کلیات «سلوک» در قرآن و جزئیات آن بر مبنای تجربه است/ چرایی مخالفت برخی فقها با عرفان
کد خبر: 3738906
تاریخ انتشار : ۲۷ مرداد ۱۳۹۷ - ۰۸:۵۶
حجت‌الاسلام علی امینی‌نژاد:

کلیات «سلوک» در قرآن و جزئیات آن بر مبنای تجربه است/ چرایی مخالفت برخی فقها با عرفان

گروه اندیشه ــ حجت‌الاسلام والمسلمین علی امینی نژاد ضمن بیان نکات مهمی در زمینه عرفان و تصوف بیان کرد: دستورات سلوکی که در عرفان شیعی مطرح است، اصول کلی آن از آیات و روایت استخراج می‌شود اما وقتی وارد مرحله اجرا می‌شود برخی ریزه‌ کاری‌ها و جزئیات توسط استاد حاذق و راه رفته این راه و با استفاده از تجربه به دست می‌آید.

به گزارش ایکنا؛ یکی از مباحث پر دامنه در مطالعات اسلامی مبحث عرفان و تصوف است که هر یک از این واژگان دارای بار معنای خاص خود هستند و البته در طول تاریخ نیز همراه با فراز و فرودهایی بوده‌اند تا اینکه به عصر حاضر رسیده‌اند که البته در این زمینه نیز شاهد به وجود آمدن انحرافاتی بوده‌ایم، اما در هر صورت این مسئله با مسئله اخلاق به معنای نظری و عملی آن در ارتباط تنگاتنگ است و غایت آن نیز خداشناسی و رسیدن به حقایق از طریق کشف و شهود است که در عصر حاضر و به ویژه در گفتمان شیعی از این راه یعنی کشف و شهود به عرفان و سلوک تعبیر می‌شود.

به منظور آشنایی بیشتر با حقیقت عرفان و تصوف و بررسی ماهیت و تمایز آن دو و همچنین پرسش‌هایی همچون اینکه در عصر حاضر وضعیت عرفان به‌ویژه در شیعه چگونه است؟ آیا دستورات سلوکی و عرفانی دارای مبنا و مستندات قرآنی و روایی هستند؟ و ...، با حجت‌الاسلام و المسلمین علی امینی‌نژاد، از اساتید عرفان و فلسفه حوزه علمیه و مؤلف آثاری چون «مبانی عرفان نظری» و «مجموعه آشنایی با عرفان اسلامی» گفت‌وگویی داشتیم که در ادامه مشروح این مصاحبه از نظر می‌گذرد؛

ایکنا: در ابتدا در زمینه عرفان و تصوف و این تفاوت‌های این دو توضیح بفرمایید.

این دو واژه در ابتدای امر جدای از هم نبوده‌اند و به‌تدریج فاصله بین این دو افتاق افتاده است، در این که معنا و ریشه آن‌ها چیست و در چه زمانی شکل گرفته نیز بحث‌های مفصلی در جای خود صورت گرفته است، اما در هر حال باید گفت در قرون ابتدایی که واژه صوفی و تصوف را به کار می‌برند، اشاره می‌کرد به همین نحله عرفانی و در سده‌های نخستین نیز بار منفی نداشته است.

این مسیر ادامه پیدا کرد تا این که در قرن چهارم تقریبا واژه تصوف و صوفی با همین معنای کلی عرفان، سیطره یافت و به‌تدریج می‌بینیم که فضا به گونه‌ای بود که ابتدا تفکیک بُعد عملی از بُعد معرفتی حاصل شد و برای واژه عرفان ابعاد معرفتی استعمال می‌شد و به فرم‌های سلوکی واژه تصوف اطلاق شده است و بُعد عملی بسط اجتماعی پیدا کرد و علتش این بود که اول واژه تصوف به سمت گرایش عملی سوق پیدا کرد و سلوک عملی و درک عملی بسط و جنبه اجتماعی یافت.

بعد این بحث ادامه پیدا می‌کند تا این که به تدریج آن بخشی که در مورد تصوف و صوفی بود و در حوزه عمل جریان داشت و بسط اجتماعی یافت به دلیل همین بحث و رسیدن به عامه مردم، آرام آرام دستخوش انحرافات و بدعت‌ها شد، ما در قرون میانی هم این را داریم، اما هر چه به قرون اخیر می‌رسیم گستره ورود انحرافات و بدعت‌ها در شاخه عملی از فضای عرفانی که موسوم به تصوف شده بود زیاد شد.

