حجتالاسلام داوود فیرحی را میتوان یکی از افراد نواندیش در حوزه فقه و اندیشه سیاسی دانست. مجموعه فعالیتهای علمی او طی سالیان دراز و آثاری که نگاشت، نشان از نگاه او به تبیین دانشی کاربردی برای حل مسائل جامعه دارد. استاد فیرحی در سخنان خود دانش تزئینی را نقد و تلاش کرد از رهرو تمرکز بر فقه پویا دریچه جدیدی را به روی تمدنسازی از این منظر بازگشاید. درباره فعالیتها و جایگاه علمی او در این حوزه گفتوگویی با فردین قریشی عضو هیئت علمی دانشگاه تهران، انجام دادهایم که در ادامه آن را میخوانید:
ایکنا_ روحیه علمی و جایگاه استاد فیرحی در ساختار علم چگونه بود؟
من هم درگذشت ایشان را که الحق سرمایه بزرگ فرهنگی کشور ما بود به جامعه علمی و همه شهروندان ایران تسلیت میگویم. ما یک شخصیت بزرگ فرهنگی را هم در حوزه علمیه و هم در دانشگاه از دست دادیم که کمنظیر بود.
قبل از پرداختن به جایگاه علمی چند نکته درباره شخصیت ایشان بیان میکنم. بنده ایشان را از دهه شصت میشناختم، یعنی زمانی که دانشجوی علوم سیاسی بودند. از همان موقع انسان تحت تأثیر شخصیت اخلاقی او قرار میگرفت. انسان بسیار متخلق، خونسرد، آرام، متواضع، مؤدب و در عین حال شوخطبع، قانع، متعهد به کار، اهل مطالعه و ... بودند. اگر چند جلسه با ایشان نشست و برخاست داشتید همه این موارد را مشاهده میکردید. ایشان در دانشگاه یکی از شخصیتهای محبوب هم در بین دانشجویان و هم در بین استادان بودند. فکر میکنم که راز محبوبیت دکتر فیرحی در تواضع ایشان بود. تواضع در عین عظمت، یعنی فردی که از لحاظ علمی عظمت دارد اما در عین حال فروتن است. هیچگاه ندیدم که آقای دکتر فیرحی شخصی را تحقیر کنند یا متکبرانه درباره خودشان سخن بگویند. بر همین اساس دانشجویان خیلی او را دوست داشتند. الان هم فضای کمنظیری دربارهشان پدید آمده است. واقعاً همه از اینکه ایشان را از دست دادهاند افسوس میخورند و بازتاب وسیعش نشاندهنده محبوبیت ایشان است.
بخشی از موفقیت علمی او به شخصیت ایشان برمیگشت؛ یعنی انسان مسئولی بودند و فکر میکردند که در قبال جامعهشان وظیفهای دارند. البته تحت تاثیر ایمان مذهبیشان بودند. حتی یک بار در دانشگاه خدمت ایشان گفتم که خانم سارا شریعتی میگوید: «گاهی وقتها گفته میشود که جامعه دیگر حوصله مباحث روشنفکرانه را ندارد، اما من میگویم که نه این روشنفکران هستند که کم کار هستند و جامعه خیلی میخواهد که پیش نرود». آقای دکتر فیرحی مطلب را تأیید کردند و گفتند که من هم همین نظر را دارم؛ یعنی همواره خودشان را مسئول میدانستند و دیگری را مقصر نمیدانستند.
همچنین یک شخصیت مردمی بودند و زیاد خودشان را فقط در حلقه دانشگاه محصور نکرده بودند. به ویژه در ایام محرم در جاهای مختلف سخنرانی میکردند. بسیار شخصیت مردمی با دغدغه اصلاح و بهبود وضعیت جامعه و التیام درد مردم بودند. آدمی بود که دغدغه اصلاح امور مردم را داشت؛ یعنی همان کاری که همه اولیای الهی میکنند. در حقیقت میخواستند جامعهای داشته باشند که انسانها آزاد باشند و به مقام آگاهی برسند؛ آزادی نه به مفهوم متداولی که فقط حرف بزنند، بلکه اساساً خیلی از محدودیتهایی که ممکن است از طرف نفسمان یا ساختارهای ظالمانه باشد یا فهمهایی که ممکن است در ذهنمان داشته باشیم. میخواستند انسان در جامعه کرامت داشته باشد.
