به گزارش ایکنا؛ «میخائیل بَراشِر» که عنوان پایان نامه او «مفسران نخستین امامیه» است، در مقاله مستقلی مینویسد: با مطالعه کتب معتبر شیعه(تفسیر قمی، تفسیر فرات کوفی، تفسیر عیاشی، نعمانی، تالیفات طوسی، طبرسی، بصائر الدرجات، کافی، تفسیر صافی تالیف فیض کاشانی، البرهان محدث بحرانی و بحار الانوار) میتوان دریافت که: گر چه برخی از اضافات در این روایات از باب تفسیر است نه اضافه در متن ـ مانند مواردی که کلمه «یعنی» دارد ـ اما بسیاری از این موارد دلالت بر جزئیت آن اضافات یا تغییرات در متن نص وحی به اعتقاد شیعه است، چون عباراتی دال بر این دارد، مانند: نزل جبرئیل بهذه الایه هکذا، هکذا انزلت، علی خلاف ما انزل الله، فیما حرف من کتاب الله و مانند تغییر کلمات چون «ائمه» به جای امة. بصائر الدرجات هم حدیثی دارد مبنی بر آن که ائمه خواندن قرآن را به متن عثمانی تا زمان ظهور قائم اجازه دادهاند.
به نظر میرسد که شیعیان تا دوران آل بویه هم معتقد به وقوع این گونه تحریفات در قرآن بودهاند و هم اعتقاد به «نزول قرآن بر 7حرف» داشتهاند، اما در دوران آل بویه یک چرخش کلی انجام دادند و به خاطر دست از تحریف برداشتن نظریه نزول به هفت حرف را نیز کنار گذاشتند.
سخنان «میخائیل براشر» را میتوان در چهار ادعا تلخیص و دسته بندی کرد: 1- کتابهای فوق الذکر از شیعیان تحریف در متن قرآن را نیز پذیرفتهاند؛ 2- واژههای فوق الذکر در روایات شیعی دلالت بر تحریف متن قرآن دارند؛ 3- حدیث بصائر الدرجات دلالت بر تحریف و عدم مقبولیت واقعی قرآن فعلی نزد شیعه دارد؛ 4- شیعیان در قرون اول تا زمان آل بویه معتقد به تحریف و نزول بر هفت حرف بودهاند و بعدا چرخش مواضع دادهاند.
نقد این دیدگاه
غیر واقعی بودن نسبت تحریف به شیخ مفید، طوسی، طبرسی، فیض و تفسیر قمی
گرچه ما مدعی نیستیم که هیچ یک از شیعیان و مولفان کتابهای فوق ادعای تحریف نکردهاند، زیرا در برخی از این کتابها عبارتهایی دلالت کننده بر تحریف وجود دارد، که اکثریت قاطع علمای شیعه اعم از متقدمان بر آنها و متاخران از آن ادعا را باطل دانسته و محکوم کردهاند، اما در نقد ادعای این دو مستشرق(کلبرگ و براشر) 2 نکته مهم را باید در نظر گرفت؛ اول ـ گاهی نویسندهای از ظلم حاکمان و تحریف قرآن و تبدیل معارف و احکام آن و گمراه نمودن مردم سخن میراند و میتوان مقصود او را مبنی بر تحریف مفاهیم و تفسیر، از لابه لای عبارتهای صفحات دیگر همان کتاب یا دیگر تالیفاتش دریافت. ما گر چه نمیتوانیم به مجرد این احتمال نسبت انکار تحریف را به آن نویسنده بدهیم، ولکن هم چنین نمیتوان نسبت اعتقاد به تحریف را به او داد.
