حوزه‌های عملیه پس حوزه‌های علمیه
کد خبر: 3630582
تاریخ انتشار : ۲۴ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۰:۵۲

حوزه‌های عملیه پس حوزه‌های علمیه

گروه حوزه علمیه: تصویری که از زندگی طلاب در افکار عمومی نقش بسته است، با واقعیت فاصله زیادی دارد. یکی از جنبه‌های این تصور نادرست، موضوع کسب و کار و درآمد طلاب است که در ادامه با این واقعیت‌ها از زبان خودشان آشنا می‌شویم.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن (ایکنا) یکی از شبکه‌های اجتماعی حوزوی در چند روز گذشته از کاربران طلبه خود درخواست کرد که شغل خود و همدرسانشان را اعلام کنند. در میان پاسخ‌های ارسال شده، موارد قابل تأملی به چشم می‌خورد که واکنش‌های متفاوت برخی روحانیان را در پی داشته است. در میان مشاغل طلاب از پیک موتوری و بنایی و دست‌فروشی تا قضاوت و فیلم‌سازی و عکاسی به چشم می‌خورد. برخی از پاسخ‌های ارسال شده از این قرار است:

حامد نوشته است: طلبه سطح سه است و گاهی اوقات خرمافروشی کرده و گاهی دست‌فروشی.

ح.ر نوشته: من خود طلبه‌ام و مشغول پژوهش ولی طلابی را می‌شناسم که در کنار طلبگی مشغول شغل‌هایی هستند که جالب است. نزدیک به ۱۰ طلبه می‌شناسم که یک شب در میان ناظر کُشتارند و از ۹ شب تا اذان صبح در کشتارگاه هستند. طلبه‌ای دیگر در کارگاه میز و صندلی به صورت پاره‌وقت مشغول است، طلبه‌ای می‌شناسم که زمین اجاره می‌کند و کشاورزی می‌کند. طلبه‌ای هم در مغازه رنگ‌فروشی گذران عمر دارد.

تفکر نوشته است: طلبه‌ای را می‌شناسم که راننده تاکسی است و یا چندین طلبه را می‌شناسم که کارهای فنی مثل لوله‌کشی و سرویس کولر و ... انجام می‌دهند و اجرت می‌گیرند و طلبه‌هایی هستند که نگهبان مجتمع مسکونی و غیرمسکونی هستند. طلبه‌ای می‌شناسم که الکتریکی دارد و یکی دیگر ضبط ماشین نصب می‌کند. مشغول خرید و فروش محصولات کشاورزی و امثال آن که زیاد هستند مثل عسل و برنج و آبلیمو و ... .

طلبه دیگری نوشته: لیست شغل‌هایی که من می‌دانم بعضی از طلاب مشغول هستند؛ تدریس مکالمه عربی و زبان‌های دیگر، مسافرکشی، بارکشی، حمل بار بر روی دوش در اثاث‌کشی، پیک موتوری، آرایشگری، موبایل‌فروشی، کار عسل فروشی، فروش روغن کنجد و ...، کتابفروشی، بقالی، عطر فروش، پخش تراکت، منشی دکتر. حتی حاضرم پیش همه اینها ببرمتان.

حمیدرضا نوشته: چند سال از درس خارجم می‌گذرد و به صورت تمام‌وقت بیکارم ... دارم ارشد می‌خوانم مگر اینکه از این طریق بتوانم بروم در دانشگاه یا موسسات پژوهشی.

دوست دیگری نوشته: طلبه‌ای رو می‌شناسم، منبری بزرگی هست در شهر ما؛ آشپزخانه هم دارد. عالمی با سواد را می‌شناسم که کسی قدرش را نمی‌داند حتی حوزویان؛ به کشاورزی مشغول شده و امام جماعت مسجدی هم هست. طلبه منبری دیگری رو می‌شناسم که برای تامین مخارج زندگی با پراید مسافرکشی می‌کند. طلبه‌ای رو می‌شناسم که برق‌کشی ساختمان بلد است و در کنار درس، برق‌کشی می‌کند. طلبه دیگری هست که هم درس می‌خواند هم عطرفروشی دارد.

