به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا) روزنامه وقایع اتفاقیه نوشت: «ماهپري» 6 سال پیش رفت. انگار براي هميشه رفت. در اردوگاه سمنان به ظن اينکه مهاجر افغان است، روانه افغانستانش کردند... مدتها طول کشيد تا خبري از خودش به خانوادهاش بدهد. سرگردان بود و غريب؛ سرانجام بعد از مدتي، زنگ ميزند به خانوادهاش و ميگويد، افغانستان است و به عقد يک مرد سنوسالدار درآمده. دلش ميخواست برگردد اما شناسنامه نداشت؛ نه خودش ميتوانست بيايد، نه خانوادهاش ميتوانستند، بروند ديدنش... اين دختر، نسبت خوني ايراني با شناسنامه دارد. حالا مدتي است، مادرش که ساکن حاشيه تهران است، در حال جمعکردن استشهاد محلي است تا براي خودش و فرزندانش شناسنامه بگيرد؛ شايد ماهپري، روزي برگردد...
موضوع بيشناسنامهبودنِ گروه زيادي از مردمان سيستانوبلوچستان، موضوع تازهاي نيست. آنچنانکه اسناد و گزارشها نشان ميدهند، از سال 1374 تاکنون، بيش از 14 هزار پرونده فاقدان شناسنامه در شوراي تأمين سيستانوبلوچستان، تعيين تکليف شده است. بهطور متوسط، چيزي حدود هزار پرونده در سال... باوجود اين، همچنان موضوع بيشناسنامههاي سيستانوبلوچستاني، رنجهاي مضاعفي را بر بخش بزرگي از مردم اين استان محروم، تحميل کرده است.
فاقدان شناسنامه از بسياري از حقوق اجتماعي و رفاهي محروم هستند. حق تحصيل و برخورداري از خدمات بهداشتي و رفاهي و حق گرفتن يارانه نقدي با وجود فقر زيادي که برخي از آنها با آن دستوپنجه نرم ميکنند از جمله مواردي هستند که ميتوان به آنها اشاره کرد. در اين ميان، وضعيت بيشناسنامههاي مهاجر، بهمراتب وخيمتر از بوميان و ساکنان استان است. آنچنانکه گزارشها نشان ميدهند، گروهي از مردمان بلوچ که به دلايلي همچون سبک زندگي دورهگردي يا به اميد پيداکردن شغلي مناسب از استان سيستانوبلوچستان به ساير شهرها مهاجرت ميکنند، وضعيت بهمراتب بدتري دارند. سکونت بهشکل چادرنشيني در حاشيه شهرهاي بزرگي چون تهران، اصفهان و مازندران باعث شده است رنگ آرامش از زندگيشان رخت بربندد. گاهي با آتشزدن چادرها و گاهي با راندهشدنشان از خانههاي مسکوني... همين چندروز پيش بود که گروهي از فاقدان شناسنامه سيستانوبلوچستانيِ ساکن حاشيه شهريار و قلعهحسنخان در استان البرز در مقابل مجلس شوراي اسلامي، تجمع کردند و با نوشتن نامهاي، خواستار رسيدگي به وضعيت هزاران بيشناسنامهاي شدند که مدتهاست در انتظار رسيدگي به وضعيتشان هستند. آنها در اين تجمع که براي ساعتي بهطول انجاميد، سازهاي محليشان را نواختند و سرود «اي ايران» خواندند تا هويت بومي و ايرانيشان را به نمايندگان يادآور شوند. در مدت حضورشان، هيچيک از نمايندگان مجلس با آنها ديدار نکرد و حرفهايشان شنيده نشد اما به آنها وعده داده شد که صدايشان به گوش نمايندگان در خانه ملت خواهد رسيد.