این معنا ادامه دارد تا می‌رسد به قرن دهم و یازدهم، در این قرون یک اتفاق در اهل تسنن می‌افتد و یک اتفاق نیز در دنیای تشیع به وقع می‌پیوندد، آن که در دنیای اهل سنت به وجود آمد این بود که آن‌ها وقتی دیدند تصوف آلوده به بدعت‌ها شده است، تصمیم گرفتند که از واژه‌های تصوف حقیقی و تصوف غیر حقیقی و باطل استفاده کنند، الان نیز در دنیای اهل سنت واژه تصوف بار منفی ندارد و برای تفکیک این معنا از انحرافات از تصوف باطل استفاده می‌کنند.

در دنیای تشیع نیز اتفاقی که افتاد، خصوصا شکل‌گیری پاره‌ای از روایات منسوب به اهل بیت (ع) در قرن دهم بود که تصوف را مورد انکار قرار دادند که البته باید ابن بحث مفصل‌تر مطرح شود، در واقع این روایات گویا به دلیل مبارزه با تصوف باطل شکل گرفته است. گرچه این روش را قبول نداریم که به خاطر کوبیدن یک راه باطل، خدای ناکرده جعل روایات صورت گیرد، اما این اتفاق در قرن دهم افتاد و این روایات به ضمیمه گسترده شدن انحرافات و بدعت‌ها و به انگیزه‌ای که معنویت‌گرایی شیعی از معنویت‌گرایی اهل سنت جدا شود جعل شد.

همچنین در اینجا اتفاق دیگری روی داد و آن این که تقریبا در فضای شیعی، ترجیح دادند که از واژه صوفی و تصوف استفاده نکنند و این را برای اهل سنت و یا برای راه نادرستی که در تصوف اتفاق افتاد استفاده کنند؛ لذا برای معنویت گرایی شیعی واژه عارف و عرفان را استفاده کردند و معنایش این است که الآن در شرایطی که قرار داریم، وقتی از واژه عرفان استفاده می‌کنیم فقط در بُعد معرفتی نیست بلکه ابعاد معرفتی، عملی، نظری و ...، با واژه عرفان از آن‌ها یاد می‌شود و بار مثبت دارد، وقتی هم که واژه صوفی و تصوف به کار می‌رود، اغلب بار منفی دارد یا به معنویت‌گرایی اهل سنت اشاره دارد و یا منظور رگه‌های انحرافی و بدعت‌هایی است که وجود آمد.

ایکنا: از عرفان شیعی، عارف و سالک نام بردید، ما در این فضا شاهد وجود ریاضت‌های شرعیه‌ای هستیم، اما ریشه این دستورات و ریاضت‌ها چیست؟ به عنوان مثال در فقه می‌توان مسائل را ائمه(ع) مستند کرد اما آیا فضای سلوک نیز اینچنین است؟

اساسا عرفان در کنار عقل‌گرایی است که انسان می‌تواند با محوریت عقل به حقایق عالم دست پیدا کند، در کنار این فضا و در کنار فضای وحی و شریعت که از طریق تعبد می‌خواهد به مقصود برسد، می‌خواهد از طریق کشف و شهود به حقایق عالم برسد، نکته مهم این است که شریعت و دین همان طور که راه عقل را تایید کرده و معتقد است که اگر این راه را بروید در نهایت به همان اهداف دین منتهی می‌شود، اصل کشف و شهود نیز مورد تایید قرآن و روایات و دین قرار گرفته است.

البته این برای افراد ویژه‌ای است و دین انتظار ندارد برای همه باشد، چنان که راه عقل نیز وقتی دقیق می‌شود، انتظاری نیست که برای همگان باشد. خود قرآن و روایات روش دسترسی به حقایق از طریق کشف و شهود را تایید کرده و هدایت‌هایی ارائه کرده است که فضای عرفان اسلامی و عرفای ما با الهام‌گیری از آیات و روایات اصل این طریق را برگزیدند، حتی هدایت‌های جزئی با تاثیر از آیات و روایات پیش آمده است.

