به گزارش
خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) از اصفهان، عجيب نيست اگر در گيرودار روزمرگيهاي ملالآوري که در میان آدميان تکرار ميشود، اما گويي هر لحظه برايشان تازگي دارد و بر روي زميني که هر تکه از آن در ملکيت کسي است، در درونت غوغايي ناشناخته را حس کني و به دنبال مأمن و سجدهگاهي باشي که بنيانش تقوا و هدفش پرستش باشد، خانهاي که در آن لحظهاي به دور از دنيا و دلبستگيهايش به ستايش پروردگارت بپردازي تا روحت آرام گيرد و جوهره وجودت جلا يابد، آري آنجا خانه معبود است، خانهاي که ساختنش بدون ايمان و انگيزه الهي بيارزش، حفاظت از کيان آن فلسفه مشروعيت جهاد در اسلام و ممانعت از ذکر و تسبيح خداوند در آن بزرگترين ظلم است. نخستين پايگاهي که براي عبادت و پرستش توسط آدم بنا نهاده شد تا مردم جهان را از ازل تا ابد با تکههايي از سنگ بيازمايد.
مسجد خانه الله است، هر کس براي ساختش قدمي بردارد، خدا براي او در بهشت خانهاي مي سازد. خانهاي که در روز قيامت از همسايگاني که در آن نماز نخواندهاند، شکايت ميکند. همان جايي که در صفوف فشرده نماز جماعتش تفاوت زبان، فرهنگ، لباس و امتياز طبقاتي زايل ميشود و حلقههاي درس و معرفتش بيش از تمام دانشگاههاي بزرگ تاريخ، صحابه و سلف صالح تربيت کرده است. مأمني براي زدودن خصلتهاي نکوهيده از روح و روان و جايگاهي براي روشنگري و بيداري مردم، مکاني براي يافتن قدري آرامش از پس اضطرابهاي روزمره، پايگاهي براي وحدت و همدلي و سنگري براي مبارزه با طاغوت و فساد، خاستگاه تمدن و فرهنگ اسلامي و انعکاس مدنيتي خدا پسندانه. خانهاي که خداوند اجازه داد که رفعت يابد و نام او در آنجا ياد شود و فرشتگان و حاملان عرش را مأمور کرد تا براي روشنکننده چراغي در آن دعا و استغفار کنند. خانهاي که در آن جز ياد خدا نبايد کاري کرد و جز مصلحت مسلمين نبايد گفت. خانهاي که اهلش زائران خدايند و براي هر نفسشان درجهاي به آنان اعطا ميگردد.
از مسجدالحرام ميگويم، از با فضيلتترين مکان و قديميترين مسجد بر روي زمين، همان جايي که کعبه و حجرالاسود، حجر اسماعيل و مقام ابراهيم و مقبره هفتاد پيامبر را در برگرفته است. از قبله مسلمين جهان، همان جايي که هر روز به سويش نماز ميخوانيم و معبودمان را ستايش ميکنيم.
از مسجدالنبي ميگويم، همان مسجدي که با دستان پيامبر ساخته شد و يثرب را مدينهالنبي کرد، همان جايي که مرکز حکومت پيامبر و اتحاد و انسجام مسلمين بود، از خانه علي و فاطمه، از قبرستان بقيع و غربت چهار امام شيعه در آن، همان جايي که شايد دختر پيامبر به دست علي در آن آرام گرفته باشد، از مقبره و خانه پيامبر، مسجدي که مسلمين به زيارتش ميروند تا کمال معنوي سفر حج خود را در آن بيابند.
از مسجدالاقصي ميگويم، از نخستين قبله مسلمين، جايگاه عروج پيامبر به آسمان، مسجدي که مژده فتحش در تاريخ بشارت داده شده و ثواب نماز واجب در آن برابر با حج و ثواب نافله آن برابر با عمره است. همان جايي که مهدي در محرابش به نماز ميايستد و مسيح به او اقتدا ميکند.
از مسجد قبا ميگويم، مسجدالتقوي، از مصداق آيه« لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَي التَّقْوي مِنْ أَوَّلِ يوْم أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ»، مسجدي که به دست پيامآور وحي در مسير هجرتش بنا گرديد و قرآن تا قيامت نمازگزارانش را ميستايد.
از مسجد کوفه ميگويم، مرکز خلافت علوي و حکومت مهدوي، مسجدي که آدم آن را بنا کرد و نوح بعد از طوفان آن را تجديد نمود و قدمتش به اندازه تمام بشريت شد، از ميزبان انبياي الهي، پيامبر، علي، حسن و حسين و ذريه پاک آنها، مسجدي که علي خداي عدالت، بارها در آن به نماز ايستاد، بر منبرش خطبهها خواند، حکومت و قضاوتش را در آن به انجام رسانيد و فرق مبارکش در محرابش شکافته شد.
از مسجد سهله ميگويم، از مسجدي که خدا از خاکش انبيا را خلق کرد، از عبادتگاه ابراهيم و ادريس، از جايگاه ملاقات موسي و خضر، از منزلگاه پيامبران و اوصياء و صالحين، از همان جايي که خدا در آن براي گرفتاران گشايش و براي نمازگزارانش عمر طولاني قرار داد. از جايگاهي که از آنجا در صور دميده ميشود و از اطراف آن هفتاد هزار نفر بدون حساب به بهشت ميروند، از مسجدي که مهدي پس از ظهور در آن ساکن ميشود و عدل الهي از آن آشکار ميگردد.
از مسجد گوهرشاد ميگويم، از نماد حضور زن در عرصه اجتماع، از قدمت تاريخي، سبک معماري و زيباييهاي هنرياش، از جاذبههاي مذهبي، تاريخي و فرهنگياش، از صداي اعتراض مردمي که عليه استبداد به پا خاستند و در اين مسجد به خاک و خون کشيده شدند، از محراب مزين به آيتالکرسياش و از منبر صاحبالزمانش.
از مسجد شيخ لطفالله و مسجد امام اصفهان ميگويم، از شاهکار معماري و کاشيکاري و نجارياش، از اوج هزار سال مسجدسازي ايراني، مساجدي که جایگاه تربيت بزرگان بوده و نماد به هم پيوستگي مدرسه، بازار، حکومت و مسجد.
از مسجد اعظم و مسجد جمکران قم ميگويم، از پايگاه شيعيان شيفته و عاشقان دلسوخته بقيهالله، از شلوغيهاي روزهاي سهشنبهاش، از حلقههاي درس بزرگان و از تب و تابهاي انقلابياش.
اسلام را با مسجد ميشناسند و مسجد را با گنبد و گلدسته و صداي اذانش، با صفوف جماعتش و حلقههاي درس و عرفانش، با منبرهاي بيداريبخش و قيامهاي آتشينش. صداي اذان بلال در پيچ و خم تاريخ گم شده است و مدتي است که بازتاب آينهکاريهاي روي ديوار مساجد، صفهاي خالي جماعتاند و هواي پاک ايوانهايش را کسي استشمام نميکند، چرا که جمعيت گم شده آن در جاي ديگر سرگردانند، گويی همه غافلند که مرهم اين تب و تاب و بيقراري و اين تنهايي غريبانه در ميان انبوهي از آشنايان را بايد در خانه دوست جستوجو کرد.
یادداشت از اعظم شجاعی، کارشناس ارشد علوم سیاسی