به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) از اصفهان، چهار دهه از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال 57 میگذرد، اما همچنان متفکران و صاحبنظران شرق و غرب درباب انقلاب اسلامی و چرایی بروز آن به اظهارنظر میپردازند. انقلاب اسلامی مبتنی برشعار محوری استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی بود، اما اکنون باگذشت چهار دهه از انقلاب باید دید این شعار محوری تا چه اندازه تحقق پیدا کرده است و اگر تحقق پیدا نکرده، چه موانعی سر راه آن بوده است. در همین رابطه خبرگزاری ایکنا گفتوگویی با مهدی رحمانیان، کارشناس مسائل سیاسی و مدیر مسئول روزنامه شرق داشته است که در ادامه میخوانید، با این توضیح که دیدگاهها و موضوعات مورد اشاره در این گفتوگو تنها نقطه نظرات مصاحبه شوندگان گرامی است و ایکنا در صدد تأیید و یا رد هیچ کدام از این مطالب نیست.
ایکنا: چه عوامل و زمینههایی درسال 57 باعث شکلگیری و بروز انقلاب اسلامی شد؟
رحمانیان: به نظر من عامل تسریع انقلاب، بسته بودن فضای سیاسی کشور بود، وگرنه مردم آنقدر که به لحاظ سیاسی و مذهبی مسئله داشتند، به لحاظ اقتصادی و اجتماعی دارای مسئله نبودند. جامعه ایران جامعهای مذهبی و دینی است و سالها، بلکه سدهها بر همین منوال پیش آمده و هم قبل و هم بعد از اسلام، جامعهای دینمدار بوده است. رفتار حکومت پهلوی پدر و پسر به گونهای بود که این جامعه دینی آنها را برنمیتابید. حکومت از لحاظ سیاسی نیز بسته بود و اجازه تحرکات سیاسی را نمیداد، دو حزب فرمایشی در کشور وجود داشت که محمدرضا پهلوی آن دو را به یک حزب تبدیل و اعلام کرد که هر کس نمیخواهد عضو این حزب باشد، میتواند پاسپورت خود را گرفته و از کشور خارج شود. شاه تصور میکرد که کشور خانه شخصی اوست و به هر کس بخواهد، اجازه ورود داده و هر کس را هم خواست، میتواند اخراج کند. کار به جایی رسید که جامعه دیگر نمیتوانست این فضا را تحمل کند و به سمت جنبش و انقلاب حرکت کرد که در نهایت انقلاب در سال 57 به پیروزی رسید.
ایکنا: اهداف و آرمانهای انقلاب اسلامی چه بود و اکنون بعد از گذشت چهار دهه از پیروزی انقلاب، چقدر اهداف و آرمانهای آن تحقق یافته است؟
رحمانیان: شعار محوری انقلاب، استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی بود. در رابطه با استقلال، عدم وابستگی به دو ابرقدرت شرق و غرب، یعنی شوروی و آمریکا مدنظر بود و در واقع انقلاب وجه ضد امپریالیستی و ضد کمونیستی نیز داشت. با فروپاشی شوروی و جایگزینی روسیه، روابط ما با این کشور رو به بهبود رفت، اما به لحاظ بیاعتمادی نسبت به آمریکا، رابطهای با این کشور وجود ندارد. در رابطه با آزادی و جمهوری اسلامی، بحث مفصلتر و پیچیدهتر است. در واقع آزادی آنگونه که باید، اتفاق نیفتاد، چون در مواردی سلیقهها به جای قانون نشست. اگر روند شکلگیری قانون اساسی را در مجلس خبرگان قانون اساسی دنبال کنید، میبینید که نگاه رهبران اولیه انقلاب نسبت به آزادی با کسانی که بعدا مسئولیتها را عهدهدار شدند، متفاوت بود. آنها شرایط سخت قبل از انقلاب را درک کرده و معتقد بودند که آزادی باید برای مردم باشد و به گونهای باید عمل کرد که مردم بتوانند حق انتخاب داشته باشند، چون انسان به میزانی که حق انتخاب و اختیار دارد، انسان است و هر چه این حق محدود شود، انسانیت انسان محدود میشود. در واقع نگاه آنها بسیار بلند و مرتفع بود و اندیشههای قابل دفاعی داشتند و متأثر میشویم که مخالفان انقلاب شخصیتهای برجستهای نظیر آیتالله بهشتی و مطهری را که نگاه بسیار دقیقی به مسائل انسانی انقلاب داشتند، خیلی زود از انقلاب گرفتند.شاید ما به آن آزادی حداکثری که هدف انقلاب اسلامی بود، دست پیدا نکرده باشیم، اما به هر حال حرکت در این مسیر آغاز شد و مردم توانستند برخی از خواستهها و مطالبات خود را به دست آورند. از طرف دیگر، چون ایران جامعهای دینی است، محتوای هر حکومتی در این جامعه باید مبتنی بر آموزههای دینی باشد که البته قرائتهای مختلفی از آن وجود دارد.
