به گزارش ایکنا؛ یکی از مباحث پر دامنه در مطالعات اسلامی مبحث عرفان و تصوف است که هر یک از این واژگان دارای بار معنای خاص خود هستند و البته در طول تاریخ نیز همراه با فراز و فرودهایی بودهاند تا اینکه به عصر حاضر رسیدهاند که البته در این زمینه نیز شاهد به وجود آمدن انحرافاتی بودهایم، اما در هر صورت این مسئله با مسئله اخلاق به معنای نظری و عملی آن در ارتباط تنگاتنگ است و غایت آن نیز خداشناسی و رسیدن به حقایق از طریق کشف و شهود است که در عصر حاضر و به ویژه در گفتمان شیعی از این راه یعنی کشف و شهود به عرفان و سلوک تعبیر میشود.
به منظور آشنایی بیشتر با حقیقت عرفان و تصوف و بررسی ماهیت و تمایز آن دو و همچنین پرسشهایی همچون اینکه در عصر حاضر وضعیت عرفان بهویژه در شیعه چگونه است؟ آیا دستورات سلوکی و عرفانی دارای مبنا و مستندات قرآنی و روایی هستند؟ و ...، با حجتالاسلام و المسلمین علی امینینژاد، از اساتید عرفان و فلسفه حوزه علمیه و مؤلف آثاری چون «مبانی عرفان نظری» و «مجموعه آشنایی با عرفان اسلامی» گفتوگویی داشتیم که در ادامه مشروح این مصاحبه از نظر میگذرد؛
ایکنا: در ابتدا در زمینه عرفان و تصوف و این تفاوتهای این دو توضیح بفرمایید.
این دو واژه در ابتدای امر جدای از هم نبودهاند و بهتدریج فاصله بین این دو افتاق افتاده است، در این که معنا و ریشه آنها چیست و در چه زمانی شکل گرفته نیز بحثهای مفصلی در جای خود صورت گرفته است، اما در هر حال باید گفت در قرون ابتدایی که واژه صوفی و تصوف را به کار میبرند، اشاره میکرد به همین نحله عرفانی و در سدههای نخستین نیز بار منفی نداشته است.
این مسیر ادامه پیدا کرد تا این که در قرن چهارم تقریبا واژه تصوف و صوفی با همین معنای کلی عرفان، سیطره یافت و بهتدریج میبینیم که فضا به گونهای بود که ابتدا تفکیک بُعد عملی از بُعد معرفتی حاصل شد و برای واژه عرفان ابعاد معرفتی استعمال میشد و به فرمهای سلوکی واژه تصوف اطلاق شده است و بُعد عملی بسط اجتماعی پیدا کرد و علتش این بود که اول واژه تصوف به سمت گرایش عملی سوق پیدا کرد و سلوک عملی و درک عملی بسط و جنبه اجتماعی یافت.
بعد این بحث ادامه پیدا میکند تا این که به تدریج آن بخشی که در مورد تصوف و صوفی بود و در حوزه عمل جریان داشت و بسط اجتماعی یافت به دلیل همین بحث و رسیدن به عامه مردم، آرام آرام دستخوش انحرافات و بدعتها شد، ما در قرون میانی هم این را داریم، اما هر چه به قرون اخیر میرسیم گستره ورود انحرافات و بدعتها در شاخه عملی از فضای عرفانی که موسوم به تصوف شده بود زیاد شد.
این معنا ادامه دارد تا میرسد به قرن دهم و یازدهم، در این قرون یک اتفاق در اهل تسنن میافتد و یک اتفاق نیز در دنیای تشیع به وقع میپیوندد، آن که در دنیای اهل سنت به وجود آمد این بود که آنها وقتی دیدند تصوف آلوده به بدعتها شده است، تصمیم گرفتند که از واژههای تصوف حقیقی و تصوف غیر حقیقی و باطل استفاده کنند، الان نیز در دنیای اهل سنت واژه تصوف بار منفی ندارد و برای تفکیک این معنا از انحرافات از تصوف باطل استفاده میکنند.
