به گزارش
خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، جامعه قرآنی-جامعه قارونی عنوان یکی از پروندههای ماهنامه تحلیلی فرهنگ و اندیشه «اندیشهنامه» است. این ماهنامه ویژهنامه روزنامه قدس بوده و شماره اول خود را در 156 صفحه در شهریور سال جاری منتشر ساخته است.
پرونده «جامعه قرآنی-جامعه قارونی» به دبیری محمدامیر خوشصحبتان منتشر شده و در آن آثاری از محمدرضا حکیمی، آیتالله دینپرور، حسن سبحانی، حسین باهر، عباس سلیمینمین، میثم موسایی، ابراهیم رزاقی، محمدحسین جمشیدی و علی نعمتی منتشر شده است. در زیر مطلبی از محمدرضا حکیمی ذیل عنوان «عدالت به مثابه مبارزه تومان با فقر و تکاثر» ارائه میشود. یادداشت استاد حکیمی تلاشی است در زمینه ایجاد جامعه قرآنی، جامعهای که در مقابل جامعه قارونی قرار دارد.
موضوع «عدالت» و طلب آن و دفاع از آن، یک اصل مهم دینی و الهی محض است و خود به نص قرآن یگانه هدف اجتماعی پیامبران الهی و کتابهای آسمانی است؛ و از نزول «کتاب» و «میزان»، تحقق یافتن همین هدف بسیار مهم است. هر کس به واقع پیرو دین باشد، باید در راه ایجاد عدالت به هر گونه که باشد بکوشد.
اصل بنیادین «عدالت» در قرآن کریم و سنت اسلامی-احادیث و تعالیم پیامبراکرم(ص) و ائمه طاهرین(ع)- اصلی اساسی شمرده شده و رکن بودن آن در احیای دین خدا به بیانهای گوناگون، یادآوری گشته است. بنابراین، هیچ مسلمانی نمیتواند نسبت به «اصل عدالت» بیتفاوت باشد و برای زنده کرده آن نکوشد و مردم را در جهت طلب آن و قیام برای آن آگاه نسازد (چنان که هیچ فقیه اسلامی نمیتواند بر ضد عدالت یا مخالف عدالت و یا در غیر جهت ایجاد زمینه برای تحقق عدالت فتوایی داشته باشد؛ یعنی چنین رای و فتوایی از ریشه و بن اسلامی و قرآنی نیست و نمیتواند نتیجه فقه جهتدار اسلامی و حاصل تفقه آگاهانه و مبتنی بر خط «ثقلین» باشد؛ و این روشن است).
من تصور نمیکنم درباره اصل مسلم و اساسی یادشده نیازی به ذکر آیات و احادیث باشد البته بخش عمدهای از این آیات و اخبار در فصلهای صدگانه جلد سوم تا ششم الحیات آورده شده است. آری این اصل از مسلمات است، دینی که «عدالت» در آن «اصل» نباشد، دین نیست تا چه رسد به اسلام.
بدین گونه مینگرید که طلب عدالت، گفتن و نوشتن پیرامون عدالت، ایجاد آگاهی در مردم درباره عدالت، شناساندن دو ضد ویرانگر بنیاد عدالت (تکاثر و فقر) مبارزه با این دو، جانبداری قاطع از تعدیل مالکیتها، توزیع عادلانه امکانات در میان مردم، نظارت بر بازارها و نرخها، زدودن سریع تورمها و احتکارها، نفی ستمهای اقتصادی به منظور تحقق عدالت و بازگشت به دین خدا (دین عدل و احسان)، همه و همه تکلیفهای شرعی، الهی، اسلامی، محمودی، علوی و جعفری است، آن هم تکلیفی بزرگ و واجبی بنیادین که هیچ مسلمان با خرد و مطلع و متعهد و انسانی نمیتواند درباره آن جز به همین گونه فکر کند و نسبت به آن اهتمام نورزد و حساسیت نشان ندهد. این اهتمام ورزیدن درباره امور مسلمانان (و حساسیت فعال داشتن نسبت به مصالح جامعه اسلامی) که گفتهاند، ترک آن موجب خروج مسلمان از دین اسلام است؛ مصداق عمده آن همین اجزای «عدالت» است و مبارزه جدی و قاطع و هماره با «تکاثر» و «فقر» (و با «غنای وافر» در مواردی لازم) که خود باعث اصلی سامان یافتن زندگی مردم و سبب بقای اسلام و مسلمانی است؛ و موجب حفظ عقاید دینی است در مردم به ویژه جوانان؛ و سبب زنده ماندن احکام الهی است، به خصوص در این روزگار میتوان گفت کمتر تکلیفی واجبی به آن اهمیت میرسد.