وقتی آثار عرفا را مشاهده می‌کنید می‌بینید بخش وسیعی از استنادات آن‌ها به آیات و روایات است، اما چند نکته وجود دارد که مهم‌ترین آن‌ها را اشاره می‌کنم، ببینید مثلا ما چیزی به نام فقه حکومتی مطرح می‌کنیم که باید منتهی به آیات و روایات شود، اما نکته این است که تا وقتی که در عرصه عمل و مدیریت جامعه وارد نشویم، آن آیات و روایات را خوب متوجه نمی‌شویم و هم این که بسیاری از فضا‌ها وجود دارد که خود قرآن و روایات به لحاظ تجربی در دست ما قرار داده است.

مثلا منطقةالفراغ‌هایی برای فقیه قرار می‌دهد که به حسب تجربه بتواند این مباحث را جلو ببرد، لذا مثلا وقتی وارد مدیریت عرصه‌های ا‌جتماعی می‌شویم، تازه جرقه فقه حکومتی ما زده می‌شود و سرّ آن نیز در این است که تا به عرصه عمل و اجرا نیاید زوایای دقیق آن فهمیده نمی‌شود.

وقتی وارد عمل شد بسیاری از ریزه‌کاری‌ها استخراج می‌شود که در بدو امر از آیات و روایات به صورت مستقیم قابل استفاده نیست و نگاه کلی آن رد آیات و روایات موجود است، مشابه همین در عرصه تربیت هم وجود دارد، بخش سلوک به معنای حوزه تربیت در مسائل عرفانی مطرح است و سلوک یعنی ابعاد تربیت معنوی در سطح عالی که از آیات و روایات می‌توان فهمید، اصول و روح کلی آن طبق آیات و روایات است که اگر نباشد قطعا نادرست است، یعنی ملاک کلی عارفان حقیقی همین طور است.

یکی از بحث‌ها در تفکیک عرفان درست و عرفان‌واره‌ها و عرفان‌های وارداتی ناصحیح، این است که آیا موازین کلی آن در آیات و روایات وجود دارد یا خیر، اما عنصر تربیت مربوط به مقام اجرا و میدان عمل است، وقتی وارد میدان عمل می‌شویم تازه هم زوایایی از آیات و روایات را می‌فهمیم و هم یک سری روش‌های تجربی به دست می‌آوریم که برای اجرای آن روح کلی که آیات و روایات از ما طلب می‌کند ما را سوق می‌دهد.

وقتی این مسیر پیش می‌رود به‌تدریج مجموعه‌هایی از امور و تجارب شکل می‌گیرد و تدوین می‌شود، انسان‌ها نیز استعداد‌های مختلفی در طی مسیر تربیت دارند و همه استعداد‌ها به یک مقدار و یک سبک نیستند و لذا خود روایات نیز چند سبک مسائل تربیتی را مطرح می‌کند، مثلا امام (ع) به یک نفر توصیه‌هایی دارد و به یک شکل برنامه ارائه می‌کند، اما به یک نفر دیگر برنامه متفاوتی داده است که بر اساس تفاوت استعداد‌ها است.

این در جریان حوزه عمل و میدان اجرا و تربیت خودش را نشان می‌دهد، وقتی نشان داد به‌تدریج نحله‌های مختلف تربیت شکل می‌گیرد که همه این‌ها می‌خواهند در نهایت به آیات و روایات مستند باشند، البته اینکه ما گفتیم به معنای صحت همه آنچه را که در این مسیر گفته‌اند نیست، مثل این که گفته‌اند فقه حکومتی راه می‌اندازیم تلاش می‌کنیم به روش‌های خوبی برسیم، اما ممکن است اشتباهی هم بشود، این‌ها روند اجتهادی است که در هر مسیری وجود دارد.
 
بنابراین عرفای اسلامی با استناد به آیات و روایات حرکت سلوکی خود را شروع می‌کنند، حرکت سلوکی نیز با حرکت اخلاقی فرق دارد و یک شیوه ویژه باطنی برای رسیدن به خدای سبحان و دستیابی به معارف برتر و حالات عالی و متعالی است که اصل این‌ها در آیات و روایات مطرح شده، به‌ویژه در دعا‌ها و آثار شیعی که به‌وفور این‌ها مطرح است و راه ویژه‌ای است. عرفای ما مستند به این‌ها کار‌های خود را آغاز کردند و الهامات کلی و جزئی را از این‌ها گرفتند، اما در میدان اجرا و عمل به یک تجاربی رسیدند، آن تجارب را نیز تدوین کردند و اندک اندک مجموعه‌های مدونی از علم سلوک به وجود آمد.