دوم ـ نویسندگان بسیاری از کتابهای فوق الذکر در کتابهای خود حتی در همان کتابهایی که این دو مستشرق(کلبرگ و براشر) نام بردهاند تصریح به عدم وقوع تحریف قرآن کردهاند و این دو مستشرق یا آن کتابها را ندیده و به واسطهها و ناقلان غربی یا ضد شیعی اعتماد کردهاند و یا اگر خوانده و متوجه شدهاند تعمد در دروغ و تهمت داشتهاند. اکنون عبارتهای برخی از کتابهای فوق الذکر به عنوان نمونه ارائه میشود:
1- شیخ محمد بن محمد بن نعمان مفید(متوفی 413) در همان کتاب اوایل المقالات مینویسد: گروهی از امامیه گفتهاند: قرآن دچار هیچ کاستی در سوره یا آیه یا کلمه نشده است، گر چه تفسیرها و تاویلهایی که حقایق آیات نازل شده را بیان میکرد و در مصحف علی(ع) بوده حذف شده است. البته همین تفسیرها و تاویلها نیز از جانب خدا فرود آمده، لکن اصلاً جزئی از قرآن و کلام معجزه آسای خداوند متعال نبوده است، این گونه تاویلهای حقیقی گاهی قرآن نامیده میشود، به نظر من این سخن صحیحتر و بهتر از ادعای تحریف خود قرآن است، و من گرایش به همین نظر دارم. اما ادعای افزایش بر قرآن واقعی را نیز قبول ندارم؛ چنانکه امام صادق(ع) نیز همین نظر را دارند.
2- شیخ ابوجعفر محمد بن حسن طوسی(متوفی 460) در اولین صفحه مقدمه تفسیر گران قدرش موضع خویش را صریحا به عالمیان اعلام کرده است، اما این اسلام شناسان غربی و محققان اندیشمند! حتی حاضر نشدهاند همین صفحه اول تفسیر وی را نگاهی افکنند وی مینویسد: اصلا شایسته نیست که درباره افزایش یا کاستی قرآن سخنی بگوییم، زیرا بطلان ادعای افزایش قرآن مورد اجماع مسلمانان است؛ چنانکه مذهب و دیدگاه مسلمین ظهور در بطلان ادعای کاهش نیز دارد و مذهب ما شیعیان هم همین نظر را شایسته میداند... زیرا یقیناً همین قرآن موجود کاملا صحیح است...
سپس وی دلائلی مختصر را نیز بر عدم تحریف قرآن گزارش داده و توصیه میکند که به روایات اندک دلالت کننده بر تحریف که فقط اخبار آحاد است اصلاً توجه نکنید و وقتتان را برای آنها نگذارید.
3- شیخ ابو علی طبرسی( متوفی 548) نیز در مقدمه تفسیر ارزشمندش با صراحت نظریه خویش را مثل شیخ طوسی چنین ابراز میکند: شایسته نیست که در کتاب تفسیر سخنی از تحریف بگوییم زیرا بر عدم افزایش، اجماع مسلمین وجود دارد، نسبت به احتمال کاهش و حذف از قرآن نیز گر جه برخی از هم مذهبان ما و گروه حشویه اهل سنت موضوع تغییر یا کاهش را روایت کردهاند اما نظر صحیح نزد علمای شیعه خلاف آن است...
4- محمد بن حسن فیض کاشانی(متوفی 1090) در مقدمه ششم تفسیر صافی پس از نقل تعدادی از روایات دلالت کننده بر تحریف، آنها را مورد اشکال قرار داده و مینویسد: اشکالی بر همه این روایات وارد است، زیرا در صورت صحت این روایات، اعتمادی به هیچ قسمت از قرآن باقی نخواهد ماند، چرا که هر آیهای در معرض احتمالی تحریف است، پس قرآن اصلاً نمیتواند حجت باشد، و فایده نزول قرآن برای ما منتفی خواهد شد، دیگر امر خداوند به تبعیت و پیروزی از قرآن لغو خواهد گردید؛ چنانکه وصیت پیامبر اکرم(ص) در خصوص تمسک به قرآن نیز جایی نخواهد داشت؛ حال که خداوند فرموده است: «وَ إِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ»، و بطلان از هیچ طرف به سوی این کتاب عزیز الهی راه نخواهد یافت، و فرموده است: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»، خود خداوند که آن را نازل کرده حفاظت آن را نیز به عهده گرفته است.
با این تصریح خداوند چگونه ممکن است بطلان و تحریف تغییر به قرآن را یابد؟ علاوه بر اینکه اخبار فراوان مستفیضهای از پیامبر اکرم(ص) و ائمه اهل البیت(ع) وارد شده است که برای بازشناسی صحت و سقم احادیث آنها را بر قرآن عرضه کنیم. اگر این قرآن تحریف شده باشد چگونه میتواند ملاک و محک صحت و سقم احادیث قرار گیرد.
