سيرت نبوى در کلام امام علی(ع)
کد خبر: 3522924
تاریخ انتشار : ۲۵ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۱:۲۹

سيرت نبوى در کلام امام علی(ع)

گرزوه اندیشه: اميرمؤمنان على(ع) در موارد متعدد الگو بودن پيامبر اكرم (ص) به‌عنوان الگويى تامّ و تمام را مطرح كرده و راه و رسم و سيرت آن حضرت را تبيين نموده است.

به گزارش خبرگزاری بین‌الملی قرآن(ایکنا) از اصفهان، «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُوا اللهَ وَ الْيَوْمَ الاْخِرَ وَ ذَكَرَ اللهَ كَثِيرًا؛ هر آينه شما را در ]خصلتها و روش[ رسول خدا نمونه و سرمشقى نيكو و پسنديده است براى كسى كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خداى را بسيار ياد مى‌كند»( قرآن،احزاب / 21).
خداى متعال پيامبر اكرم (ص) را منبعى معرفى كرده است كه مسلمانان مى‌توانند آن حضرت را الگويى تامّ و تمام بگيرند و همه اعمال و رفتار و وظايف خود و راه و روش زندگى خويش را در همه وجوه از آن استخراج كنند و بدو تأسّى نمايند و به سلامت، قوّت، عزّت و عظمت دست يابند.
هر كه عشق مصطفى سامان اوست     
بحر و بر در گوشه دامان اوست(محمداقبال لاهورى،كليات اشعارفارسى).
اميرمومنان على (ع) در موارد متعدد الگو بودن پيامبر اكرم (ص) به عنوان الگويى تامّ و تمام را مطرح كرده و راه و رسم و سيرت آن حضرت را تبيين نموده است.
«وَ لَقَدْ كَانَ فِي رَسُولِ اللهِ ـ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ـ كَافٍ لَکَ فِي الاُْسْوَةِ. وَدَلِيلٌ لَکَ عَلَى ذَمِّ الدُّنْيَا وَ عَيْبِهَا، وَ كَثْرَةِ مَخَازِيهَا وَ مَسَاوِيهَا، إِذْ قُبِضَتْ عَنْهُ أَطْرَافُهَا، وَ وُطِّئَتْ لِغَيْرِهِ أَكْنَافُهَا، وَ فُطِمَ عَنْ رَضَاعِهَا، وَ زُوِيَ عَنْ زَخَارِفِهَا؛براى تو بسنده است رسول خدا (ص) را مقتدا گردانى، و راهنماى شناخت بدى و عيب‌هاى دنيا و بسيارى خوارى و زشتي‌هاى فراوانش بدانى، كه چگونه دلبستگي‌هاى آن از او گرفته شده و براى غير او گسترده شده. از نوش آن نخورد، و از زيورهايش بهره نبرد»( نهج‌البلاغه،خطبه 160).
«فَتَأَسَّ بِنَبِيِّکَ الاَْطْيَبِ الاَْطْهَرِ ـ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ـ فَإِنَّ فِيهِ أُسْوَةً لِمَنْ تَأَسَّى، وَ عَزَاءً لِمَنْ تَعَزَّى. وَ أَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَى اللهِ الْمُتَأَسِّي بِنَبِيّهِ، وَالْمُقْتَصُّ لاَِثَرَهِ. قَضَمَ الدُّنْيَا قَضْمًا، وَلَمْ يُعِرْهَا طَرْفًا. أَهْضَمُ أَهْلِ الدُّنْيَا كَشْحًا، وَأَخْمَصُهُمْ مِنَ الدُّنْيَا بَطْنًا. عُرِضَتْ عَلَيْهِ الدُّنْيَا فَأَبَى أَنْ يَقْبَلَهَا، وَعَلِمَ أَنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ أَبْغَضَ شَيْئًا فَأَبْغَضَهُ، وَ حَقَّرَ شَيْئًا فَحَقَّرَهُ، وَصَغَّرَ شَيْئًا فَصَغَّرَهُ. وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ فِينَا إِلاَّ حُبُّنَا مَا أَبْغَضَ اللهُ وَ رَسُولُهُ، وَ تَعْظِيمُنَا مَا صَغَّرَاللهُ وَرَسُولُهُ، لَكَفَى بِهِ شِقَاقًا لِلّهِ، وَ مُحَادَّةً عَنْ أَمْرِ اللهِ؛ 
