به گزارش ایکنا، کتاب «علیه تربیت فرزند» نوشته آلیسون گوپنیک با ترجمه مینا قاجارگر که توسط انتشارات ترجمان علوم انسانی چاپ شده است در مورد نحوه رفتار والدین با فرزندانشان توضیح میدهد و راهنمایی جامع برای والدین است.
تصور اغلب ما از تربیت فرزندمان این است که محیطی امن برای آنان فراهم کنیم یا برای زمانهای کار و فراغت آنان برنامهریزی دقیق و هدفمند داشته باشیم. در نهایت نظارت دقیق بر اعمال و روابط و هدایت آنان تا رسیدن به اهداف عالی داشته باشیم. هدف والدین امروزی این است که فرزندشان را به شکلی خاص و دلخواه بسازند تا در بزرگسالی فردی موفق شود؛ اما آلیسون گوپنیک، از روانشناسان پیشروی معاصر، در این کتاب از غیرعلمی بودن و همچنین زیانبار بودن این نگاه به فرزندپروی سخن میگوید.
وی نشان میدهد که چرا هرگز نباید دنبال ساختن و شکل دادن به فرزندانمان باشیم؛ کودکان طوری خلق شدهاند که نامنضبط و بازیگوش و پیشبینیناپذیر و خیالپرداز باشند؛ آنها طوری خلق شدهاند که هم بسیار متفاوت از والدینشان و هم بسیار متفاوت از یکدیگر باشند. گوپنیک همچنین توضیح میدهد که چطور از فرزندانمان طوری مراقبت کنیم که بیاموزند در جهانی پیشبینیناپذیر افرادی انعطافپذیر، خلاق و مقاوم باشند.
شهرت بینالمللی گوپنیک به خاطر مطالعات پیشروانه او درباره کودکان و رشد و یادگیری آنهاست. وی استدلال میکند که ذهنِ کودکان به ما کمک میکند پرسشهای فلسفی عمیق را بهتر درک کنیم. گوپنیک از مؤسسان مطالعه درباره «نظریه ذهن» است و این نظریه را صورتبندی کرده که یادگیری در ذهن کودکان همانند ذهن دانشمندان است.
در ادامه بخشی از کتاب علیه تربیت فرزند میخوانید: «چرا پدر و مادر باشیم؟ مراقبت از فرزندان کاری پرزحمت و توانفرساست و بااینحال بیشتر ما آن را عمیقاً ارضاکننده مییابیم. چرا؟ چه چیزی باعث میشود پدر و مادر بودن به زحمتش بیرزد؟
یک پاسخ رایج، بخصوص برای پدران و مادران طبقه متوسط امروزی، این است که شما پدر و یا مادر هستید، پس میتوانید کاری به اسم «والدگری» را انجام دهید. «والد بودن» فعلی هدفمند است و نوعی شغل را توصیف میکند. هدف این است که فرزند شما به نحوی تبدیل به بزرگسالی بهتر یا شادتر و یا موفقتر شود، بهتر ازآنچه در غیر این صورت میبود، یا (اگرچه ما این را بهآرامی میگوییم) بهتر از بچههای همسایه. نوع درست والدگری نوع درست فرزند را به ارمغان میآورد که بهنوبه خود روزی نوعِ درستِ بزرگسال خواهد شد.
البته، مردم گاهی اوقات واژه «والدگری» را تنها برای توصیف آن چیزهایی به کار میبرند که والدین واقعاً انجام میدهند؛ اما بیشتر اوقات، بهویژه امروزه، «والدگری» یعنی کارهایی که والدین باید انجام دهند. در این کتاب، بحث خواهم کرد که این تصویرِ تجویزی از والدگری، از منظر علمی، فلسفی، سیاسی و همچنین از منظری شخصی، به نحوی بنیادی گمراهکننده است. استفاده از این تصویر، برای فهمیدن اینکه والدین و فرزندان بهواقع چگونه میاندیشند و عمل میکنند، اشتباه است و به همان میزان، استفاده از آن بهعنوان بصیرتی که نشان دهد آنها باید چگونه بیندیشند و عمل کنند نیز خطاست. چنین رویکردی واقعاً زندگی را برای فرزندان و والدین نه بهتر که بدتر و سختتر میکند.
ایده والدگری چنان فراگیر و وسوسهانگیز است که ممکن است بدیهی، بیچونوچرا و واضح به نظر برسد؛ اما در همان زمانی که والدین که البته نویسنده کتاب هم یکی از آنهاست، جذابیت مدل والدگری را حس میکنند، همچنین، اغلب به صورتی ابتدایی، حس میکنند که یک جای کار میلنگد. ما هم نگرانیم که مبادا فرزندانمان در مدرسه موفق نباشند و هم نگرانیم که نکند از فشاری که برای موفق شدن در مدرسه به آنها تحمیل میشود آسیب ببینند.
ما فرزندانمان را با فرزندان دوستانمان مقایسه میکنیم و بعد به خاطر این کار احساس انزجار میکنیم. ما روی آخرین عناوینی کلیک میکنیم که برخی نسخهها و دستورالعملهای جدید والدگری را ستوده یا بدانها حمله کردهاند و بعد، شاید با صدایی که کمی بیشازحد بلند است، میگوییم که بعد از همه این حرفها عملاً بر طبق غریزه عمل خواهیم کرد.»
انتهای پیام