود علی   
کس نتواند که از او دم زند/ جز که سبو از قَدحِ غم زند
او که طُفیل غم او شد علی/ جلوۀِ عشق از رخ او منجلی
صبح ازل شد چو پدیدار هست/ نقشِ غمِ فاطمه بر دل نشست
جان به فراسویِ غزل پر کشید/ ساغر عشق علوی سر کشید
لب زِ طرب جان به ترنم گشود/ فاطمه بر شیعه دَرِ خُم گشود
باده به جوش آمد و در خُم رسید/ سر زد از آن باده هزاران شهید
شد حَدَث عالم چو زِ اشراق عشق/ فاطمه شد قبلۀِ عشاق عشق
تُنگِ بلور غزل غم شکست/ عشق پدید آمد و در دل نشست 
نقشِ نگینِ دلِ عشاق او/ گم‌شده خورشیدِ به آفاق او
گرچه به جان مِدحَت زهرا نکوست/ عید علی‌اکبر و میلاد اوست 
می‌زند آیینه غزل را به کوس/ کرده به تن لاله حریرِ عروس
یاس زِ رَه آِید و ساغر به دست/ حور و ملک در پی او غم پرست
آمده از شورِ طرب، باده مست/ مژده که میلاد علی‌اکبر است
غنچۀ دل در سحرِ آرزو/ جامه به تن می‌درد از شوقِ او 
شاپرک آهسته دعا می‌کند/ یاس نظر سوی خدا می‌کند
از لبِ گُل بادۀِ شبنم روان/ ماذنه‌ها مست شمیم اذان
سازِعراقی بزن ای دف‌نواز/ تا که به رقص و طرب آرد حجاز
مطرب مستان به طرب تار زن/ پردۀِ رؤیایی دلدار زن
اکبر عشاق ز ره می‌رسد/ فاطمه را نور نگه می‌رسد
همچو علی گشته به رحمت هما/ آینۀِ روی محمد نما  
طوطی شکرشکن باغ عشق/ طاقت عشاق از او طاق عشق
شاهد رعنای حسینی جمال/ یوسف لیلای محمد خصال
کرده ز شرم رخ او مه عرق/ ریخته گُل در قدم او ورق
شاه‌نشین نظر انبیا/ برده ملک خاک رهش توتیا 
سرمۀِ چشمانِ بلورینِ یاس/ ماهِ حسینیِ محمد قیاس
نکهت گیسوی ترش جان‌فزا/ برده دل و دین ز کف مرتضا
 دست ملک در طلب بویِ او/ شانه زنِ حلقۀِ گیسویِ او
آمده از شوقِ علی جان به لب/ دل ز حسین آمده پرتاب و تب
مشک‌فشان باد صبا می‌رسد/ کوکبۀِ آل عبا می‌رسد
کرده ملک بر رخ ماهش حسد/ سرو چمان علوی می‌رسد 
شمس و قمر خاک رهش داده بوس/ شب شده از زلف ترش آبنوس
 اشک خدا می‌چکد از چشم عشق/ دل‌نگران حرمِ در دمشق
لالۀِ پرپر شده و جان به لب/ می‌رسد از شهر شهیدان حلب
زیجِ بلا کرده شهادت رصد/ قافلۀِ عشق ز ره می‌رسد  
می‌رسد از وادیِ زینب، دمشق/ کُشتۀِ زهرا به دمِ تیغ عشق
با خودش آورده خبر قاصدک/ قصۀِ آن یاس کبود فدک
  قصۀِ شیعه غم و درد علیست/ شیعه علمدار نبرد علیست
قصۀِ ما غُصۀِ آن سیلی است/ غُصۀِ آن یاسِ شده نیلی است
قصۀُ ما قصه مردانگیست/ عاشقی و مستی و دیوانگیست
 قصۀِ عشق است و جنون، حال ما/ کرب و بلا قبلۀِ آمال ما»
captcha