ر. ج نوشته است: در عقیدتی سیاسی یکی از نیروهای نظامی مشغول هستم و برخی از دوستانم جذب نهادهای نظامی شده‌اند؛ برخی قاضی و برخی هم امام جماعت مسجد هستند و به هیئت‌های مذهبی می‌روند و سخنرانی می‌کنند.

طلبه‌ای نوشته: بنده خودم درس خارجم و تصویربردار مستند و فیلم داستانی هستم. دوستان طلبه دیگرم هستند که سال‌هاست درامدشون از کشیدن تابلو نقاشی پرتره، آموزش تار و سه تار، عکاسی خبری و هنری، غرفه‌داری نمایشگاه‌های کتاب، تعمیر کولر و یخچال تامین می‌شود.

یکی از طلبه‌ها نوشته: کار ویراستاری انجام می‌دهم. دوستانی دارم درس علما را پیاده می‌کنند و منبع مستندات دروس را پیدا می‌کنند.

مرتضی نوشته: طلبه‌ای هستم در تهران زندگی می‌کنم سطح دو دارم، شغلم معلم است و معاون پرورشی دبیرستان.

حسن نوشته: در کنار درس سال‌هاست به کارهایی در حوزه میراث مکتوب می‌پردازم از قبیل مقابله استخراج و فهرست‌نگاری نسخ خطی. 

حسن نوشته: من روحانی سطح عالی حوزه هستم، مدرک فوق لیسانس دانشگاه دارم، فعلا خرید و فروش ماشین می‌کنم. به مدت پنج سال تخصصی قضا و فقه و اصول تدریس داشتم، زندگی نمی‌چرخد.

م. ا. نوشته است: در یکی از موسسات فرهنگی کار می‌کنم. دوره‌های آموزشی برگزار می‌کنیم، گاهی برای برگزاری نمایشگاه به شهرستان‌های مختلف می‌رویم البته پرداختی خیلی کم است به زحمتش نمی‌ارزد اما کار فرهنگی است.

م. ر نوشته: طلبه پایه 4 شهر تهران هستم و کارم کابینت و نصب MDF است و مسجد هم گروه سرود اداره می‌کنم و از برکت این کارها توی درس و حوزه هم موفقم.

م نوشته: بنده درس خارجم و خودم ابوالمشاغل هستم و برخی از همین فعالیت‌هایی که دوستان گفتنه‌اند را در کارنامه دارم. بین شغل‌های مذکور شاگردی دارم با شغلی عجیب! او عرق فروش است، البته عرقیجات گیاهی می‌فروشد، عرق بیدمشک و نعنا و خارشتر و ... .

ا.ش نوشته است: من تابستان‌ها و عیدها با پدرم می‌روم کارگری چون بنا است و کارم هم سنگین هست.

یکی از طلبه‌ها نوشته: رفیقی دارم که مسافرکشی می‌کند. یکی دیگر از رفقا خرمافروشی می‌کند. دیگری دست‌فروش است. یکی از رفقا هم در سوپرمارکت کار می‌کرد. یکی از رفقا در رستوران گارسون هست. چندتا از رفقای قدیمی در قبرستان شب تا صبح قرآن می‌خواندند. طلبه‌ای می‌شناسم که کارگر اسباب‌کشی هست. یکی هم پیک‌موتوری بود. طلبه‌ای دیگر می‌شناسم که با موتور مسافرکشی می‌کرد. دوستی دارم که مترجمی می‌کند. دوست دیگرم اپراتور است. گذران زندگی برای طلبه‌ها خیلی خیلی سخت شده و ظاهرا کسی هم به فکر نیست. با این شهریه طلبگی چگونه باید زندگی کرد؟ استادی داشتم بسیار بسیار مسلط و قوی ولی به علت کم‌بودن شهریه مجبور شد قاضی شود».

captcha