نماينده زاهدان : ربطي به مجلس ندارد
حسينعلي شهرياري، نماينده زاهدان اما موضوع را غيرمرتبط به مجلس ميداند و در پاسخ به اين سؤال که آيا از تجمع فاقدان شناسنامه در مقابل مجلس، مطلع هستيد يا خير، گفت: بله، به ما گفتند که عدهاي جمع شدهاند و در مقابل مجلس، ساز و دهل ميزنند. ما هم گفتيم اشکالي ندارد، بگذاريد شاد باشند! شهرياري ميگويد، پيگيري موضوع فاقدان شناسنامه، وظيفه مجلس نيست و با ذکر اين نکته که بسياري از اين افراد، هويت ايراني ندارند، ميگويد: «اينکه ميگوييد، اينها مهاجر هستند، بايد اشاره کنم که خيليها از استان ما مهاجرت کردهاند. مگر افاغنه از استان مهاجرت نکردهاند؟ اينها هم مانند خيلي ديگر از افرادي که مهاجرت کردهاند، هم حتما تست DNA ندادهاند که شناسنامه نگرفتهاند. هر که اقدام کرده و تست DNA داده و تأييد شده، برايش شناسنامهاش صادر شده است.
براي اين مسئله، شوراي تأمين هر شهرستاني، مسئول رسيدگي به موضوع بيشناسنامههاست. در آنجا نماينده وزارت اطلاعات، نماينده فرمانداري، نماينده ثبت احوال و نماينده نيروي انتظامي و نماينده سپاه حضور دارند. اگر نهادها بررسي کردند و تشخيص دادند که اينها ايراني هستند يا غيرايراني، آنوقت نسبت به صدور شناسنامه، اقدامات لازم را انجام ميدهند.» اين درحالي است که مولوي عبدالحميد، امامجمعه اهل سنت زاهدان، چنديپيش نسبت به ضرورت شناسنامهدار شدن فاقدان شناسنامه در اين استان به ثبت احوال تأکيد کرده بود. او گفته بود، «داشتنِ مدرک هويتي» در شرايط کنوني، مهم است. «در گذشته، مردم برای اخذ شناسنامه، اهميت چنداني قائل نبودند و ميگفتند، عوارض دارد. از اينرو، فاقدان شناسنامه در استان ما زياد هستند. شرايط امروز، شرايط متفاوتي است که داشتن شناسنامه، بسيار مهم و ضروري است. اگر کسي خانهاي نداشته باشد، شايد بتواند در گوشهاي زندگي کند اما زندگي براي کسي که هويتش با مشکل مواجه باشد، بسيار دشوار است.» شهرياري که نماينده مردم سيستانوبلوچستان در دو دوره نهم و دهم مجلس شوراي اسلامي است با بيان اين نکته که من مسئول پاسخگويي به اين مورد نيستم، گفت: قرار نيست مجلس اين قضيه را پيگيري کند و اين مسئله ربطي به نمايندهها ندارد. کسي که مدعي است، ايراني هست، آزمايش DNA بدهد. اگر شوراي تأمين، تأييد کرده باشد، حتما شناسنامه ميگيرند.
از نزديک با زندگي بلوچهاي ايراني آشنا شويد
زهره صيادي، فعال مدني، در پاسخ به اين ادعا که برخي ميگويند، مهاجران فاقد شناسنامه، غيرايراني هستند، ميگويد: اين مهاجران ايرانيِ بلوچي که در اطراف شهرهاي بزرگ ساکن هستند، تقريبا همگيشان يک نسبت خوني شناسنامهدار ايراني دارند. در کنار اين مسئله، اگر شناختي از جريانهاي فرهنگيمان داشته باشيم، هر ايرانيای ميتواند تفاوت زبان، رفتار، فرهنگ و شيوه زيست اين آدمها را با اهالي و مردمان افغانستان و پاکستان تشخيص دهد و اين نياز به اندکي مشاهده و مطالعه دارد تا با سبک زندگي و شيوه زيست بلوچهاي بومي و بلوچهاي مهاجر فاقد شناسنامه آشنا شويم.در مورد مهاجران بلوچ ساکن اطراف تهران من پيشنهاد ميکنم، بيايند و زندگيشان را از نزديک ببينند و با اين آدمها آشنا شوند.