شاید مهمترین دغدغه ایشان اصلاح امور بود و این یک واقعیت و مسئولیت همه اولیای الهی است و دین هم برای اصلاح امور و ارتقای شخصیت و تعالی روح آدمها آمده است اما ایشان سعی میکرد که از دین برای اصلاح امور استفاده کند، هرچند برخی اوقات به گونهای فکر میشود که دین میخواهد انسانها را اسیر کند و در بند ساختارهای ظالمانه قرار دهد. ایشان میخواستند این زنگارها را از دین بزدایند و شخصیت علمی دکتر فیرحی پیرو همان شخصیت و منش اخلاقی و ایمانی ایشان شکل گرفت.
ایکنا_ مرحوم فیرحی علوم سیاسی و فقه خوانده بود و در حوزه تاریخ هم فعالیت کرد. به عنوان مثال کتاب «تنبیه الامه» علامه نائینی را کار کرد و درباره آن نوشت. در واقع میخواست قرائت جدیدی از فقه را ارائه کند و بگوید که فقه مهمترین علم عملی اسلام است. این میانه بازی کردن یا کنشگریِ میانهای که ایشان داشت، از یک سو به فقه میپردازد و از سوی دیگر به علوم سیاسی. در واقع تلفیقی از این دو را برای جامعه ارائه میکند و هم فقه را بهروز و هم از دانش سیاسی معاصر استفاده میکند. نظرتان در این زمینه چیست؟
آقای دکتر فیرحی چون دغدغه اصلاح امور را داشتند و شخصیت مردمی بودند، بیش از اینکه خیلی به پرسشهای کلی و کلامی و فلسفی و... بپردازند، فکر میکردند که باید سراغ دانشی بروند که با زندگی روزمره مردم سروکار دارد و در بین علوم انسانی فقه بیش از شعب دیگر علوم انسانی با زندگی مردم ارتباط دارد. بنابراین میگفت که ما اگر میخواهیم به زندگی مردم کمک کنیم و زندگی مردم را بهبود ببخشیم، مشکلاتشان را حل کنیم و در عین حال از دین هم کمک بگیریم. نمیتوانیم خودمان را در دغدغههای فلسفی خیلی کلان محصور کنیم. هرچند آنها را نفی نمیکرد. مثلاً در جایی مثال میزد که دانشهایی مانند فلسفه و کلام و ... دانشهای خیلی رفیعی هستند، اما فاصلهشان با زندگی مردم خیلی زیاد است. این مانند هواپیمایی است که بیاید و بر روی زمین بنشیند و اگر یک نواندیش دینی و عالم دینی که دغدغه زندگی مردم و اصلاح امور آن را دارد به فقه رجوع نکند، مانند هواپیمایی است که برای فرود بر روی زمین فرودگاه ندارد. بر همین اساس ما باید سراغ فقه برویم و اگر موانعی وجود دارد آنها را حذف کنیم. اگر موانعی برای بهبود زندگی مردم وجود دارد، آن را رفع کنیم. ما یک نگاه مردممحور در فقه یا به تعبیری یک گفتمان مردممحور و مردمسالارانه در فقه داشتهایم که به حاشیه رانده شده و در نقطه مقابل، گفتمان اقتدارگرایانه جای آن را گرفته است. بنابراین وظیفه یک متفکر اصیل مذهبی این است که فقه را بخواند، ریشهها را دریابد و مبانی را بکاود تا آن گفتمان مردمسالارانه را که اصیل است احیا کند.