در دنیای تشیع نیز اتفاقی که افتاد، خصوصا شکلگیری پارهای از روایات منسوب به اهل بیت (ع) در قرن دهم بود که تصوف را مورد انکار قرار دادند که البته باید ابن بحث مفصلتر مطرح شود، در واقع این روایات گویا به دلیل مبارزه با تصوف باطل شکل گرفته است. گرچه این روش را قبول نداریم که به خاطر کوبیدن یک راه باطل، خدای ناکرده جعل روایات صورت گیرد، اما این اتفاق در قرن دهم افتاد و این روایات به ضمیمه گسترده شدن انحرافات و بدعتها و به انگیزهای که معنویتگرایی شیعی از معنویتگرایی اهل سنت جدا شود جعل شد.
همچنین در اینجا اتفاق دیگری روی داد و آن این که تقریبا در فضای شیعی، ترجیح دادند که از واژه صوفی و تصوف استفاده نکنند و این را برای اهل سنت و یا برای راه نادرستی که در تصوف اتفاق افتاد استفاده کنند؛ لذا برای معنویت گرایی شیعی واژه عارف و عرفان را استفاده کردند و معنایش این است که الآن در شرایطی که قرار داریم، وقتی از واژه عرفان استفاده میکنیم فقط در بُعد معرفتی نیست بلکه ابعاد معرفتی، عملی، نظری و ...، با واژه عرفان از آنها یاد میشود و بار مثبت دارد، وقتی هم که واژه صوفی و تصوف به کار میرود، اغلب بار منفی دارد یا به معنویتگرایی اهل سنت اشاره دارد و یا منظور رگههای انحرافی و بدعتهایی است که وجود آمد.
ایکنا: از عرفان شیعی، عارف و سالک نام بردید، ما در این فضا شاهد وجود ریاضتهای شرعیهای هستیم، اما ریشه این دستورات و ریاضتها چیست؟ به عنوان مثال در فقه میتوان مسائل را ائمه(ع) مستند کرد اما آیا فضای سلوک نیز اینچنین است؟
ایکنا: پس با این تفاصیل میتوان گفت که مسئله سلوک در وادی اجرا تجربی است و به این صورت جزئیات آن تدوین شده است؟
البته همهاش این طور نیست، مثلا در قرآن میفرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا»، البته برای ذکر محدودهای را مشخص نمیکند و اصل مطلوبیت ذکر را مطرح میکند، اما این ذکر آیا لسانی، قلبی و یا عملی است؟ که اینها بهتدریج به دست میآید، ذکر فقط به صورت زبانی نیست و آن آثار که مترتب باشد متوجه میشود که باید حضور قلب داشته باشد، پس اصل ذکر گفته میشود، اما چه نوع ذکری در چه حالاتی و اینکه چه تعدادی باشد را روایات مشخص میکند.
این را نیز عرض میکنم، بسیاری از این روایات که آمده، اینها تنظیمی جزئی آن اصل کلی «اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا» است، وقتی تنظیم جزئی است آیا متناسب با همه مردم است؟ باید بر اساس یک فضای اجتهادی به دست آید که آیا حرف امام (ع) برای هر کسی است یا مخاطب خاص با توجه به شرایطی که داشته این دعا را بخواند و این طور تکرار کند و این نماز را بخواند تا به آن نتیجه برسد.
اجتهاد ما فقط در فقه راه افتاده و در این مباحث راه نیفتاده است، لذا بسیاری از اینها را روایت مشخص میکند و بسیاری نیز به تجربه است، البته این برای هر کسی نیست و برای افرادی است که شرایط لازم را داشته باشند، مثلا یک استاد و عارف متوجه میشود ذکر در این تعداد آن اثر را به وجود میآورد، این از فضای کلی قرآن خارج نشده، چون دستور کلی ذکر کثیر وجود دارد، تجربه هم صورت گرفته و دست یافته که در فلان بنبست روحی این تعداد ذکر باید گفته شود.