از پيامبر پاك و پاكيزه‌ات پيروى كن، زيرا راه و رسمش سرمشقى ]نيكو[ است براى كسى كه بخواهد تأسّى جويد و انتسابى است ]عالى[ براى كسى كه بخواهد منتسب گردد و محبوبترين بندگان نزد خداوند كسى است كه از پيامبرش سرمشق گيرد و قدم در جاى قدم او گذارد. از دنيا چندان نخورد كه دهان را پر كند، و بدان ننگريست چندان كه گوشه چشم بدان افكند. تهيگاه او از همه مردم دنيا لاغرتر بود، و شكم او از همه خالى‌تر. دنيا را به او نشان دادند، آن را نپذيرفت، و ـ چون ـ دانست خدا چيزى را دشمن مى‌دارد، آن را دشمن داشت ]و ترك آن گفت[، و چيزى را كه خوار شمرده است، آن را خوار انگاشت، و چيزى را كه كوچك شمرده است، آن را كوچك داشت، و اگر در ما نبود جز دوستى آنچه خدا و رسول، آن را دشمن مى‌دارند، و بزرگ ديدن آنچه خدا و رسول، آن را خُرد مى‌شمارند، براى نشان دادن مخالفت ما با خدا كافى بود و سرپيچى ما را از فرمانهاى او آشكار مى‌نمود»(همان).
«وَ لَقَدْ كَانَ ـ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ـ يَأْكُلُ عَلَى الاَْرْضِ، وَ يَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ، وَيَخْصِفُ بِيَدِهِ نَعْلَهُ، وَ يَرْقَعُ بِيَدِهِ ثَوْبَهُ، وَ يَرْكَبُ الْحِمَارَ الْعَارِيَ، وَ يُرْدِفُ خَلْفَهُ، وَ يَكُونُ السِّتْرُ عَلَى بَابِ بَيْتِهِ فَتَكُونُ فِيهِ التَّصَاوِيرُ فَيَقُولُ: «يَا فُلاَنَةُ ـ لاِِحْدَى أَزْوَاجِهِ ـ غَيِّبِيهِ عَنِّي، فَإِنِّي إِذَا نَظَرْتُ إِلَيْهِ ذَكَرْتُ الدُّنْيَا وَ زَخَارِفَهَا». فَأَعْرَضَ عَنِ الدُّنْيَا بِقَلْبِهِ، وَ أَمَاتَ ذِكْرَهَا مِنْ نَفْسِهِ، وَأَحَبَّ أَنْ تَغِيبَ زِينَتُهَا عَنْ عَيْنِهِ، لِكَيْلاَ يَتَّخِذَ مِنْهَا رِيَاشًا، وَ لاَ يَعْتَقِدَهَا قَرَارًا، وَ لاَ يَرْجُوَ فِيهَا مُقَامًا، فَأَخْرَجَهَا مِنَ النَّفْسِ، وَأَشْخَصَهَا عَنِ الْقَلْبِ، وَ غَيَّبَهَا عَنِ الْبَصَرِ. وَ كَذلِکَ مَنْ أَبْغَضَ شَيْئًا أَبْغَضَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَيْهِ، وَ أَنْ يُذْكَرَ عِنْدَهُ.» 

او كه درود خدا بر وى و خاندانش باد، روى زمين غذا مى‌خورد و همچون بندگان مى‌نشست، و به دست خود پاى افزار خويش را پينه مى‌زد، و جامه خود را وصله مى‌كرد، و بر خرِ بى‌پالان سوار مى‌شد، و ديگرى را بر تركِ خود سوار مى‌كرد؛ پرده‌اى بر در خانه او آويخته بود كه نقش و نگار داشت، يكى از زنان خويش را گفت: «اين پرده را از نظرم پنهان كن كه هر گاه بدان مى‌نگرم، دنيا و زيورهاى آن را به ياد مى‌آورم ». آن حضرت با تمام قلب خويش از دنيا روى برگرداند و ياد آن را در وجود خود ميراند؛ و دوست داشت كه زينت دنيا از او نهان مانَد تا زيورى از آن برندارد. دنيا را پايدار نمى‌دانست و در آن اميد ماندن نداشت. پس آن را از وجود خود بيرون كرد و دل از آن برداشت و ديده از آن برگرفت. آرى چنين است كسى كه چيزى را دشمن دارد، خوش ندارد بدان بنگرد يا نامِ آن نزدِ وى بر زبان رود.
