بررسی و تفسير آيات سوره «ناس» و ارتباط انسان با اين آيات نورانی
کد خبر: 2202625
تاریخ انتشار : ۱۸ مهر ۱۳۹۰ - ۲۳:۳۰

بررسی و تفسير آيات سوره «ناس» و ارتباط انسان با اين آيات نورانی

چنانكه سوره فلق به ما اين يادآوری را كرد كه چگونه به خداوند منان از شر خلق و آدميان پناه بريم، سوره كريمه ناس نيز كه با آن، قرآن را ختم می‌كنيم، به ما ياد می‌دهد كه چگونه از گمراهی و فرو رفتن در جهالت به خداوند سبحان پناه بريم.

به گزارش خبرنگار افتخاری خبرگزاری قرآنی ايران(ايكنا)، كلمه «شر» در ابتدا گويای شر مادی است كه ايجاد شده و به سمت و سويی جريان می‌يابد، لكن منظور از شر در اين سوره نه مادی، بلكه معنوی است. شری كه چون رنگين‌كمان خاصيت انواع آن را در دنيا و آخرت بيان می‌دارد. همان خطری كه به وسواس خناس بيان شده است، همانی كه در تلاقی با آن، انسان قدرت حركت و تصميم‌گيری خود را از دست می‌دهد و فكر و عقل كه در حقيقت همان حكمت و تدبير است دچار اشكال می‌شود و چه‌بسا اين حالت كه از جن و شياطين ريشه گرفته است در انسان چون خون ساری می‌شود و يا در مردمی كه تحت تأثير نفس‌های مسموم اين شياطين قرار می‌گيرند، جلوه می‌كند.
اين كليتی از تفسير بود و حال به جزء می‌پردازيم، معانی روشن از آياتی بين. 1- انسان چون به‌خود آيد، قطعاً بايد بفهمد كه آن تهديد بزرگ كه او در معرض آن قرار گرفته چيست؟ و آن همان وسوسه‌های شيطان است چه اينكه اين شيطان از نوع جن باشد و درست است نوع انس، و اين می‌طلبد كه انسان گام‌هايش را محكم و استوار كند و در برابر سلطه مطلق شيطان بايستد و آشكارا با اين تسلط به مخالفت برخيزد، چنانكه هشدار باری‌تعالی به ما در اين آيه به تصريح تعيين تكليف كرده است و می‌فرمايد: «قل اعوذ برب الناس»، «بگو پناه می‌برم به پروردگار مردم» و پناه جستن چنانكه در تفسير سوره فلق گذشت همان حالتی است كه دو جنبه را در بر می‌گيرد، اول جنبه احساسی آن است و دوم پشتوانه پناهگاه پناهنده و از اين منظر اگر نگاه شود، اين استعاذه و پناه جستن بدين مفهوم است كه انسان می‌خواهد حرفی را در عمل به عرصه ظهور رساند و آن اين است كه اولاً چون خداوند متعال پروردگار من است، پس من بداهتاً به او پناه آورده‌ام، لذا فقط می‌تواند محل تكيه‌گاهم باشد و در نتيجه حضرت حق در توكل از سوی من اولی است.
همچنين، اعتماد من به اين خدايی است كه از آب گنديده‌ای مرا خلق كرد و پس از طی مراحلی خلقتم را به صورت انسانی نمايان كرد و چنانكه خدا می‌فرمايد، اول از آب گنديده و سپس خون بسته شده و سپس خون بسته شده را گوشت قرار داد و ... و اين‌چنين تصوير خلقتم را از ملكوت به ناسوت سوق داد و پوستی بر روی آن كشيد و خود مرا از خطرات و ضررها و بلايا محافظت كرد. مشكلاتی كه به عدد محاسبه نشود تا جايی كه مرا تبديل به مشاهده‌گر روح و مجسم گردانيد، بدين اسباب من به او پناه می‌برم كه امروز باز حضرت حق مرا از گمراهی و خطر انحراف باز دارد و ياری دهد.