البته ما نمیگوییم قطعا حرف این فرد درست باشد، ممکن است حالات ویژهای هم داشته و عارفان بعدی تبصرههایی بر آن میزنند و مانند روند فقها جلو میروند، اما اینهایی که عرض کردم قرائت فاخر از فضای عرفان است و باید توجه داشت که انحرافات و شیادی بسیار زیاد شده است و باید در این که چه کسی به ارائه طریق میپردازد دقت کرد، یک وقت آیت الله بهجت این ذکر را میگوید یک وقت آدم بی سر و پا این حرفها را میزند و کاملا میشود راه شیادی را باز کرد که دیگران نمیتوانند آن را بفهمند مگر این که اهل فن باشند.
ایکنا: امروزه شاهد به وجود آمدن مدرنیته و انسان مدرن هستیم، در زمینه نسبت بین عرفان سلوک با انسان امروزی نیز توضیح دهید، آیا با این اشتغالات میتوان به سلوک الی الله نیز پرداخت؟
یک بحث خوبی است و من فقط کلیات آن را مطرح میکنم، ببینید عرفان ذومراتب است؛ یعنی ما آنچه را که از متون عرفانی درک میکنیم و میفهمیم این ظرفیت در آن وجود دارد که میتواند یک عرفان عمومی برای همه مردم و در همه سطوح ارائه کند و سلوک باشد و عمومی. حتی میتوانیم برای صنفهای متنوع و حرفههای متنوع عرفانهای ویژه داشته باشیم، مشابه این را نیز در گذشته داشتهایم که به نام فتوتنامهها مطرح بود؛ مثلا قشر قصابها که فتوتنامههایی داشتهاند که روح سلوک و عرفان در آنجا است، البته کاری با درست و غلط بودن آن ندارم، بحث روی اصل میسور بودن راه است.
مثلا آنها افزون بر نکتههای شریعت فقه، نکات اخلاقی را میگفتند که باید رعایت کنید و مسئله توحید باید چطور اجرا شود و یا اینکه اطبا و نظامیان چطور باید باشند، اکنون نیز وضعیت همین طور است، عرفان ذومراتب است؛ نباید از اصل حقیقت توحید مردم محروم باشند، زندگی عادی یک فضا است و این که شما همه چیز را رنگ خدایی بدهید این میشود عرفان.
این مسئله برای همه فضاها قابل اجرا است، اما باید انسان راهکار کلی را بلد باشد و تحت نظارت افراد خبره این فضا قرار گیرد؛ مثلا یک کارمند چطور باید سلوک داشته باشد، نگاهش به کار و مردم و خودش چطور باید تعریف شود، همه اینها پاسخ دارد. در این زمینه پیشینه داریم و در آیات نیز وقتی میگوییم: «رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَ لَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ»؛ یعنی تجارت داشته باشد، اما همه آن در بستر ذکر الهی باشد، بله لوازمی دارد، اما میشود سبک زندگی سالکانه را در عین تنوع حیاتی که داریم پیاده کنیم و سیر و سلوک الی الله را داشته باشیم.
ایکنا: یعنی اگر یک فرد کار خود را درست انجام دهد گویی که در مسیر توحید است، بله؟
البته باید یک سری اصول سلوکی را همراه کند، مثلا یک طبیب را در نظر بگیرید، وقتی با بیمار برخورد میکند یک سری نکات سلوکی داریم و اگر اینها را مراعات کند که در روایت نیز گوشزد شده که نسبت به مسائل مالی چطور برخورد کند و مریضی را از چه چیزی ببیند و شفا را از چه چیزی ببیند و اعتقاد به این داشته باشد و در زندگی اعمال کند و شفا را از خدا بداند، این زندگی میشود سالکانه؛ بله، در کنار این باید خلوتهایی در دل شب داشته باشد و در روز اگر مراقبههایی دارد باید در شب نیز مراقبههایی داشته باشد که منتهای به زندگی سالکانه شود تا نتایج آن را نیز ببیند.
ایکنا: در برخی از روایات داریم که علم حقیقی معرفت نفس معرفی شده، چه این که انفع معارف نیز معرفت نفس معرفی شده است، در تبیین این روایات قدری توضیح بفرمایید.
ایکنا: با توجه به مستنداتی که برای مسائل عرفانی و سلوکی مطرح کردید، اما باز هم میبینیم که برخی از فقها با جریان عرفان و سلوک مخالفتهایی دارند، به نظر شما علت این مخالفتها در چیست؟