به گزارش ایکنا؛ نشست تخصصی «علامه طباطبایی، دانش الهیات و علوم انسانی»، امروز 23 آبان در دانشکده الهیات و علوم انسانی برگزار شد.
سیدصدرالدین طاهری، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی در این نشست با موضوع «تأویل قرآن بر اساس تفسیر قرآن به قرآن» به ایراد سخن پرداخت و بیان کرد: علامه طباطبایی این خصوصیت را دارد که در المیزان، به تفسیر قرآن به قرآن پرداخته و به همین صورت یعنی قرآن به قرآن تأویل را معنا کرده است. بحث اینکه تأویل و تفسیر چیست، در کتب علوم قرآنی آمده است، اما عصارهای که از آنها استخراج کردهام و مورد اتفاق است، اینکه در تفسیر به دنبال معنای جدیدی از لفظ نمیگردیم و معنای ظاهر لفظ را میخواهیم، علما نیز تفسیر را «کشف القنا» گفتهاند که به معنای پرده برداشتن از چیزی است.
وی در ادامه افزود: آیهای نازل میشود که مشتمل بر مطلبی است، اما این آیه پشت پرده و شأن نزولی دارد و ممکن است با آیات دیگر نیز در ارتباط باشد. ارتباط برقرار کردن بین اینها کار پشت پرده است که تفسیر نامیده میشود و در واقع در تفسیر به دنبال معنای جدید نیستیم، همچنین کلمه «اسفر» برای مادیات به کار رفته و «فسر» نیز برای معنویات استعمال شده است.
طاهری تصریح کرد: اما در تأویل، به دنبال معنای جدید هستیم که تفاوت مهم آن با تفسیر در همین نکته است. نکته بسیار مهمی که علامه بدان توجه داشتهاند، این است که برخی خیال میکنند که تفسیر یعنی خلاف ظاهر، اما ایشان میگویند که تفسیر خلاف ظاهر نیست، بلکه معنایی است که در طول ظاهر و با حفظ ظاهر است. حقیقتا نیز همینطور است و معنای ظاهر محفوظ است و تنها کاری که ما میکنیم، این است که پشت این معنا، معنای دیگری نیز میآوریم.
این عضو هیئت علمی دانشگاه بیان کرد: نکته مهمی که از قول علامه آمده، این است که ایشان سعی کردهاند که تأویل قرآن را به صورت قرآن به قرآن معنا کنند. تفسیر در قرآن به معنای تفسیری نیامده، اما تأویل هفده بار در قرآن آمده است که دو مورد آن در آیه هفتم از سوره آل عمران است که بحث آیات متشابه نیز در این آیه مطرح شده است.
وی در ادامه با اشاره به نظر علامه در مورد متشابه افزود: علامه آیاتی مانند «يَدُاللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ»، یا «الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى» را متشابه نمیداند و معتقد است که اینها با توسعه در معنای لفظ معنا میشوند و بدون تشابه هستند و منظور از «ید» نیز قدرت است چنان که در فارسی نیز از دست برای معانی مختلفی استفاده میشود. ایشان متشابه را چیزی میداند که یا با عقل یا با نقل معتبر سازگاری نداشته باشد و از این روی است که تأویلش را فقط خداوند میداند.
طاهری بیان کرد: اینکه متشابه میتواند از متشابه بودن درآید نیز مهم است. یک وقت آیه به موضوع علمی اشاره میکند و در آن زمان معنایش روشن نبوده و بعدا روشن شده است که از متشابه بودن در میآید و تأویل نیز صرفا برای آیات متشابه نیست بلکه برای آیات محکم نیز تأویل وجود دارد.
وی در ادامه افزود: نحوه تفسیر قرآن به قرآن برای تأویل این است که علامه تمام موارد تأویل را در قرآن پیدا کردهاند که مجموعاً هفده بار این لفظ به کار رفته است. چند مورد در سوره یوسف(ع) و به معنای تعبیر خواب است. دو مورد در سوره آل عمران آمده و سه مورد در مورد قیامت است که خداوند میفرماید چیزهای را در مورد قیامت میگوییم، اما مردم باور نمیکنند و در محدوده علم آنها نیست، در قرآن دارد که «هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِيلَهُ». یعنی اینها تأویلی دارد و معنای ظاهری را اینجا میفهمید، اما معانی باطنی در قیامت روشن میشود.
طاهری بیان کرد: خداوند میفرماید «يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ يَقُولُ الَّذِينَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ»، یعنی در آن روز که تأویل روشن شود، میگویند که پیامبرن راست میگفتند. در این مورد نیز آیه دیگری وجود دارد که خداوند در آن آیه میفرماید «بَلْ كَذَّبُوا بِمَا لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ وَلَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ». همچنین برخی از موارد استعمال تأویل نیز در مورد موارد اجتماعی هستند، به عنوان نمونه خداوند میفرماید «وَأَوْفُوا الْكَيْلَ إِذَا كِلْتُمْ وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً». البته استفاده علامه از اینها غیر از آن دو موردی است که در آیه هفتم سوره آل عمراه مطرح شده است.
این عضو هیئت علمی دانشگاه در ادامه با اشاره به نظر علامه در مورد تأویل تصریح کرد: بنابراین تأویل به معنای این است که واقعیتی پشت واقعیت دیگر قرار دارد که در واقع نظر علامه اینچنین است و ایشان معتقد است که تأویل به معنای خلاف ظاهر نیست، تأویل را خداوند میداند و تأویل مخصوص متشابهات نیز نمیشود بلکه محکمات نیز دارای تأویل هستند.