«وَ لَقَدْ كَانَ فِي رَسُولِ اللهِ ـ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ـ مَا يَدُلُّکَ عَلَى مَسَاوِئِ الدُّنْيَا وَ عُيُوبِهَا: إِذْ جَاعَ فِيهَا مَعَ خَاصَّتِهِ، وَ زُوِيَتْ عَنْهُ زَخَارِفُهَا مَعَ عَظِيمِ زُلْفَتِهِ. فَلْيَنْظُرْ نَاظِرٌ بِعَقْلِهِ: أَكْرَمَ اللهُ مُحَمَّدًا بِذلِکَ أَمْ أَهَانَهُ! فَإِنْ قَالَ: أَهَانَهُ، فَقَدْ كَذَبَ ـ وَ اللهِ الْعَظِيمِ ـ بِالاِْفْکِ الْعَظِيمِ، وَ إِنْ قَالَ: أَكْرَمَهُ، فَلْيَعْلَمْ أَنَّ اللهَ قَدْ أَهَانَ غَيْرَهُ حَيْثُ بَسَطَ الدُّنْيَا لَهُ، وَ زَوَاهَا عَنْ أَقْرَبِ النَّاسِ مِنْهُ. فَتَأَسَّى مُتَأَسٍّ بِنَبِيِّهِ، وَ اقْتَصَّ أَثَرَهُ، وَ وَلَجَ مَوْلِجَهُ، وَ إِلاَّ فَلاَ يَأْمَنِ الْهَلَكَةَ؛ در زندگى رسول خدا (ص) براى تو نشانه‌هايى است كه تو را به زشتيها و عيبهاى دنيا راهنماست چه او با نزديكانِ خويش گرسنه به سر مى‌برد، و با منزلتى بزرگ كه داشت زينتهاى دنيا از او دور بود و آنها را به كار نمى‌برد. پس بايد بيننده با چشم خِرَد بنگرد كه آيا خدا، محمد(ص) را به داشتن چنين صفتها ]و اين‌گونه زيستن[ گرامى داشته و اكرام كرده است يا خوار كرده و كوچك شمرده است؟ اگر بگويد: او را خوار كرده، دروغ گفته است و بهتانى بزرگ آورده است؛ و اگر بگويد: خدا او را گرامى داشته، پس بايد بداند كه خداوند غير آن حضرت را خوار كرده كه دنيا را به او ارزانى داشته و آن را از كسى كه نزديكتر از همه بدوست، دور كرده است. پس بايد پيروى كننده، پيامبر حق را پيروى كند و بر پى او رود، و پاى بر جاى پاى او نهد، و گرنه از تباهى ايمن نَبُوَد»(همان).
«فَإِنَّ اللهَ جَعَلَ مُحَمَّدًا ـ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ـ عَلَمًا لِلسَّاعَةِ، وَ مُبَشِّرًا بِالْجَنَّةِ، وَ مُنَذِرًا بِالْعُقُوبَةِ. خَرَجَ مِنَ الدُّنْيَا خَمِيصًا، وَ وَرَدَ الاْخِرَةَ سَلِيمًا. لَمْ يَضَعْ حَجَرًا عَلَى حَجَرٍ، حَتَّى مَضَى لِسَبِيلِهِ، وَ أَجَابَ دَاعِيَ رَبِّهِ. فَمَا أَعْظَمَ مِنَّةَ اللهِ عِنْدَنَا حِينَ أَنْعَمَ عَلَيْنَا بِهِ سَلَفًا نَتَّبِعُهُ، وَ قَائِدًا نَطَأُ عَقِبَهُ!؛همانا خداوند محمد(ص) را نشانه‌اى قرار داده است براى قيامت، و مژده‌دهنده به بهشت و ترساننده از عقوبت. با شكم گرسنه از اين جهان رفت و با سلامت به سراى ديگر وارد شد. سنگى بر سنگى ننهاد تا جهان را ترك گفت، و دعوت پروردگارش را پذيرفت. پس چه بزرگ است منّتى كه خدا بر ما نهاده، و چنين نعمتى به ما داده. پيشرويى كه بايد او را پيروى كنيم، و پيشوايى كه پاى بر جاى پاى او نهيم.