فیرحی دغدغه اصلی انقلاب اسلامی را هم داشت. کتاب کلیدی و اصلی ایشان، که آثار دیگر او هم براساس آن نوشته شده و رساله دکتری ایشان هم بود، یعنی کتاب «قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام» کتاب فوقالعادهای است که بسیار برای آن زحمت کشید. آقای دکتر فیرحی میگفت اگر زمانی دیدید که برخی از فقهای ما تحت تأثیر قرائت اقتدارگرایانه از اسلام هستند، اینها تحت تأثیر گفتمانی هستند که اسلام را اقتدارگرایانه تصویر میکند، اما اگر برگردیم به گذشته، خواهیم دید که گفتمان اصلی دین، گفتمان مردمسالارانه است، اما چرا گفتمان اقتدارگرایانه حاکم شده است؟ چون در طول تاریخ حاکمانی بر سر کار بودهاند که قرائت مردمسالارانه از دین را دوست نداشتهاند، چون به ضررشان بوده است. لذا فقهای مردمسالار را که به مردم نزدیک بودند کنار میزدند و افرادی را در رأس کار قرار میدادند که مفتی یا شیخالاسلام و افرادی باشند که دینی را ترویج میکنند که به مستبدین نزدیکتر است. بنابراین مردم فکر میکردند که دین همانی است که اینها میگویند. به قصد تعبد از یک گفتمان اقتدارگرایانه تبعیت میکردند، در حالی که اصل دین اینگونه نبود.
دکتر فیرحی از نظر نوع نگرش به اسلام و اندیشه سیاسی خیلی نوگرایانه بود. ما در نگاه اندیشه سیاسی نگاههای مختلفی مانند تفسیرگرایانه و... داشتهایم اما مرحوم فیرحی یک نگاه تفسیری به اندیشه اسلامی و جامعهشناختی ارائه کردهاند و در این مسیر اندیشههای جدید مانند اندیشههای میشل فوکو را به خدمت گرفتهاند که بگویند که چه بلایی بر سر تفکر اسلامی آمده است که تفکر اسلامی که برای تعالی مردم آمده رفته در کنار برخی از مستبدین قرار گرفته است. ایشان با این کد که اندیشهای که مسلط است خیلی اوقات تحت تأثیر مناسبات قدرت قرار میگیرد، تأثیر مناسبات قدرت را بر تعیین گفتمان مسلط فقهی بررسی کردهاند و به این نتیجه رسیدهاند که گفتمان فکری مسلط را که رگههای اقتدارگرایانه در آن میبینیم به اندیشه اسلامی برنمیگردد بلکه به واقعیتهای استبدادی که در جوامع اسلامی بوده برمیگردد. ما باید دامن دین و فقه را از این قضیه بزداییم.
ایشان در مصاحبهای آرزویی داشتند و گفتند که خوب است کتابی همسنگ کتاب «جامعه باز و دشمنان آن» نوشته پوپر برای اصلاح دستگاه فقهی توسط یک فقیه نوشته شود اما ما بیاییم کتابی بنویسیم که بتواند چهره حقیقی اسلام را که در خدمت آگاهی و کرامت انسان و مردمسالاری است احیا کند. امیدواریم این اتفاق بیفتد.
ایکنا_ نکته پایانی.
مرحوم فیرحی از حوزه به دانشگاه آمدند، اما هنر ایشان این بود که صرفاً این نبود که مدرکی بگیرد و در حقیقت به همین اکتفا کند بلکه ایشان از سرآمدان دانشگاه و از ستارگان علوم سیاسی ایران شدند. ما استاد علوم سیاسی در تراز ایشان کم داریم؛ دکتر فیرحی در عرصه روشنفکری در حد تراز اول روشنفکری دینی شدند. ایشان اخیراً در مناظراتی با روشنفکران تراز اول دینی یا فلسفی ما قرار گرفته بودند و مباحثی داشتند که در جای خودش قابل استفاده است. تأثیر آثار ایشان با فوت ظاهریشان از بین نمیرود و بر نسلهای بعدی تأثیر خواهد گذاشت. شاید وفاتشان یک تأثیر الهامبخش داشته باشد و به تعبیر اقبال لاهوری همین فوت باعث شود که تأثیرات ایشان بعد از مرگ نمایانتر و بیشتر قدرش دانسته شود.اقبال می گوید:
شاعرم از نغمه بیپرواستم / من نوای شاعر فرداستم
ای بسا شاعر که بعد از مرگ زاد/ چشم خود بربست و چشم ما گشاد
آقای دکتر فیرحی به یک معنا شاعر فرداست و پروژه فکری ایشان ادامه خواهد یافت. ایشان جای خود را در عرصه اندیشهورزی ایران و جهان اسلام باز کرده است و انشاءلله برکتهای خودش را روزبهروز بیشتر نشان خواهد داد.
گفتوگو از خداداد خادم
انتهای پیام