به گزارش خبرنگار ایکنا؛ سیزدهم جمادی الاول سالروز شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) و روز عزای خاندان عصمت و طهارت است؛ روزی که مسلمانان در غم فقدان آن بانوی دو عالم سوگوار بوده و شاعران منظومههای سروده شده در مصائب آن بانوی گرامی را زمزمه میکنند.
یکی از شاعران و مداحان اهل بیت(ع) که درباره این مصیبت بزرگ، چندین شعر دارد، حاج غلامرضا سازگار متخلص به «میثم» است که در یکی از سرودههایش میگوید:
بیا که دیده حرام است بیتو دیدارش
بیا که دل شده خون در فراق دلدارش
بیا که دین چو علی مانده استخوان به گلوی
بیا که رفته حقیقت به دیدهگان، خارش
علی که زادگهش بوده دامن کعبه
هنوز میرسد از این جماعت، آزارش
به غربت حرم و خانه خدا بنگر
که نام قاتل زهراست نقش دیوارش
حرم غریب و تومظلوم، شیعهات تنها
سرشک توست که ریزد ز چشم خونبارش
هنوز کعبه سیهپوش مادرت زهراست
هنوز اشک حرم میچکد به رخسارش
بیا و داد علی را از آن خطیب بگیر
که بغض آل علی میدمد ز گفتارش
حرم گریست در آن شب که جد مظلومت
زمکه رفت برون با تمام انصارش
بیا که بیت به دور سرت طواف آرد
بیا که کعبه شود با تو، تازه دیدارش
زمهر آل علی دل نمیبرد «میثم»
اگر بُرند زبان و کشند بر دارش
سید رضا مؤید، شاعر پیشکسوت آئینیسرای دیگری است که محبتش نسبت به حضرت زهرا (س) را در ابیات این سروده نشان داده است.
اشکی بُود مرا که به دنیا نمیدهم
این است گوهری که به دریا نمیدهم
گر لحظهای وصال حبام شود نصیب
آن لحظه را به عمر گوارا نمیدهم
عمری بود که گوشهنشین محبتم
این گوشه را به وسعت دنیا نمیدهم
در سینهام جمال علی نقش بسته است
این سینه را به سینه سینا نمیدهم
تا زندهام ز درگه او پا نمیکشم
دامان او ز دست تمنا نمیدهم
سرمایه محبت زهراست دین من
من دین خویش را به دو دنیا نمیدهم
گر مهر و ماه را به دو دستم نهد قضا
یک ذره از محبت زهرا نمیدهم
امروز بزم ماتم زهرا بهشت ماست
این نقد را به نسیه فردا نمیدهم
در سایه رضایم و همسایه رضا
این سایه را به سایه طوبی نمیدهم
علی سلیمیان، شاعر جوانی است که بقیع را به عنوان ردیف شعرهایش برگزیده است.
بر روی دوش ماه که میرفت تا بقیع
آن صبح بیپناه که میرفت تا بقیع
آهسته بود هق هق بغض ستارهها.
اما صدای آه که میرفت تا بقیع!
در هر قدم شکست، ولی ایستاده بود
آن شب به گریه شاه که میرفت تا بقیع
تصویرها دوباره حسن را شکنجه داد
در کوچه بین راه که میرفت تا بقیع
زینب شبیه مادر پهلو شکسته بود
با چادر سیاه که میرفت تا بقیع
آهی کشید شاه و تماشا تمام شد
آیینه نگاه که میرفت تا بقیع
هرگز رها نکرد علی را غم فراق.
اما نوای چاه که میرفت تا بقیع
روزی به روی نیزه دوباره طلوع کرد
خورشید آن پگاه که میرفت تا بقیع!
سید هاشم وفایی، شاعر و مداح آئینی نیز در سرودهاش حادثه شکستن پهلوی حضرت فاطمه (س) مورد توجه قرار داده و از شهادت امام حسین (ع) نیز یادکرده است.