اين فعال مدني که در سالهاي گذشته بارها درباره بهنتيجهرسيدن شناسنامهدارشدن بلوچهاي مقيم شهرهاي اطراف تهران، فعاليتهايي انجام داده است، ميگويد: اوايل که اين موضوع را مطرح ميکرديم، مسئولان کتمان ميکردند که فرد فاقد شناسنامهاي در اين استانها وجود داشته باشد. بعدها ادعا کردند که اين افراد، حاصل ازدواجهاي ايراني با غيرايراني هستند و بههميندليل، فاقد شناسنامهاند. بعد ما اينها را متقاعد کرديم که نه، اينها داراي نسبت خوني شناسنامهدار ايراني هستند ولي تاکنون به دلايلي که مشخص نيست، کارشان به تعويق افتاده است.
او ميگويد: راستش نميدانم دقيقا از کجا شروع کنم. از بس که همه نامههايمان بيپاسخ است، به خانم مولاوردي که به نمايشگاه بچههاي بلوچ، سر زد و حرفهايمان را شنيد و ارزشها و نيازهاي زيستن متفاوتمان را تماشا کرد. به مسئولان مذهبي و محلي که يکيک بهسراغشان رفتيم و دردهايمان را برايشان بازگو کرديم. به نمايندگان استان سيستانوبلوچستان، به دکتر امينيفرد، نماينده ايرانشهر و سرباز که در نشستي که مهر امسال برگزار شد، حرفهايمان را شنيد و همکارش را دواندوان فرستاد که شماره ما را بگيرد تا پيجوي سختيهايمان بشود. حتي پيامهايمان را به آقاي مطهري هم رسانديم. بايد بگويم تقريبا هيچکدام از اينها تاکنون پيگير کارمان نشدند.
صيادي ادامه ميدهد: همين تابستان امسال بود که نامهاي براي خانم مولاوردي نوشتيم و در آن نامه گفتيم که زنان، کودکان و مردان اينجا، لاي بيشناسنامهگي، دارند بيصدا ميميرند و محو ميشوند. تنها کاري که در پي نوشتن آن نامه انجام شد، اين بود که شماره نامه را به ما دادند اما هيچ پاسخي به درخواستمان داده نشد.
هنرمنداني با هويت هنري اما بيشناسنامه
اين فعال مدني به هويت ايراني و قومي بلوچها و زابليهايي که حوالي شهرهاي بزرگ، بيشناسنامه و متقاضي دريافت شناسنامه زندگي ميکنند اشاره ميکند و ميگويد: اين افراد، بخشي از فرهنگ کوچک «لوديها» و «چليها» هستند؛ جواهرسازها و نوازندههاي سيستانوبلوچستان.. فرهنگي که به گفته او به دليل عدم شناسايي ريشههاي تاريخي آن، اغلب پس زده شده و بههميندليل است که بسياري از نوازندگان زبردست بلوچي که سبک زندگي دورهگردي را برگزيدهاند، باوجود نداشتن شناسنامه، داراي هويت هنري هستند.
صيادي در ادامه ميگويد: شايد باورتان نشود اما «ميرخان»، نوازنده بومي سيستانوبلوچستان که از ساکنان شهريار است و همراه بچهها براي اعتراض به نداشتن شناسنامه به مقابل مجلس آمده بود، با کارت هنري وزارت ارشاد در جشنواره بينالمللي روستا شرکت کرده بود. چه کسی باور می کند که ميرخاني که شناسنامه ندارد، داراي کارت هنري باشد؟ به نظرم اينجا بايد از وزارت ارشاد هم پرسيد اگر اين آدمها ايراني نيستند چطور برايشان کارت شناسايي هنري صادر ميشود اما شرايطي را فراهم نميکنيد که شناسنامه داشته باشند. مواردي که اين فعال مدني به آن اشاره ميکند، يکي، دوتا نيست. او ميگويد، گاهي اردوگاههايي که اين افراد به آنها ارجاع داده ميشوند پس از اينکه برايشان مسلم ميشود اينها ايراني هستند و هويتشان را تأييد ميکنند، آنها را به خانههايشان برميگردانند اما گروهي هم هستند که به دليل همين بيشناسنامهبودن به خارج از مرزهاي ايران فرستاده ميشوند.