ثانياً: چون خداوند خود همان الهی است كه به او پناه برده ام و حضرتش قادر مطلق و فاعل بی چون و چرا است و هم او است كه بر قدرت ضلالت شيطان و نفس‌های مسموم او قادر علی‌الاطلاق است و فقط اوست كه می‌‌تواند نجاتم دهد، پس به او باز پناه آورده‌ام چراكه خداوند خود صاحب‌اختيار شيطان نيز هست لذا فقط او می‌تواند مرا از شر شيطان و وسوسه‌هايش نجات دهد.
2- اگر مردم را از اين ديدگاه ببينيم كه پرچمدار اظهار قدرت و ملك هستند، خداوند كه خود مالك اعظم است و قدرت حضرتش نامتناهی است و هيچ حد و مرزی هم كه ندارد لذا مناسب‌تر آن است كه از اين منظر هم به حضرت حق پناه آوريم نه خلق، حق كه همگان می‌دانند پادشاه لفظاً به صاحب اختيار مطلق گويند چه در بعد سياسی آن و چه در ابعاد ديگر آن.
3- هنگامی كه مردم دچار آسيب می‌شوند و ضرر و زيانی می‌بينند به جای رفتن به سمت حق واقعی دست به سوی اله‌های خودساخته دراز كرده و به پيش آنان گريه و ندبه كرده و از همانان كمك می‌جويند كه قرآن به تعبير اله‌الناس می‌آورد، اما غافل از اين موضوع می‌‌شود كه آن خدايی كه خود تربيت می‌كند و خود مالك متربی است، اكنون اولی‌تر به پناه بردن به سوی ايشان نيست تا رفتن به آغوش اله‌های خود ساخته؟!!.
4- پناه بردن به خداوند از شر تفكرات باطل و وسوسه‌های انحرافی و گمراه كننده و جملاتی كه وهن‌انگيز بوده است و اساس يك فكر را متزلزل می‌كنند كه به تعبير قرآن من شر‌الوسواس ‌الخناس بيان شده است. در ترجمه وسوسه چند بيان مطرح می‌شود، می‌گويند: گفتار درونی انسان كه در اصل همان صدای كوتاه و پائين درون انسان است كه خود انسان فقط آن را می‌شنود و نيز گفته می‌شود كه صداهای شكارچی كه مقصود همان صداهای به‌دام اندازنده هستند و يا همچنين آوای خوش فريبنده كه از هر كسی دلربايی می‌كند و چنانكه مشهور است به بيان وهم‌انگيز و دلكش شيطان در عمق جان انسان نيز گفته می‌شود. در حقيقت همان وحی كه او فرو می‌فرستد چرا‌كه بسيار شبيه به سخن دل است.
همچنين، گفته‌اند كه شيطان بدين سبب با وسواس قرين شده است كه خود مالك اصلی اوست و هر آنگاه كه وسواس بگوئيد در حقيقت قصدمان همان وسوسه كننده است و اما «خناس» چيست؟ گفته‌اند كه از كلمه «خنوس» يعنی پنهان شدن گرفته شده و از همين فرمايش باری‌تعالی است كه می‌فرمايد: «فلا اقسم بالخنس» بدين سبب من ستارگان را به اين نام خواندم كه هر از چند گاهی ظاهر و بعد پنهان می‌شوند و چه بسا معنی «خنوس» اين باشد كه آن را حالتی بناميم ما بين ظهور و افول و يا نزديك شدن و يا مؤخر شدن همان مورد همانند ستارگان كه ظاهر می‌شوند و باز در پس پرده روز پنهان می‌شوند و از اين منظر گفته شده است كه «خنوس» يعنی بازگشت و بدين سبب در نام‌گذاری شيطان خناس شده است چراكه او همواره در حالت رفتن و بازگشتن به سوی توست. هر گاه او را برانی و از وجودت دورسازی باز به سراغت خواهد آمد تا نام خدای سبحان را می‌آوری او مخفی می‌شود و به هنگام غفلت از ياد حق سراغت باز می‌گردد.