مادر بگو که با غم بازو چه میکنی؟
شب تا سحر زسوزش پهلو چه میکنی؟
از درد شانه آه، که خوابت نمیبرد
از ضربههای خورده به بازو چه میکنی؟
تنها و دلشکسته به غم خو گرفتهای
با این دل گرفته به غم خو، چه میکنی؟
گیرم نهان شود زهمه زخم پهلویت
با جای ضرب سیلی بررو چه میکنی؟
گیرم کمک زفضه نگیری، ولی بگو
با قوتی که نیست به زانو چه میکنی؟
از غربت پدر همه دم آه میکشی
درموج داغهای دل او چه میکنی؟
در رفتن و نرفتن خود بال میزنی
بالت شکسته است پرستو چه میکنی؟ای شمع جان به حالت پروانه رحم کن
هرلحظه میزنی ز چه سوسو، چه میکنی؟
وقتی به قتلگاه حسینت نظرکنی
بار دگر میان هیاهو چه میکنی؟
عطر کرامتت به «وفایی» رسید و باز
بینم به حشر،ای گل خوشبو چه میکنی؟
اسماعیل تقوایی، شاعر جوان نیز به گونهای دیگر ایام فاطمیه را یادکرده است.
پبرمشامم میرسد بوی عزای فاطمه
دل سرود غم سراید در رثای فاطمه
مرغ دل پر میزند با ناله رو سوی بقیع
تا خبر گیرد ز قبر در خفای فاطمه
فاطمیه آمد و گردیده دلهای همه
بار دیگر بیقرار و مبتلای فاطمه
باز آمد فاطمیه باز میآید بگوش
بین آن دیوار و آن در نالههای فاطمه
باز آتش میزند قلب محبان علی
کوچه و سیلی و اشک مجتبای فاطمه
باز یاد شیعه آید دست حیدر بسته بود
اشک حیدر ریخت آنجا پیش پای فاطمه
مرتضی گریان گذارد بر سر زانو سرش
خانهاش گردیده بیلطف و صفای فاطمه
زینبش یاد آورد ذکر دعای مادرش
مرگ خود را او طلب کرد از خدای فاطمه
دردهای فاطمه بعد از پدر شد پرشمار
شد شهادت مرهم درد و شفای فاطمه
عبدالمجید فرایی، شاعر آیینی کشورمان نیز در سرودهای ارادتش را اینگونه به حضرت زهرا(س) نشان داده است.
درسوگ فاطمه(س)، همه آسمان گریست
بنگربه چشم دل،که زمین وزمان گریست
ای شیعه ملول، بنال و بریز اشک
در سالگرد فاطمه، صاحب زمان گریست
شبنم که اشگ چشم گل و برگهای اوست
چشم نهان گشوده ببین، بوستان گریست
در چشمهای ابر، ببین اشک حلقه زد
نالید و اشک ریخته و بیامان گریست
دل نیست آن دلی که نباشد، زغصه خون
چشمان چشمه، پر شد از آب روان گریست
درد علی (ع) چگونه بگویم: نگفتنی است
از فرط درد و غم، به خدا استخوان گریست
دلبستگان فاطمه، خون گریه میکنند
چیزی مگو: مطالعه کن، داستان گریست
ای کاروانیان محبت، فغان کنید
ماتم کشیده، زینب بیهمزبان گریست
روح القدس که راز حقیقت به سینه داشت
همراه قدسیان و ملک، در نهان گریست
اندوه و حزن، راه گلو را، فشرد و گفت:
کوتاه کن سخن، همه کهکشان گریست
تاب و توان نمانده، از این درد جانگداز
گویم: قلم نوشت، غزل ناتوان گریست
ایام فاطمیه «فرائی» نگاه کن
در ماذنه، ز غصه و ماتم اذان گریست
در پایان غزلی از مهدی جهاندار را بازخوانی میکنیم که عنوان آن «دلیل بیکسی» است.
هیچ کسی حس نکرد بیکسیات را
بیکسیات را، بدون مونسیات را
فاطمه یعنی شب عروسی خوبان
هدیه ببخشی لباس مجلسیات را
فاطمه یعنی به راه آمدن دوست
خیره کنی چشمهای نرگسیات را
فاطمه یعنی به شوق شهد شهادت
دل بکنی رشته مهندسیات را
فاطمه یعنی که در شب عملیات
پاره کنی برگه مرخصیات را
فاطمه یعنی به چاه نیز نگویی
درد دلت را، دلیل بیکسیات را
انتهای پیام