این وظیفه بزرگ و ریشهای، یعنی «عدالتطلبی اسلامی»، بر عهده هر مسلمانی گذاشته شده و تکلیف همگان است و هیچ کس نباید درباره آن سستی کند. لیکن در اسلام دو دستهاند که نسبت به قضایای انسانی، مصالح و مفاسد اجتماعی، عدالت معاشی و بسامانی یا نابسامانی اوضاع خلق خدا مسئولیتی بیشتر و عمیقتر و سنگینتر دارند، بلکه صلاح و فساد جامعه دینی و سامان داشتنها و بیسامانیهای اوضاع مردم، همه و همه به چگونگی احوال و اعمال و عملکرد موضعگیری آنان مربوط دانسته شده است. این دو دسته، عالمان دینیاند و مسئولان حکومتی.
پیامبر اکرم(ص) میفرمایند: صنفان من امتی اذا صلحا صلحت امتی و اذا فسدت امتی. قیل یا رسول الله من هما؟ قال: الفقها و الامراء: دو دسته از مسلمانان هرگاه درست شوند، مسلمانان همه درست میشوند و هرگاه فاسد شوند، مسلمانان همه فاسد میشوند. گفتند: ای پیامبر خدا! این دو دسته کیانند؟ فرمود: عالمان و حاکمان.
از مهمترین نشانههای صلاح عالمان، عمل کردن و متعهد بودن به «پیمان الهی» است و همان پیمان-بنابر نص سخن مولا علی(ع)- که خداوند از آنان خواسته است تا با ظلمهای اقتصادی و بیدادهای مالی مبارزه کنند، در برابر تفاوتهای معیشتی فاحش و داشتن بسیار و نداشتنهای سقوطآور برآشوبند، از توان گوناگون خویش (از جمله نفوذ مردم) در بر انداختن اوضاع ضد عدالت استفاده کنند.
این همان سیره پیامبران است که امام علی(ع) آن را فریاد کرده است، و عالمان دینی (بر حسبت موازین) باید پیرو آنان و تجسم بخش موضعگیریهای آنان باشند. این همان روش پیامبر اکرم(ص) است و امام علی(ع) آن را فریاد کرده است، پیامبر هماره در کنار محرومان که عالمان دینی-بر حسب موازین- امانتداران اویند.
بنابراین: حرکت به سوی آرمانهای «عدالتطلبی اسلامی»، «تلاش برای پدید آوردن قسط قرآنی، آگاهانیدن مردم درباره عدالت، کوشش درباره نجات انسان محروم، مبارزه با تکاثر و فقر در همه ابعاد، پیوستن به دریای خروشان جامعه و حسن کردن دردها و رنجهای دیگران، ترویج دین خدا و زنده کردن احکام دین از راه اقامه عدل، نفی انقلاب منهای عدالت، همه و همه وظیفههایی مقدس و الهی است؛ و راه رسیدن به یک زندگی انسانی و اسلامی همین است و بس. چون زندگی هر انسانی در جامعههای بشری بر دو گونه است» زندگیای خودخواهانه و حیوانوار و زندگیای غیرخواهانه و انسانوار؛ یا به تعبیر دیگر زندگیای قطرهای و زندگیای دریاییای.
در زندگی «قطرهای»، روح انسان و احساسات و افکار او مانند قطرهای کوچک و محدود است که تنها خود را میبیند و خود را میخواهد و کسانی و چیزهایی را که به خود او مربوطاند، نه دیگران را. این انسان حقیر همین که خودش و فرزندانش سیر شدند، خانه و مسکن داشتند، از آسیب و سرما و گرما و رهیدند، در امان و آسایش بودند و از امکانات رفاهی و بهداشتی و تحصیلی و امثال آن برخوردار گشتند، دیگر به هیچ کس دیگر و انسان دیگر و خانواده دیگر کار ندارد، بر سر دیگران هر چه آمد، آمد. این زندگی، زندگی حیوانی و حیوان وار است و این خصلت، خصلت جانور است که تنها خود و خوراک و خانه خود و بچه های خود را میخواهد و میپاید و بس. این زندگی به هیچ روی زندگی انسانی نیست و مناسب روح انسان و شان انسانیت نیست تا چه رسد به اسلام و مسلمانی.