از اين منظر است كه ابن عباس(ره) در تفسير آيه می‌گويد كه اين آيه دو وجهی است، وجه اول آن اين است كه به كسی گويند كه از راه هدايت به‌وسيله وسوسه منحرف شده و مضل شده است و ديگر آنكه به كسی گويند كه از راه يقين بازگشته است كه او نيز با طرفند همين وسوسه نيز دچار شك و ترديد شده است.
5- در اين هنگام شيطان با تلقينات گمراه‌كننده‌اش وارد قلب می‌شود. حال اين مركز اراده و قرارگاه آرامش در تصرف او است و اين می‌شود معنای «الذی يوسوس فی صدور الناس» و هرگز او را ترك نمی‌كند تا آنكه وسوسه‌اش را درون سينه او بكارد مگر آنكه آن دل چنگ‌زده به حبل‌المتين باشد.
6- اين وسوسه از جن و نسل شيطان پليد است كه لعنت حق بر او باد و خدا او را از ما دور سازد. او سوگند خورد و با خويش برای گمراهی و به فساد كشانيدن فرزندان آدم عهد بست و چه بسا می‌تواند اين وسوسه‌كننده از انسان نيز بشود، چنانكه خود شيطان آن‌ها را اغوا و گمراه كرد. و از حضرت ابوذر(ره) روايت شده كه به مردی فرمود: آيا به خداوند از شياطين انسانی پناه بردی؟ آن شخص گفت: شايد منظورتان انسان‌های شيطان‌صفت باشد؟ فرمود كه آری، بر اساس همان فرمايش حق‌تعالی كه فرمود «و كذلك جعلنا لكل نبی عدوا شياطين الانس و الجن».(1)
آيا می‌دانی كه حكمت استعاذه و پناه‌جويی بدين شكل كه به آن در هنگام خواندن قرآن كريم امر شده‌ايم چيست؟ در همان آيه‌ای كه خداوند می‌فرمايد: «فاذا قرأت القرآن فاستعذ بالله من الشيطان الرجيم».(2) و آيا می‌دانی كه حكمت ختم قرآن باز در پناه‌جويی به خداوند از شر وسوسه خناس در چيست؟ همين امر ما را بر آن داشت كه به گوشه‌ای از حقايق موجود در اين معنا بپردازيم. اول آنكه قلب انسان هميشه با دو موج پرقدرت طرف است، موج سمت راست كه موج رحمت الهی است و در قالب ملائكه حضرت باری‌تعالی بر انسان فرود می‌آيند و موج سمت چپ كه چون گردابی لكن در هوا او را احاطه كرده است.
موج خشم و نفرت شيطان است كه در چهره لشكريان ابليس بر انسان هجوم می‌آورند شاهد مثال آنكه از امام صادق(ع) نقل است كه فرمودند: «هيچ مؤمنی نيست مگر آنكه در دلش دو گوش است گوشی كه وسواس خناس در آن غزل‌سرايی می‌كند و گوشی كه در آن ملك نغمه‌خوانی می‌كند و خداوند مومن را با آن ملك و نغمه آهنگينش رهنمايی می‌كند و اين همان معنای آيه «و ايدهم بروح منه»(3) است.