پيامبر اكرم (ص) هيچ دلبستگى به دنيا نداشت و ساده زيستن را سخت پاس مى‌داشت و همين وارستگى و سادگى و بى‌پيرايگى آن حضرت در رفتار، معاشرت، نشست و برخاست و وجوه گوناگون زندگى هركسى را شيفته و ارادتمند او مى‌ساخت».
رسول خدا (ص) برترين آفريده حق و سيرت او بهترين سيرت‌هاست تا با پيروى از آن، زندگى اين جهانى و زندگى آن جهانى مردمان به كمال مطلوبش برسد.
«وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيرًا وَ نَذِيرًا؛و ما تو را جز بشارتگر و هشداردهنده براى تمام مردمان نفرستاديم»(قرآن،سبأ/ 28).
«يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذِيرًا وَ دَاعِيًا إِلَى اللهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجًا مُنِيرًا وَبَشِّرِ الْمُوْمِنِينَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللهِ فَضْلاً كَبِيرًا؛ اى پيامبر، ما تو را گواه و بشارتگر و هشداردهنده فرستاديم، و دعوت‌كننده به سوى خدا به فرمان او، و چراغى تابناك. و مومنان را مژده ده كه براى آنان از جانب خدا بخشايشى فراوان خواهد بود»( قرآن،فتح / 8-9).
«إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذِيرًا لِتُوْمِنُوا بِاللهِ وَ رَسُوِلِه وَ تُعَزِّرُوهُ وَتُوَقِّرُوهُ وَتُسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً؛ اى پيامبر، ما تو را گواه و بشارتگر و هشداردهنده‌اى فرستاديم تا به خدا و فرستاده‌اش ايمان آوريد و او را يارى كنيد و ارجش نهيد و خدا را بامدادان و شامگاهان به پاكى بستاتيد».
والاترين نمونه تربيت شده مدرسه پيامبر (ص)، على (ع) در اين باره فرموده است«حَتَّى بَعَثَ اللهُ مُحَمَّدًا ـ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ـ شَهِيدًا، وَ بَشِيرًا، وَ نَذِيرًا، خَيْرَ الْبَرِيَّةِ طِفلاً، وَ أَنْجَبَهَا كَهْلاً، وَ أَطْهَرُ الْمُطَهَّرِينَ شِيمَةً، وَ أَجْوَدَ الْمُسْتَمْطَرِينَ دِيمَةً؛ تا اينكه خداوند محمد (ص) را برانگيخت؛ گواه و بشارتگر و هشداردهنده. بهترين آفريدگان، به هنگام كودكى، و بزرگوارترين مردمان، در بزرگسالى. اخلاق نيكوى او از همه پاكان پاكتر بود، و بخشش و رحمت وجودى او از رحمت و بخشش مورد انتظار مردمان از باران فزونتر بود»( نهج‌البلاغه،خطبه 105)
«أَمِينُ وَحْيِهِ، وَ خَاتَمُ رُسُلِهِ، وَ بَشِيرُ رَحْمَتِهِ، وَ نَذِيرُ نِقْمَتِهِ؛ امين وحى اوست و خاتم فرستادگانش، رحمت او را بشارت دهنده و از كيفر او ترساننده».