وی در ادامه افزود: اما در مورد نظر ایشان پرسشی نیز مطرح میشود و آن این است که ایشان میگویند تأویل از نوع معنا نیست، این حرف که در هر تأویلی واقعیتی پشت واقعیت قرار دارد، صحیح است و اشکالی هم ندارد اما اینکه علامه میگویند که تأویل از نوع معنا نیست، جای سؤال دارد. هر زمان که صحبتی صورت میگیرد، لفظ در میان است که معنایی دارد و به واقعیت بیرونی اشاره میکند، لذا در مقام تأویل لفظ در مقابل لفظ، معنا در مقابل معنا و واقعیت در مقابل واقعیت قرار میگیرد، اما اینکه علامه اصرار میکنند که تأویل از نوع معنا نیست، جای پرسش و محل بحث است.
حجتالاسلام مهدی تقیزاده نیز یکی دیگر از سخنرانان این نشست بود که با موضوع «علامه طباطبایی و فلسفه علم اجتماع» به ایراد سخن پرداخت. وی با طرح این پرسش که «مشارکت علامه به معرفت اجتماعی ما چه حد و چگونه است؟ پرداخت و گفت: سه دانش با سه روش مهم مقابل هم هستند، یکی الهیات اجتماعی، دوم فلسفه اجتماع که روش خاص خود را دارد و سوم علم الاجتماع.
وی در ادامه افزود: باید ببیینم علامه در کدامیک از اینها یا در چند مورد مشارکت کرده است. نکته قابل توجه این است که در دوره معاصر چند نفر در مورد الهیات اجتماعی کارهای خوبی انجام دادهاند که از جمله میتوان به محمدرضا حکیمی، مرحوم محمدحسین فضل الله، شهید محمدباقر صد و امام موسی صدر اشاره کرد. اما تفاوت الهیات اجتماعی با فلسفه این است که الهیات اجتماعی به آن دسته از متون الهیات که به اجتماع و مسائل اجتماعی میپردازد، توجه دارد و آنها را توضیح میدهد.
این پژوهشگر دینی بیان کرد: علامه در المیزان این کار را کرده است. در حالی که فلسفه اجتماع استنادی به متون دینی ندارد و با عقل فلسفی، کلی و انتزاعی به اجتماع بما هو اجتماع، صرف نظر از تعلق این جامعه به این دوره و جغرافیا، آن را مطالعه میکند. اما زمانی که مکان، تاریخ، اصل، دوره و جغرافیا میگیرد، در واقع علم الاجتماع است. مثلا خانواده در ایران باستان، علم الاجتماع است یا مثلا کسب و کار در چین مدرن از همین سنخ است. جنبشهای اجتماعی در قرن بیستویک که بحث جامعه شناسانه است، اما وقتی میگوییم چرا انسان انقلاب میکند، در واقع اینجا بحث فلسفه است.
وی در ادامه افزود: آن الهیات اجتماعی نیز حتما باید در زمینه دین جستوجو کند. مثلا بحث امت را در قرآن و سنت جستوجو میکنیم که الهیات اجتماعی است، البته فلسفه اجتماع یازده مسئله کلی دارد که البته علامه به چند مورد آن پرداخته است.
تقیزاده بیان کرد: یکی از آنها این است که آیا انسان اجتماعی است یا خیر؟ علامه این را مطرح کرده است، البته در برخی موارد میگویند مدنی بالطبع است، اما در تفسیر المیزان میگویند مستخدم بالطبع است. اما شاگرد ایشان گفتند که اینطور نمیشود و اگر گفتید انسان مستخدم است، سر از داروینیزم اجتماعی در میآورد، اما اگر گفتید انسان طبیعتا اجتماعی است یعنی به جمع بپیوند تا طبیعت خود را تحصیل کنید.
وی بیان کرد: اگر گفتیم انسان مدنی بالتطع است یعنی به سمت مدینه گرایش دارد و وقتی به مدینه رسید طبیعت خود را تحصیل کرده است اما اشکال این نظر است که اکنون که طبیعت را تحصیل کردیم، پس چرا به ما میگویید که از اینجا مهاجرت کنید. اگر جمع بما هو جمع، طبع و طبیعت من است و من باید در اینجا طبیعتم را تحصیل کنم، این کار را انجام میدهم، اما چرا میگویید مهاجرت کنید؟ شاید در پاسخ بگویید که این جمع شما را فاسد میکند و در اینجا بنده معتقد هستم که چرا این مسئله در مقدمه نظریه نیامده است، لذا باید اشاره میشد که هر جمعی طبیعت انسان نیست.
تقیزاده بیان کرد: دوم موردی که علامه به آن پاسخ داده، هستی جامعه است، اینکه آیا جامعه موجود است یا خیر که ایشان این مسئله را تایید میکنند. اما علامه به اینکه جامعه بما هو جامعه چیست پاسخ نداده است، اما شهید مطهری به اینها پاسخ میدهد و میگوید که موجودیتی فرهنگی دارد.
وی در ادامه افزود: در مورد چرایی جامعه نیز نوع فلاسفه مسلمان جواب دادهاند، اما پاسخ آنها متفاوت است، اما علامه طباطبایی میگوید باید در جامعه نیازهای فیزیولوژیکی در سایه استخدام متقابل برطرف شود، ضمن اینکه خوراک و پوشاک و مسکن را نیز مطرح میکند.
تقیزاده در انتها بیان کرد: از دیگر موارد میتوان به قانونمندی جامعه اشاره کرد که علامه به آن پاسخ ندادهاند، علائم حیات و ممات جوامع را نیز جواب ندادهاند، اما جبر اجتماعی و آزادیهای اجتماعی را دارند. در جمعبندی میتوان اینطور گفت که از مجموع مسائلی که به فلسفه اجتماع مربوط است نیمی از آنها توسط علامه مطرح شده و به نیمی دیگر پاسخ ندادهاند.
انتهای پیام