ایکنا: پس با این تفاصیل می‌توان گفت که مسئله سلوک در وادی اجرا تجربی است و به این صورت جزئیات آن تدوین شده است؟

البته همه‌اش این طور نیست، مثلا در قرآن می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا»، البته برای ذکر محدوده‌ای را مشخص نمی‌کند و اصل مطلوبیت ذکر را مطرح می‌کند، اما این ذکر آیا لسانی، قلبی و یا عملی است؟ که این‌ها به‌تدریج به دست می‌آید، ذکر فقط به صورت زبانی نیست و آن آثار که مترتب باشد متوجه می‌شود که باید حضور قلب داشته باشد، پس اصل ذکر گفته می‌شود، اما چه نوع ذکری در چه حالاتی و اینکه چه تعدادی باشد را روایات مشخص می‌کند.

این را نیز عرض می‌کنم، بسیاری از این روایات که آمده، این‌ها تنظیمی جزئی آن اصل کلی «اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا» است، وقتی تنظیم جزئی است آیا متناسب با همه مردم است؟ باید بر اساس یک فضای اجتهادی به دست آید که آیا حرف امام (ع) برای هر کسی است یا مخاطب خاص با توجه به شرایطی که داشته این دعا را بخواند و این طور تکرار کند و این نماز را بخواند تا به آن نتیجه برسد.

اجتهاد ما فقط در فقه راه افتاده و در این مباحث راه نیفتاده است، لذا بسیاری از این‌ها را روایت مشخص می‌کند و بسیاری نیز به تجربه است، البته این برای هر کسی نیست و برای افرادی است که شرایط لازم را داشته باشند، مثلا یک استاد و عارف متوجه می‌شود ذکر در این تعداد آن اثر را به وجود می‌آورد، این از فضای کلی قرآن خارج نشده، چون دستور کلی ذکر کثیر وجود دارد، تجربه هم صورت گرفته و دست یافته که در فلان بن‌بست روحی این تعداد ذکر باید گفته شود.

البته ما نمی‌گوییم قطعا حرف این فرد درست باشد، ممکن است حالات ویژه‌ای هم داشته و عارفان بعدی تبصره‌هایی بر آن می‌زنند و مانند روند فق‌ها جلو می‌روند، اما این‌هایی که عرض کردم قرائت فاخر از فضای عرفان است و باید توجه داشت که انحرافات و شیادی بسیار زیاد شده است و باید در این که چه کسی به ارائه طریق می‌پردازد دقت کرد، یک وقت آیت الله بهجت این ذکر را می‌گوید یک وقت آدم بی سر و پا این حرف‌ها را می‌زند و کاملا می‌شود راه شیادی را باز کرد که دیگران نمی‌توانند آن را بفهمند مگر این که اهل فن باشند.

ایکنا: امروزه شاهد به وجود آمدن مدرنیته و انسان مدرن هستیم، در زمینه نسبت بین عرفان سلوک با انسان امروزی نیز توضیح دهید، آیا با این اشتغالات می‌توان به سلوک الی الله نیز پرداخت؟

یک بحث خوبی است و من فقط کلیات آن را مطرح می‌کنم، ببینید عرفان ذومراتب است؛ یعنی ما آنچه را که از متون عرفانی درک می‌کنیم و می‌فهمیم این ظرفیت در آن وجود دارد که می‌تواند یک عرفان عمومی برای همه مردم و در همه سطوح ارائه کند و سلوک باشد و عمومی. حتی می‌توانیم برای صنف‌های متنوع و حرفه‌های متنوع عرفان‌های ویژه داشته باشیم، مشابه این را نیز در گذشته داشته‌ایم که به نام فتوت‌نامه‌ها مطرح بود؛ مثلا قشر قصاب‌ها که فتوت‌نامه‌هایی داشته‌اند که روح سلوک و عرفان در آنجا است، البته کاری با درست و غلط بودن آن ندارم، بحث روی اصل میسور بودن راه است.