همچنين، از امام صادق(ع) روايت شده كه فرمودند: «نيست هيچ قلبی مگر برای او دو گوش متصور است. بر يكی ملكی رهنماست و بر آن ديگری شيطانی دروغگوی تهمت زننده، ملك می‌خواندش و شيطان می‌راندش و همچنين است كه می‌بينيد از مردم كسانی هستند كه مردم ديگر را چون شيطان اغوا و گمراه می‌كنند همانند خود شيطان جنی».(4)
ثانياً: قلب انسان خانه‌ای است تاريك و بی‌بنياد كه نور‌افزايش عقل است و ستون آن خانه ايمان و نور عقل نيز از خداوند است. كما اينكه واقعيت و حقيقت ايمان از ذكر خدا است و اگر قلب از خداوند لحظه‌ای غافل شود، شيطان در دلش لانه‌ای از فساد می‌سازد و او را تباه می‌كند. برای چه؟ به اين سبب كه حالت اوليه انسان در خلقت، تركيبی است از جهل و سستی و خمودگی مگر نه آن است كه خداوند می‌فرمايد «خلق الانسان من عجل» و نيز فرمود «هو الذی خلقكم من ضعف» و همچنين فرمود «ان الانسان خلق هلوعا اذا مسه الخير منوعا و اذا مسه الشر جزوعا»، همچنين بيان فرمود «و الله اخرجكم من بطون امهاتكم لا تعلمون شيئا» و مگر نه آن است كه فرزندان آدم از خاك هستند و خاصيت طبيعی خاك سستی و نرمی است و نيز جهل و غفلت، پس چگونه حقايق و كنه نورانی اشياء را انسان درك كند در حاليكه قلبش به نور خداوند پيوند نخورده و هيچ ملاقاتی با نورانيت حتی برای لحظه‌ای نداشته است و اين بيان حضرت سبحان است كه می‌فرمايد «ولن يجعل الله له نوراً فماله من نور».
و اين را نيز بدانيم كه هرگز اراده و عزم جازم حقيقی حضرت ربوبيت به روح ايمان دميده نخواهد شد مگر آنكه ضعف و سستی از او برچيده، او را در حالت مبارزه با شهوات و مقاوم در برابر فشارهای ميدان نبرد ببينند. ثالثاً: و از اين رهگذر است كه ناله عاشقانه مؤمنين به سوی معبودشان در حال عروج است و آنان را حتی برای لحظه‌ای ترك نمی‌كند و اين‌چنين مناجات كنند: «ربنا لا تكلنا الی انفسنا طرفه عين ابدا»، چرا كه آن لحظه گذر محل گذار خواهد شد و وقايعی وحشتناك رخ خواهد داد مگر نبود حضرت يونس(ع) كه لحظه‌ای به خود واگذشته شد و او بر امتش نفرين كرد و خود به عقاب استعجال در امر حضرت باری‌تعالی مبتلا شد و به دريا افكنده شد و در شكم آن نهنگ زندانی گرديد؟.
و گمان می كنم آنچه كه از انبياء(ع) به عنوان ترك اولی صادر شده است، در لحظاتی بوده است كه خداوند آنان را به خود واگذاشته بود، در چنين حالتی آنان غافل شده و فراموش كردند كه مصدر توكل كجاست و لغزيدند و آن را خداوند «عصيان» خواند، پس خداوند به ديده رحمت از آنان گذشت تا مبادا آنان فكر كنند خويش معبود ديگرانند و چنان كرد كه به يقين و اطمينانشان افزون شود.