اما در «زندگی دریایی»، انسان بزرگتر میشود میگسترد، از محدوده بسیار کوچک وجود قطرهای خویش رها میگردد و به اقیانوس کبیر انسان و جامعه (بلکه انسانها و جامعهها) میپیوندد، خود را عضوی از اعضای پیکر جامعه و جامعه را از اعضای گسترده خویش میداند، درد همه را چونان درد خود حس میکند، آسایش همه را آسایش خود میشمارد: اگر کسی گرسنه بماند چنان است که او گرسنه مانده است، اگر کسی برهنه بماند، چنان است که او برهنه مانده است، اگر کسی بیخانه بماند، چنان است که او بیخانه مانده است، اگر بیماری بیدوا و درمان بماند، چنان است که او بیدوا و درمان مانده است. اگر زن و فرزند کسی به دلیل فقر و حرمان در معرض انواع خطرها باشند، چنان است که زن و فرزند او در معرض انواع خطرها هستند. اگر طفلی خردسال دیگری بیمار گردد و رنج ببرد، چنان است که طفل خردسال او بیمار گشته است و رنج میبرد. اگر دیگران از رفاه و بهداشت و تعلیم و تربیت محروم باشند، چنان است که او و فرزندان او محرومند. اگر بر کسانی ستم برود، چنان است که بر او ستم رفته است. اگر انسانهایی دیگر تحقیر رود، چنان است که او تحقیر شده است و ...
این زندگی، زندگیای انسانی و اسلامی است. در تعالیم اسلامی (قرآنی و حدیثی) این گونه زیستن و انسان بودن مورد تاکید بسیار قرار گرفته و ملاک ارزشها خوانده شده است.
البته آنچه بدان اشاره شد، بعد گستردگی روح انسان و «همه شدن» او بود از نظر انسانی. اینک باید به نکته عمیقتر دیگری نیز اشاره کرد و آن بعد گستردگی روح انسان و «همه شدن» اوست از نظر الهی. چون اعتقاد به «خالق» موجب محبت به «مخلوق» است، انسان خداشناس و خداباور و خداجو، به محبت و دوست داشتن خلق خدا میرسد و اثر را به عشق موثر دوست میدارد و به نوعی «همه بودن» احساسی فرا میآید؛ چنان که نمونه کامل آن در پیامبران الهی و اوصیای آنان متجلی شده است: علی(ع) در کوفه از آن رنج میبرد و سیر نمیخورد که مبادا در یمامه کسی غذا نداشته است.
آری، نمیشود انسانی مدعی اعتقاد به خدا باشد و خود موحد بداند و نسبت به بندگان محروم و مظلوم خدا (که در نتیجه همین محرومیت، از خداشناسی و دینداری و یادگرفتن احکام دین و عمل به آنها نیز محروم میمانند) بیتفاوت باشد و آنچه در دفاع از حقوق آنان از دستش ساخته است، نکند.
همچنین از احادیث و تعالیم دین-که نمونههایی آورده شد- به خوبی روشن میشود که سبب عمده و عامل اصلی زنده شدن و زنده ماندن احکام خدا در میان قشرها و تودهها، چیزی جز احیای عدل و اجرای عدالت نیست که «العدل حیاة الاحکام».
تجربه زندگی انسانی و لمس واقعیات گذران انسان محروم نیز، این حقیقت را ثابت میکند که بدون اجرای عدالت، دین و احکام دین، رونقی نخواهد یافت و سرزندگی نخواهد داشت. پس کسانی که مدعی دینداریاند و از ترویج احکام دین دم میزنند و خواهان زنده شدن و سرزنده ماندن احکام دین هستند، باید در راه ایجاد عدالت بکوشند و باید به تجربههای ملموس گردن نهند و بپذیرند که راههایی دیگری و فشارهای دیگر، جز طفره رفتن، مشغول گشتن، دلخوش کردن، فرصت را از دست دادن، از واقعیت آنچه در میان مردمان میگذرد بیخبر ماندن و راهی جز پیامبران و اوصیا(ع) پیمودن چیزی نیست و نتیجهای در خور ندارد، بلکه گاه آثار معکوس نیز به جای خواهد گذاشت.
کسانی نیز که با حرکتهای تند و دگرگون ساز و حیات بخش «انقلابی» میانهای ندارند و خویشتن را اصلاحطلب میدانند و از اصلاحات جانبداری میکنند (یا در عمل چنین هستند، گرچه در گفتار به صورت انقلابی ظاهر میشوند) باید به مرام پیامبران خدا بگروند، یعنی ایجاد قسط در جامعه. باید به سخن علی(ع) گردن نهند که «الرعیة لا یصلحها الا العدل» (جامعه و مردمان را جز «اجرای عدالت» چیزی اصلاح نمیکند).
آری، اصلاح اجتماعی نیز با حضور ظلم و ستم و فقر و محرومیت استثمار و بهرهکشی در جامعه سازگار نیست. چه ظلم اقتصادی، چه ظلم سیاسی، چه اجتماعی و چه قضایی. عمدهترین ظلم، ظلم اقتصادی است که منشا همه ظلمها و ستمها، حکمهای بیجا، سستیها، ضعفها و تمایلها است؛ و همین ظلم که پیامبران نخست به مبارزه با آن میپرداختند (اوفوا الکیل و المیزان)؛ و همین ظلم است که آزادی را نیز از میان میبرد.