مضافاً که تمام روایات دلالت کننده بر تحریف طبق دستور العمل فوق باید بر قرآن عرضه شود تا صحت و سقم آنها بازشناسی گردد و چون همه آنها مخالف آیات مذکور است واجب است همه را رد کنیم و حکم فساد آنها را صادر کنیم و یا حداقل آنها را تاویل نماییم.
این نظریه صریح فیض کاشانی است که متاسفانه مستشرقان از آن نام نمیبرند البته وی در چندین صفحه به نقادی و بررسی ایجابی و سلبی این نظریه ادامه میدهد که برای محققان قابل استفاده است.
5- علی بن ابراهیمی قمی کتاب تفسیر گر چه به نام ایشان است، ولی واقعا تالیف او نبوده است، بلکه مولف آن شاگرد قمی یعنی «ابوالفضل العباس محمد العلوی» بوده که روایات درس تفسیر استادش را در خصوص سوره حمد، بقره و مقداری از آل عمران جمع آوری کرد و با روایات تفسیری تفسیر ابی الجارود و دیگر مشایخ خود گرد آوری نموده و به صورت این کتاب درآورده است. سپس شخص دیگری ـ که هنوز مجهول است ـ مقدمهای بر این کتاب زده و اکنون چاپ شده است، زیرا در این کتاب پس از اتمام مقدمه چنین نوشته شده است: «اقول: تفسیر بسم الله الرحمن الرحیم حدثنی ابوالفضل العباس بن محمد القاسم العلوی قال حدثنا ابوالحسن علی بن ابراهیم القمی قال...». در این مقدمه ادعای تحریف قرآن مطرح گشته که اصلاً قابل انتساب به علی بن ابراهیم قمی و حتی شاگردش نیست.
ریشه یابی احادیث تحریف در اهل سنت توسط دکتر حسین مدرسی
ایشان طی مقالهای مفصل به زبان انگلیسی به نقد اتهامها علیه شیعه در موضوع قرآن پرداخته و مینویسد: در آغاز این احادیث دلالت کننده بر تحریف، جعلیاتی بوده که در بین اهل سنت وضع گردید سپس برخی از جاعلان تندروی سنی به جعل روایاتی از زبان شیعه پرداختند که دلالت بر اعتقاد آنان به تحریف نماید. به خاطر همین نگرانی است که طبق نقل آیت الله خوئی «ابن ابی عمیر» در جواب شاذان بن خلیل(پدر فضل بن شاذان) گفت: «من از راویان سنی روایات زیاد شنیدهام اما اصلا آنها را نقل نمیکنم چون اشتباهات برخی راویان شیعه را دیدم که روایات مشایخ شیعه و سنیشان مختلط شد تا جایی که گاه روایات مشایخ سنیشان را از مشایخ شیعه گاه بالعکس نقل کردند.
وجود برخی روایات دلالت کننده بر وجود نام«علی(ع)» در متن قرآن در کتب اهل سنت شاهدی بر این تاریخچه است. سپس همین روایات توسط غلات شیعه به منابع حدیث شیعه راه یافت؛ مانند احمد بن محمد سیاری، محمد بن حسن بن جمهور، مفضل بن عمر، منحل بن جمیل، یونس بن ظبیان، اواسط قرن سوم این احادیث از کتب اهل سنت به کتب شیعه منتقل شد.
عدم صراحت برخی واژههای احادیث بر تحریف
واژههایی را که میخائیل براشر نقل کرده است گر چه ظاهر برخی از آنها دلالت بر تحریف دارد و برخی از آنها ظهور ندارد، بلکه احتمال استعمال در تحریف دارد، اما چون هیچ کدام از این واژهها صراحت و تحریف در متن ندارند و امکان استعمال آنها ـ ولو مجازی ـ در تغییر تفسیر و تاویل و مراد و مقصد واقعی خدا از نزول آیات موجود میباشد، نمیتوان در مقام داوری قضاوت قاطع کرده و نسبت قطعی دلالت بر تحریف را به روایات داد.