همچنين، از رسول اكرم(ص) روايت شده كه: «شيطان بينی خود را بر قلب انسان گذارده است به محض آنكه انسان ذكر خدايی گفت پنهان می‌شود و اگر فراموش كرد، سخت خواهد چسبيد پس آن همان وسواس خناس است».(5) لذا اسلام متناوباً در باب ذكر و مداومت بر آن تأكيد كرده تا جائيكه خدای متعال می‌فرمايد «و اذكر الله كثيراً لعلكم تفلحون» (6) و همچنين در جای ديگر می‌فرمايند «و اذكر ربك كثيراً و سبح بالعشی و الابكار». (7)
در حديثی ديگر از امام صادق(ع) آمده است كه: «مؤمن به چيزی بيش از اين سه موضوع مورد آزمايش قرار نگرفته است كه خود از آن‌ها محروم بوده است و توان انجامش را نداشته است». از امام(ع) پرسيدند كه «آن سه مورد كدامند؟» حضرت فرمودند «همدردی برای خدا، عدل و انصاف در خور اعمال خود و زياد ياد خدا كردن و من به اين سفارش نمی‌كنم و نمی‌گويم به شما كه ذكر سبحان‌الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اكبر را بگوئيد وليكن هم در مسائل حلال خداوند را ياد كنيد و هم در منهيات، يعنی آنجائيكه حضرت احديت حرام فرموده‌اند به ياد او باشيد».(8)
امام باقر(ع) نيز در حديثی نماز را ذكر خداوند معرفی كرده و می‌فرمايند: «برای مؤمن همين بس كه يادآوری خدا در هر حالتی چه نشسته چه خوابيده و چه ايستاده برای او همانند نماز است چه آنكه خداوند باری‌تعالی می فرمايند «الذين يذكرون الله قياماً و قعوداً و علی جنوبهم و يتفكرون فی خلق السموات و الارض ربناء ما خلقت هذا باطلاً سبحانك فقنا عذاب النار»(9) و همچنين از رسول گرامی اسلام(ص) منقول است كه فرمودند «خداوند متعال فرموده‌اند كه اگر اطلاع پيدا كردم كه بنده‌ای از بندگانم دغدغة عبادت من را دارد و ذكر من او را به خود مشغول كرده است، من نيز به پاس تشكر از اين حالت شهوت و ميل او را به مناجات و درخواست از خودم تبديل می‌كنم و اگر بنده‌ام به اين مقام رسد و در آن حالت بخواهد سهواً كاری را انجام دهد و يا مرتكب چيزی بشود او را از سهو باز می‌دارم، اينان در حقيقت اولياء من هستند، اينان همان قهرمانان واقعی‌اند، اينان همان كسانی هستند كه اگر خواستم مردم زمين را عذاب كرده و نابود سازم به سبب وجود اين قهرمانان آن عذاب را از زمينيان بر‌می‌چينم (10).
بله بدين‌سان و حال اگر مؤمن يادآوری خدا را فراموش كند و آن را ترك كند، نه‌تنها به دام وسوسه‌های شيطان افتاده و خطر سقوط در شرك او را تهديد می‌كند، بلكه دچار مشكلات مادی و خطرات دنيوی نيز می‌شود آن چنانكه در حديثی شريف از امام صادق(ع) مروی است كه فرمودند: «مؤمن در چند حالت می‌ميرد، يا غرق می‌شود، يا نابود می‌شود، يا توسط درندگان دريده می‌شود، يا با صاعقه‌ای از آسمان گرفتار می‌شود، اما اين موارد شامل حال مؤمن ذاكر نمی‌شود، مؤمنی كه هميشه به ياد خداست» و در روايت ديگر فرموده‌اند «هرگز به او نمی‌رسد ماداميكه او ذاكر است».
چهارم: خداوند را به قدرت و رحمتش ذكر می‌كنی و بر توكل به حضرت حق و كمك گرفتن از او و تأثير كمك خداوند بندگانش را صحه می‌گذاری و از طرفی با شنيدن اسماء حسنای خداوند راه وسوسه‌ها و بازی دادن شيطان را گرفته در اين حالت انسان به خضوع رسيده است و اين بهترين شكل روحانی انسان برای يافتن خطكش‌های تميز نفسانی عقلانی بدور از هوا و هوس است.
غالباً مردم اين‌گونه عمل می‌كنند كه بدون در نظر گرفتن همه جوانب يك مسئله آن را انتخاب كرده و سپس انجام می‌دهند و بعد از آنكه آن تصميمات افت و خيزی پيدا كند و به اصطلاح وجدان درد بگيرد، اين انسان خود را از آن تصميم‌گيری تبرئه كرده و گويا اصلاً او آن كسی كه اين تصميم را گرفته است نيست. در حاليكه مؤمن تعهد و قراری را اول در مدار عقل نگريسته و آن را بر ريل خردگرايی حركت می‌دهد و سعی می‌كند كه تمام حقايق را كاملاً با چشم باز بررسی كند كه اين امكان ندارد مگر به عنايت يادآوری نام خدا و ذاكر شدن، خدايی كه بيداری درونی را سبب می‌شود كه آن دليلی می‌شود برای فروزانی عقل و روشنايی فطرت.