«بَلَّغَ عَنْ رَبِّهِ مُعْذِرًا، وَ نَصَحَ لاُِمَّتِهِ مُنْذِرًا، وَ دَعَا إِلَى الْجَنَّةِ مُبَشِّرًا، وَخَوَّفَ مِنَ النَّارِ مُحَذِّرًا؛
رسالت پروردگار را چنان رساند، كه براى كسى جاى عذر نماند؛ و امّت خود را اندرز گفت و ترساند، و مژده بهشتشان داد، و بدان خواند، و مردمان را از دوزخ بيم داد، و از آن بر حذر نمود»( همان،خطبه 83).
«وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا ـ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ـ عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، أَرْسَلَهُ لاِِنْفَاذِ أَمْرِهِ، وَ إِنْهَاءِ عُذْرِهِ وَ تَقْدِيمِ نُذُرِهِ؛و گواهى مى‌دهم كه محمد (ص) بنده و فرستاده اوست. او را فرستاد براى روان ساختن فرمان، و بستن راه عذر بر مردمان، و بيم دادن از كيفر آن جهان»(همان،خطبه 108) 
آن حضرت در راه تحقق رسالت خويش چون پدرى مهربان و پزشكى دلسوز، مردمان را به حقّ و سعادت فراخواند و از گرايش به باطل و شقاوت بيم داد و راه عدالت و سير به سوى حقيقت هستى را بر آنان هموار ساخت.
«طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ، قَدْ أَحْكَمَ مَرَاهِمَهُ، وَ أَحْمَى مَوَاسِمَهُ؛ يَضَعُ ذلِکَ حَيْثُ الْحَاجَةُ إِلَيْهِ، مِنْ قُلُوبٍ عُمْيٍ، وَ آذَانٍ صُمٍّ، وَ أَلْسِنَةٍ بُكْمٍ، مُتَتَبِّعٌ بِدَوَائِهِ مَوَاضِعَ الْغَفْلَةِ، وَ مَوَاطِنَ الْحَيْرَةِ؛ لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِأَضْوَاءِ الْحِكْمَةِ، وَ لَمْ يَقْدَحُوا بِزِنَادِ الْعُلُومِ الثَّاقِبَةِ؛ او طبيبى بود كه به وسيله طب و معالجه خويش ]براى بهبود امراض مهلك و بيماريهاى گوناگون در ميان مردم[ همواره گردش مى‌كرد، و مرهمهايش را به خوبى آماده ساخته و ابزارها را سرخ كرده و تافته بود. آن را به هنگام حاجت بر دلهايى مى‌نهاد كه ]از ديدن حقيقت[ نابينا بود و گوشهايى كه ]بر شنيدن حق[ ناشنوا بود و زبانهايى كه ]در بيان حق[ گنگ بود. با داروى خود دلهايى را مى‌جست كه در غفلت و حيرت فرورفته بود: كسانى كه از چراغ حكمت بهره‌اى نيندوختند، و آتشزنه علم را براى روشنىِ جان نيفروختند»(همان،خطبه 116) 
پيامبر اكرم (ص) در راه انجام دادن رسالت هدايت مردمان و رساندن آنان به سعادت حقيقى، بى‌پيرايه و بى‌تكلّف، با رحمت و محبّت، و با استوارى و استقامت، عمل كرد و مردمان را به حريّت، عدالت و اخوّت فراخواند و در اين راه هيچ سستى نشان نداد.
«أَرْسَلَهُ دَاعِيًا إِلَى الْحَقِّ وَ شَاهِدًا عَلَى الْخَلْقِ. فَبَلَّغَ رِسَالاَتِ رَبِّهِ غَيْرَ وَانٍ وَلاَ مُقَصِّرٍ، وَجَاهَدَ فِي اللهِ أَعْدَاءَهُ غَيْرَ وَاهِنٍ وَ لاَ مُعَذِّرٍ. إِمَامُ مَنِ اتَّقَى، وَبَصَرُ مَنِ اهْتَدَى؛ او را فرستاد تا حق را دعوت‌كننده راه باشد، و بر آفريدگان گواه باشد. او پيامهاى پروردگارش را رساند. نه سستى كرد و نه باز ماند؛ و در راه خدا با دشمنان او جهاد كرد، نه ناتوان شد و نه عذرى آورد. پيشواى هر كه پرواپيشگى گزيند، و ديده هر كه هدايت پذيرد».