شاهد این امکان استعمال مجازی آن است که حتی فیض کاشانی که مشرب روانی دارد و علی القاعده باید جزمیت زیادی بر ظواهر روایات داشته باشد، در برابر آن احادیث دلالت کننده بر تحریف مینویسد: بعدی ندارد که مقصود از «تبدیل» معنا و تغییر در تفسیر و تاویل باشد و مقصود از احادیث دلالت کننده بر تبدیل آیات واقعی قرآن آن باشد که مخالفان، آیات را بر خلاف مراد واقعی توجیه و حمل کردند.
حتی مقصود ائمه(ع) از آن که فرمودهاند: «کذا نزلت» آن باشد که مراد خداوند از نزول آن آیه این معنای خاص بوده و دیگران آن را پنهان کردهاند، نه آن که لفظ نازل شده آیه حذف شده باشد دلیل بر امکان استعمال این واژهها در معنا حدیث امام باقر(ع) است که مرحوم کلینی در کافی نقل کرده است که آن حضرت در نامهای به «سعد الخیر» فرمودهاند: «یکی از روشهای آنان که کتاب خدا را به دور افکندند(نبذهم الکتاب) آن است که حروف (و ظاهر) قرآن را نگه داشتند اما حدود و مرزهای(معنائی) آن را تحریف کردند، آنان ظاهر قرآن را روایت کردند اما حق آن را رعایت نکردند.
روایات اندکی وجود دارد که طبق آنها امام صادق(ع) قرائت قرآن فعلی را تجویز فرموده تا زمان ظهور قائم(ع) که آن حضرت قرآن را چنان که نازل شده تعلیم خواهد کرد؛ مانند: «فی الکافی عن محمد بن سلیمان عن بعض اصحابه عن ابی الحسین(ع) قال قلت له: جعلت فداک انا نسمع الایات فی القرآن لیس هی عندنا کما نسمعها و لا نحسن ان نقراها کما بلغنا عنکم فهل نأثم؟ فقال: لا اقروا کما تعلمتم فسیجیئکم من یعلمکم یعنی به صاحب الامر(ع)».؛ «و باسناده عن سالم بن سلمه قال: قرأ رجل علی ابی عبد الله(ع)و انا استمع حروفا من القرآن لیس علی ما یقرؤها الناس فقال ابو عبد الله(ع)کف عن هذه القرأة اقرأ کما یقرأ الناس حتی یقوم القائم(ع) فاذا قام قرء کتاب الله علی حده و اخرج المصحف الذی کتبه علی(ع)».
چنان که در عبارتهای این دو حدیث ملاحظه میشود هیچ گونه صراحتی در تفاوت متن دو قرآن ندارد، بلکه بیشتر به نحوه قرائت و تلفظ حروف مربوط میشود زیرا در حدیث اول راوی میگوید که: ما آیاتی در قرآن را میشنویم که آن چنانی که نزد خودمان میشنویم نیست و به گونهای است که نمیتوانیم به خوبی آن را قرائت کنیم.
این عبارت ظهور دو نوع قرائت سخت و نامانوس دارد در حدیث دو هم راوی میگوید: من حرفی را از قرآن از قاری نزد حضرت میشنیدم که به گونه قرائت عموم مردم نبود.
باز سخن از گونه و نوع قرائت حروف است. بنابراین این گونه احادیث ظاهرشان هیچ ربطی به تفاوت متن آیات قرآن کریم ندارد و مربوط به اختلاف قرائت میشود که سخن در اختلاف قرائتها آسان از اختلاف در متن است و تامل و پژوهش ویژهای را میطلبد.
اعتقاد شیعه از آغاز و دوران حیات امامان اهل البیت(ع) همان صیانت قرآن از تحریف و انکار نزول قرآن بر هفت حرف بوده است. احادیث امام صادق(ع) در هر دو موضوع دلیل آشکاری بر آن است. علاوه بر این که حکومت آل بویه از سال 324 تا 447 هجری بوده است و شیخ صدوق که قبل از دولت آل بویه متولد شده بود به عنوان بزرگترین عالم شیعه، نظریه شیعه را مبنی بر عدم تحریف قرآن کریم در کتاب رساله الاعتقادات خویش اعلام کرد.
منبع: مستشرقان و قرآن، نقد و بررسی آرای مستشرقان درباره قرآن
انتهای پیام