مشکلات بلوچ های مهاجر تمامی ندارد
صيادي به موضوع «ماهپري» يکي از دهها موردي که براي يکي از دختران بلوچ ساکن منطقه شهريار اتفاق افتاده، اشاره ميکند و ميگويد: وضعيت در اردوگاههاي زاهدان بهتر است؛ حداقلش اين است که چون ميدانند خيليها بدون شناسنامهاند، مينشينند و به حرفشان گوش ميکنند و در اکثر مواقع، فرد را به خانوادهاش در ايران برميگردانند اما در برخي ديگر از اردوگاهها اينطور نيست. در کنار اين مورد اما بايد به وضعيت کودکان بيشناسنامه بلوچ که بهخاطر سبک خاص زندگي و کار، خانوادهشان مجبور به مهاجرت به شهرهاي ديگر هستند نيز اشاره کرد؛ کودکان بيشناسنامهاي که به ظن بهکارگيري بهوسیله خانوادههايشان از آنها جدا ميشوند و به بهزيستي واگذار ميشوند. صيادي ميگويد بخشي از اين مسئله، ناشي از نوع خاص زندگي اين آدمهاست؛ حتي پوشش اين آدمها، آنها را در معرض انواع اتهامات قرار ميدهد. همين الان در گيرودار گرفتن بچهاي از بهزيستي هستيم که به دليل بيشناسنامهبودن از خانوادهاش جدا شده است. حالا هم که تست DNA دادهاند و مشخص شده بچه متعلق به همين خانواده است، براي اثبات نسب بايد مبلغ يک ميليون و 200 هزار تومان به حساب دادسرا بريزند تا بچه را تحويل دهند. بايد اين را هم در نظر بگيريم که بخشي از خانوادههايي که در حوالي تهران و کرج ساکن هستند، با همين شغل نوازندگي، زندگيشان را ميگذرانند و کار ميکنند؛ بنابراين ميتوانند بچههايشان را حمايت و از آنها مراقبت کنند.
ریشههای بیشناسنامهگی و باورهای فرهنگی
موضوع بيشناسنامهها در سيستانوبلوچستان، سابقهاي طولاني دارد که اين روزها فقط سروصدايش بيشتر شده است. صيادي ميگويد در سالهاي اخير، نزديک به هزار و 500 نفر از خانوادههاي سيستانوبلوچستاني با آنها تماس گرفته و گفتهاند که باوجود هويت ايرانيشان، شناسنامه ندارند. صيادي تصریح میکند: اين آمار در سيستانوبلوچستان به مراتب بيشتر از چيزي است که به آن اشاره کردم. در کنار اين استان بايد از بيشناسنامهبودن تعداد زيادي از زنان، مردان و کودکان برخي شهرهاي خوزستان و کردستان نام ببرم که به دلايل بعضا فرهنگي نسبت به اخذ شناسنامه در بدو تولد براي فرزندانشان بيتوجه بوده و اکنون به مشکل برخوردهاند. بسیاری از اين افراد، آدمهای سادهدل و سادهزيستي هستند که زماني فکر ميکردند مثلا چرا بايد براي دختر يا پسرشان شناسنامه بگيرند ولي فکر نميکردند که اين دختر و پسر بالاخره بزرگ ميشوند، و نياز به شناسنامه دارند و اين ميشود که پسر خانواده، بيشناسنامه شده و الان بهعنوان پدر نميتواند براي بچههايش شناسنامه بگيرد.
به گفته او، سبک زندگي دورهگردي و شباهت لباس بلوچهاي بومي و مهاجر ايراني با مهاجران افغانستاني و پاکستاني در اغلب مواقع بر شائبههايي مبنيبر غيرايرانيبودن آنها دامن زده است؛ نکتهاي که به گفته او در اهواز يا کردستان، کمتر اتفاق ميافتد و موجب رنج مضاعف سيستانوبلوچستانيهاي فاقد شناسنامه شده است. «برای مثال، يک عرب هيچوقت بهعنوان يک افغان يا پاکستاني گرفته نميشود ولي درباره بلوچها اين اتفاق ميافتد.»