پنجم: و از آشكارترين فايده‌های استعاذه می‌توان به عدم تفسير به رأی قرآن اشاره كرد و همچنين به پرهيز از تفسير به رأی روايات و احكام دينی بر مبنای هوا و هوس چراكه آنچه كه ما می‌گوئيم می‌تواند مبنای تحريف بيان حضرت حق باشد از جايگاه واقعی خودش و اين يعنی ابتدای كج‌روی در شريعت.
بسياری از مردم هستند كه سابقاً در تفسير قرآن گزينه‌هايی را بيان كرده‌اند كه با خواندن مطالب آنان می‌توان ردپای وسوسه شيطان را جست چنانكه گويا شيطان در تفسير برخی آيات به آنان اين‌چنين گفته است كه اين آيه در حق دشمنان تو نازل شده است و آن ديگری اصولاً برای تباه‌شوندگان بيان شده است، يا اينكه مثلاً آن به گروهك فلان تعلق داشته و اختصاص به آن‌ها دارد. مهم آن است كه شيطان تو را از معنای واقعی آن دور می‌كند و اجازه نمی‌دهد كه به معنای باطنی آن دست پيدا كنی و چه بسا دليل پناه‌جويی به خداوند قبل از شروع تلاوت قرآن از اين سبب بوده است كه ما در هنگام تلاوت آيات دچار تفسير به رأی نشويم و آيه را در مدار غير واقعی برای ديگران ترسيم نكنيم و اينگونه نباشد كه ما آيات متشابه را تفسير كرده و دست از محكمات برداريم كه نكند مثلاً دچار بلا و فتنه‌ای شويم.
ششم: حال می‌پرسيم چگونه از وسوسه شيطان به خدا بايد پناه بريم؟ به پنج روش، الف) اول روشن كردن فهم و بصيرت با كسب معرفت و تحقيق و تحقق و كسب علم از راه‌های دينی كه در اين حوزه حرف بسياری نهفته و همه به‌صورت مدون در كتب به شكل روايات آماده است. ب) هم‌نشين شدن با علماء و اولياء خدا و آنان كه در راه خدا پيوسته مشغول مجاهده و مبارزه هستند كه اين نيز بر يقين و ايمان ما می‌افزايد. ج) ترك مجلس شبهات و عدم رفتن به سمت و سوی مجالس فسق كه اگر كسی خودش را در چنين محفلی وارد كرد و بعد از گذر اندكی گوش جان و دل به نغمات شيطان سپرد و از راه حق به تباهی و ذلت كشانيده شد، جز خود نبايد كسی را مورد ملامت و شماتت قرار دهد.
د) با تفكر در كارهای دينی و دقت در قرآن كريم و صيانت از صراط مستقيم و پيروی از آن و آرامش در اجرای احكام تا رسيدن به مطلوب، يكی ديگر از راه‌هايی است كه می‌تواند راهگشا باشد. هـ) و از همه مهمتر پناه به دعا و خواستن از ساحت حضرت احديت برای هدايت ما به صراط مستقيم، وگرنه خداوند او را لحظه‌ای به خودش وا می‌گذارد و آنچه نبايد بشود، می‌شود و در حقيقت با دعا از خدا بخواهيم كه ما را در صراط ثابت‌قدم نگه دارد و ما را از آن به غير آن راهنمايی نكند.

***********************************************************************
پی‌نوشت:
(1) انعام آيه 112
(2) نحل آيه 98
(3) موسوعه بحار الانوار ج70 ص47
(4) نور الثقلين ج5 ص72
(5) نور الثقلين ج5 ص724
(6) سوره الجمعه آيه 10
(7) سوره آل عمران آيه 41
(8) موسوعه بحار الانوار ج93 ص151
(9) منبع فوق ص 153
(10) منبع فوق ص 162
captcha