مثلا آن‌ها افزون بر نکته‌های شریعت فقه، نکات اخلاقی را می‌گفتند که باید رعایت کنید و مسئله توحید باید چطور اجرا شود و یا اینکه اطبا و نظامیان چطور باید باشند، اکنون نیز وضعیت همین طور است، عرفان ذومراتب است؛ نباید از اصل حقیقت توحید مردم محروم باشند، زندگی عادی یک فضا است و این که شما همه چیز را رنگ خدایی بدهید این می‌شود عرفان.

این مسئله برای همه فضا‌ها قابل اجرا است، اما باید انسان راهکار کلی را بلد باشد و تحت نظارت افراد خبره این فضا قرار گیرد؛ مثلا یک کارمند چطور باید سلوک داشته باشد، نگاهش به کار و مردم و خودش چطور باید تعریف شود، همه این‌ها پاسخ دارد. در این زمینه پیشینه داریم و در آیات نیز وقتی می‌گوییم: «رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَ لَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ»؛ یعنی تجارت داشته باشد، اما همه آن در بستر ذکر الهی باشد، بله لوازمی دارد، اما می‌شود سبک زندگی سالکانه را در عین تنوع حیاتی که داریم پیاده کنیم و سیر و سلوک الی الله را داشته باشیم.

ایکنا: یعنی اگر یک فرد کار خود را درست انجام دهد گویی که در مسیر توحید است، بله؟

البته باید یک سری اصول سلوکی را همراه کند، مثلا یک طبیب را در نظر بگیرید، وقتی با بیمار برخورد می‌کند یک سری نکات سلوکی داریم و اگر اینها را مراعات کند که در روایت نیز گوشزد شده که نسبت به مسائل مالی چطور برخورد کند و مریضی را از چه چیزی ببیند و شفا را از چه چیزی ببیند و اعتقاد به این داشته باشد و در زندگی اعمال کند و شفا را از خدا بداند، این زندگی می‌شود سالکانه؛ بله، در کنار این باید خلوت‌هایی در دل شب داشته باشد و در روز اگر مراقبه‌هایی دارد باید در شب نیز مراقبه‌هایی داشته باشد که منتهای به زندگی سالکانه شود تا نتایج آن را نیز ببیند.

ایکنا: در برخی از روایات داریم که علم حقیقی معرفت نفس معرفی شده، چه این که انفع معارف نیز معرفت نفس معرفی شده است، در تبیین این روایات قدری توضیح بفرمایید.

مطلوبیت کلی علم واضح است، اما در میان علوم باید دنبال انفع آن‌ها باشیم، علم نافع که در ادعیه است این علم نافع دایره وسیعی دارد، یعنی نفع دنیا و آخرت و هر چیزی که یا به درد دنیای ما که در مسیر آخرت است یا به درد آخرت بخورد، ولی انفع معارف که نفعشان بیشتر است دو تا است؛ یکی توحید و یکی هم نفس است.

چون در مقیاس سعادت ابدی این دو علم خیلی اثر دارد، بقیه علوم زیرمجموعه این‌ها هستند، حالا در این بحث که مکتب‌های عرفانی در دنیای تشیع در این فضا مطرح می‌کنند، برخی‌ها روی توحید تاکید دارند و نفس را زیر مجموعه قرار می‌دهند برخی هم برعکس این قضیه را معتقد هستند، اما مسئله‌ای که همه روی آن اتفاق نظر دارند، مسئله معرفت نفس است، روایت و حتی مطالب بزرگان را نیز در این زمینه داریم، حتی خط سیر عرفانی نجف که در قم توسط علامه طباطبایی ادامه پیدا می‌کند، این‌ها روی معرفت نفس تاکید فراوان دارند.

این نیز باب واسعی است که روی آن کار شده است و نکات خوبی نیز از علامه طباطبایی مانند «رسالة الولایة» یا تفسیر «المیزان» مطرح شده است، بحث توجه به خود و خودشناسی و دستورالعمل‌هایی که وجود دارد را مطرح می‌کنند، همچنین باید به این نکته نیز اشاره کنم که یکی از عوارض نامطلوب دنیای جدیدی که داریم غفلت از خود است؛ یعنی انسان ذهنش که متفرع می‌شود خودش را گم می‌کند و خودش فراموش می‌شود.