ایکنا: تفاوت انقلاب اسلامی با سایر انقلابهای بزرگ دنیا به لحاظ سیاسی، فکری و فرهنگی چیست؟
رحمانیان: انقلاب اسلامی در قرن 20 اتفاق افتاد و از این لحاظ، انقلابی متفاوت محسوب میشود که مبتنی بر ایدئولوژی اسلام بود. اسلام توانست گروههای مختلف را ذیل هدفی واحد گرد آورد. در واقع گروههای مختلف با انگیزههای متفاوت بر محور ضدیت با حکومت پهلوی که رفتار و روش آن مورد پسند هیچ یک از آنها نبود، گرد هم آمدند، اما آنچه که باعث شد تا این جریانها و گروهها با هم پیش بروند، نقش رهبران مذهبی نهضت به ویژه امام(ره) بود که موجب شکلگیری نهضتی شد که مانند بهار عربی بیسر نبود. حسن انقلاب اسلامی این بود که هادی داشت و آن راهنما دارای نزدیکان و حواریونی بود که به شدت به وی وفادار بودند و برای تحقق ایدهها و آرمانهایش تلاش میکردند. اگر بخواهیم دو محور برای این سؤال قائل شویم، نخست رفتار حکومت پهلوی بود که باعث شد تمام مخالفان بر یک محور مجتمع شوند و آن، مخالفت و طرد رژیم شاه بود و محور دوم، اعتماد به رهبران مذهبی به ویژه امام(ره) بود که باعث شد انقلاب در مسیری هموار پیش رود.
ایکنا: با توجه به اینکه هر نهضت و انقلابی در طول حیات خود با فراز و فرودها و آسیبهایی مواجه است، به نظر شما انقلاب اسلامی چقدر توانسته خود را بازیابی و احیا کند و با توجه به تئوری movement و institution در جامعهشناسی که معتقد است نهضتها در دوران استقرار، تحرک و پویایی خود را از دست میدهند، محافظهکار میشوند و با هر نوع تغییری مخالفت میکنند، آیا این مسئله در رابطه با انقلاب اسلامی نیز صدق میکند؟
رحمانیان: این مسئله در رابطه با هر انقلابی صدق میکند. به هر حال یک موجود زنده دوره طفولیت، نونهالی، نوجوانی، جوانی، بلوغ و در نهایت پیری دارد و هر تمدنی در جهان این مسیر را طی کرده است. انقلاب اسلامی نیز جزیرهای منفک از این واقعیت طبیعی نیست، منتها برخی از تمدنها در مسیر خود به سمت پیری توانستهاند با تزریق عصارههایی، به جوانسازی خود پرداخته و پوستاندازی کنند. انقلاب اسلامی نیز به نظر من نیاز به پوستاندازی دارد، هنوز به آن مرحله نرسیده است، ولی در مسیر خود به برخی از آفاتی که متوجه تمدنها و انقلابهای مختلف بوده، دچار شده و حتما نیازمند آن است که با اکسیری، روح جدیدی در خود بدمد و بتواند با آفاتی که هر انقلابی به طور طبیعی دچار آن میشود، مقابله کند.
ایکنا: با توجه به اینکه بعد از انقلاب همواره بر مفهوم مردمسالاری دینی تأکید شده است، منظور از آن چیست و چه تفاوتها و شباهتهایی با دموکراسی دارد؟
رحمانیان: مردمسالاری دینی همان دموکراسی است، با این تفاوت که لعاب و جوهره آن دینی و اسلامی است، یعنی حکومتی که در آن مردم انتخابگرند، منتها مبتنی بر دادهها و آموزههای دینی و اسلامی و تلاش میشود جنبههای منفی موجود در دموکراسی غیر دینی، در مردمسالاری دینی وجود نداشته باشد. اینکه آیا واقعا موفق به تحقق مردمسالاری دینی شدهایم یا نه، به نظر من محل سوال است. هدف این بوده که مردمسالاری یا دموکراسی موجود در سایر کشورها را داشته باشیم و علاوه بر آن، آموزههای بلند و رفیعی که در آیین ما وجود دارد، به آن اضافه شود. البته به گونهای عمل نشود که نه تنها مردمسالاری تحقق پیدا نکند، بلکه چیزهایی از آن کاسته و یا به آن افزوده شود که به مردمسالاری آسیب بزند. من فکر میکنم ما در این زمینه هنوز راه زیادی در پیش داریم تا به نوعی از مردمسالاری دست پیدا کنیم که نظر و رأی مردم و مشارکت آنها در سرنوشت خویش تعیینکننده باشد و در عین حال، آموزههای دینی نیز در آن پر رنگ باشد. نخبگان و اندیشمندان و حاکمان جامعه باید در این زمینه با یکدیگر تعامل و تبادل ایده داشته باشند تا بتوانند آفاتی را که به طور طبیعی در هر حکومتی به وجود میآید، کاهش داده و نقاط قوت را افزایش دهند.