«الر كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ؛
الف، لام، راء. كتابى است كه آن را به سوى تو فرود آورديم تا مردمان را به اذن پروردگارشان از تاريكي‌ها به سوى روشنايى بيرون آورى: به سوى راه آن شكست‌ناپذير ستوده»( قرآن،ابراهيم / 1).
رسالت كتاب اين است كه مردمان را از تاريكي‌ها به سوى روشنايى بيرون آورد: از بت‌پرستى به خداپرستى، از گستاخى به پرواپيشگى، از خودخواهى به از خودگذشتگى، از گمراهى به راه يافتگى، از قساوت به رحمت، از جهالت به بصيرت، از رقيّت به حرّيت، و از ذلّت به عزّت.
«فَبَعَثَ اللهُ مُحَمَّدًا ـ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ـ بِالْحَقِّ لِيُخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ الاَْوْثَانِ إِلَى عِبَادَتِهِ، وَ مِنْ طَاعَةِ الشَّيْطَانِ إِلَى طَاعَتِهِ، بِقُرْآنٍ قَدْ بَيَّنَهُ وَأَحْكَمَهُ، لِيَعْلَمَ الْعِبَادُ رَبَّهُمْ إِذْ جَهِلُوهُ، وَ لِيُقِرُّوا بِهِ بَعْدَ إِذْ جَحَدُوهُ، وَلِيُثْبِتُوهُ بَعْدَ إِذْ أَنْكَرُوهُ. فَتَجَلَّى لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِي كِتَابِهِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَكُونُوا رَأَوْهُ بِمَا أَرَاهُمْ مِنْ قُدْرَتِهِ، وَ خَوَّفَهُمْ مِنْ سَطْوَتِهِ، وَ كَيْفَ مَحَقَ مَنْ مَحَقَ بِالْمَثُلاَتِ، وَ احْتَصَدَ مَنِ احْتَصَدَ بِالنَّقِمَاتِ!»
«پس خدا، محمد (ص) را به راستى برانگيخت تا بندگانش را از پرستش بتان برون آرد، و به عبادت او وادارد، و از پيروى شيطان برهاند، و به اطاعت خدا كشاند؛ با قرآنى كه معنى آن را آشكار نمود، و اساسش را استوار فرمود، تا بندگان بدانند ـ بزرگى ـ پروردگار خود را كه داناى آن نبودند، و بدو اقرار كنند، از پسِ آنكه برانكار مى‌افزودند؛ و او را نيك بشناسند، از آن پس كه خود را ناآشنا بدو مى‌نمودند. پس خداى سبحان، در كتاب خويش ـ قرآن ـ بى‌آنكه او را ببينند خود را به ايشان آشكار گرداند، بدانچه از قدرتش به آنان نماياند، و از قهر خود ترساند. و اينكه چگونه با كيفرها، آن را كه بايد نابود گردانيد، و با داس انتقام خرمن هستى‌شان را دِرويد»(نهج‌البلاغه،خطبه 147).
«أَضَاءَتْ بِهِ الْبِلاَدُ بَعْدَ الضَّلاَلَةِ الْمُظْلِمَةِ، وَ الْجَهَالَةِ الْغَالِبَةِ، وَ الْجَفْوَةِ الْجَافِيَةِ؛ وَ النَّاسُ يَسْتَحِلُّونَ الْحَرِيمَ، وَ يَسْتَذِلُّونَ الْحَكِيمَ. يَحْيَوْنَ عَلَى فَتْرَةٍ، وَ يَمُوتُونَ عَلَى كَفْرَةٍ!؛ شهرها به نور هدايت او روشن گشت، از آن پس كه در گمراهىِ تيره بود، و نادانى بر همه جا چيره، و درشتخويى و ستمكارى را همگان پذيره. مردم حرام را حلال مى‌شمردند، و خردمند را خوار مى‌گرفتند. مى‌زيستند، بى‌داشتن پيامبران، و مى‌مردند، خداناشناس و بى‌ايمان»( همان،خطبه 151).
یادداشت از مصطفی دلشاد تهرانی/ محقق و پژوهشگر نهج‌البلاغه 

captcha