به گزارش ایکنا از همدان، شهید محمدرضاسهرابی 26 بهمن سال 1348 در روستای سراب شهر کبودراهنگ از توابع استان همدان به دنیا آمد، پدرش حاج نایبعلی کشاورز بود و از طریق کشت و کار پدر امور زندگی آنها میگذشت و مادرش حاجیه فاطمه خانم نیز علاوه بر امور خانه و رسیدگی به بچهها، در کارهای کشاورزی، کمک حال پدر خانواده بود.
محمدرضا در خانوادهای متوسط و مذهبی بزرگ شد و از همان کودکی با کار و سختیهای زندگی آشنا شد، سال 1355 وارد دبستان شد اما مشکلات زندگی و کمبود امکانات او را از ادامه تحصیل بینصیب گذاشت و فقط تا پایان دوره ابتدایی درس خواند.
دوران کودکی و نوجوانی محمدرضا همزمان بود با روزهای انقلاب و پیروزی انقلابی اسلامی مردم ایران در مبارزه با رژیم پهلوی و پس از آن هجوم ناجوانمردانه رژیم بعث عراق به مرزهای ایران اسلامی که زندگی محمدرضا و نوجوانان همسن و سالش نیز بیتأثیر از این وقایع نبود.
در کنار شرکت در جلسات قرآن، احکام و عمل به واجبات و مستحبات دینی، مشغول کار شد و پس از کسب آمادگی لازم برای تشکیل زندگی مشترک، در سال 1366 و در سن 18 سالگی ازدواج کرد و حاصل این ازدواج پسری است که از او به یادگار مانده است.
بنا به تکلیف به خدمت سربازی اعزام شد و به عنوان پاسدار وظیفه بنا به اصرار خود به مناطق عملیاتی اعزام شد و در بسیاری از عملیاتهای رزمندگان اسلام در جبهههای نبرد شرکت کرد.
محمدرضا سهرابی سرانجام در پنجم مردادماه سال 1367 در منطقه عملیاتی اسلامآباد بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شکم و پاها به شدت مجروح شد و به شهادت رسید.
پیکر پاک و مطهر او با حضور مردم شهیدپرور همدان و کبودراهنگ در گلزار شهدای روستای سراب به خاک سپرده شد تا زیارتگاه عاشقان و دلدادگان شهدا و ایثارگران باشد.
وصیت نامه شهید سهرابی
«باسمه تعالي
بار الها با دلی شکسته و چشمي گريان و سوزي در سينه و آهي که در گلو خفته است رو به سويت آوردم که چه زيباست اظهار عشق به معشوق و محبوب، مولا جان شرمندهام در برابر رحمتت، آری گناهان من در مقابل عفو تو ناچيز است.
يا رب چگونه اظهار عجز نکنم و درخواست عفو نکنم در حاليکه مولايم حسين(ع) با بدني پاره پاره و بيسر باشد و من فرداي قيامت با گناهانم در مقابل دريای عظيمت سر، بلند کنم.
الها، معبودا، معشوقا، محبوبا آمدم که آمده باشم در کنار رحمت و عظمتت. باری چه بگويم که نگفته باشند و چه بنويسم که ننوشته باشند و هر چه هست در حافظهام از وصيتنامههای شهدا است،شما عزيزان را وصيت میکنم که حتما وصايا را بخوانيد و به مرحله عمل در آوريد.
اما منباب وظيفه نکاتي متذکر ميشوم که «الان الذکري تنفع المومنين» عزيزان، برادران، مادران، خواهران، جوانان، پيرمردان و اي مسلمانان، شما را به مکتبتان و مولايتان قسم اگر احساس وظيفه داريد جبهه را حفظ کنيد.
کجاست آنکه مدعي بود من مومن هستم، امروز روز امتحان است، روز احساس وظيفه، روز از خود گذشتگي است. بپا خيز ای کسي که به عنوان تعجيل از ما آمدهاي، بلند شو و اسلحه بر زمين افتاده مرا به دست گير و به لشگر مولا بپيوند.
و مادر آن نشود امروز مزاحم رفتن فرزندان و عزيزانتان شويد. به خدا قسم فردا بايد شرمنده و شرمگين در مقابل زهراي اطهر(س) باشيد چگونه جواب زينب کبري(س) را ميخواهيد بدهيد.
انتهای پیام