این خودفراموشی یعنی برجسته شدن غیر خدا به معنای ناملطوب آن و غفلت از اصل انسانیت و خودیت که تشویش و اضطراب می‌آورد، بسیاری از تشویش‌ها و مشکلاتی که داریم به دلیل غفلت از خود است، برنامه‌هایی وجود دارد و عرفا راه‌هایی را پیشنهاد می‌کنند که ما دوباره به خودمان بیاییم، مثلا فرض کنید در دستورات خلوتی که می‌دهند انسان به خود توجه می‌کند و آرم آرام خودش را بازیابی می‌کند، بازیابی خود اولین چیز‌هایی که می‌آورد حس آرامش است.

وقتی که انسان خودش را میان این شلوغی پیدا می‌کند حالا معتقدند که توجه به خود از دل خودش معرفت «رب» را دارد که «من عرف نفسه فقد عرف ربه»، و آرامش‌هایی را تجربه می‌کند که سابقه نداشته است و لذت‌هایی را در درون احساس می‌کند و بعد که با لذت‌های سابقی که از دل گناهان به دست می‌آورده مقایسه می‌کند، می‌فهمد چقدر تفاوت وجود دارد.

ایکنا: با توجه به مستنداتی که برای مسائل عرفانی و سلوکی مطرح کردید، اما باز هم می‌بینیم که برخی از فقها با جریان عرفان و سلوک مخالفت‌هایی دارند، به نظر شما علت این مخالفت‌ها در چیست؟

این نیز بحث مستقلی است، اما باز خطوط کلی را عرض می‌کنم، یک بخشی مربوط به انحرافات گسترده است و مخالفت‌ها به این دلیل کاملا به حق است، عرفا نیز مخالفت‌های شدیدی با معنویت‌گرایی‌های باطل دارند، بخش وسیعی از استدلال این طیف از فق‌ها این است که می‌گویند کسانی که در این مسیر می‌روند به دلیل نداشتن استاد حاذق و با توجه به این که ادعا‌های زیادی در این فضا مطرح است، لذا پرهیز می‌دهند از این مسیر و این نیز به جا است.

بخشی از مخالفت‌ها نیز برمی‌گردد به این که رشته‌ها در حوزه مختلف است، مثلا در حوزه چندین رشته داریم که می‌توان به فقه، فلسفه، عرفان و ...، اشاره کرد، یک کسی که عمری در فضای فلسفه و عرفان کار نکرده باشد و کلیاتی بداند متفاوت است با فقیهی که عمری را با این‌ها صرف کرده، برای نمونه به دو فقیه مانند امام خمینی (ره) و علامه طباطبایی (ره) نگاه کنید، فقاهت نقطه مشترک این دو است، اما چون هر دو در فضای عرفانی بودند برخوردشان نیز متفاوت است.

مباحث توحید عرفانی یا چند مسئله دیگر نیز در اینجا وجود دارد که بسیار پیچیده است و شهید مطهری نیز می‌گوید فلان کتاب را در هر عصری افرادی که تعدادشان از انگشت دست کمتر است متوجه می‌شوند و یا در توحید عرفانی مباحث سختی وجود دارد که موجب می‌شود برخی‌ها در این راه به انحراف کشیده می‌شوند.

مثلا هند را در نظر بگیرید، آن‌ها بر اساس آثاری که داشتند اگر کتب اصلیشان را نگاه کنید همین مباحث توحید عرفانی بوده، ولی چون دقیق و عمیق بوده و بسیاری از افراد نمی‌توانستند آن را بفهمند، سر از شرک و بت‌پرستی درآورده، بنابراین یک دقت‌هایی لازم است. این ملاحظات موجب می‌شود که مخالفت‌هایی از سمت فق‌های ما به وجود آید، برخی‌ها کاملا به‌حق است و برخی ممکن است به خاطر عدم توجه به عمق این مباحث باشد که آن را باطل بدانند که البته نادرست است و ممکن است کار لازم را نکرده باشند، البته این دسته از مخالفت‌ها نیز برای عامه مردم مفید است. با شرایط امروز ما که اساتید تربیت سلوکی اندک هستند، اگر بخواهیم عموم مردم را تشویق کنیم به راه‌های دقیق عرفانی، نه عمومی به نظر من آسیب و مشکلاتی ایجاد می‌شود.

گفت‌وگو از مرتضی اوحدی

انتهای پیام

 

captcha