به گزارش ایکنا؛ آیتالله احمد عابدی، از اساتید سطوح عالی حوزه علمیه، در جلسه تفسیر مجازی خود به شرح آیات «ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ» پرداخت. صوت این جلسه درس در کانال رسمی وی منتشر شده است به مباحث مربوط به تقوی و ایمان میپردازد. مشروح سخنان وی در ادامه از نظر میگذرد؛
این آیه شریفه میفرماید: «ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ»؛ یعنی قرآن برای متقین موجب هدایت است، اما سؤال این است که آیا قرآن برای متقین آمده، یا برای همه است؟ این تخصیص که میگوید قرآن برای متقین موجب هدایت است، به این دلیل است که متقین به هدایتش هدایت میشوند و از آن نفع میبرند. قرآن برای همه نازل شده، اما متقین نفع میبرند.
آیتالله جوادیآملی هم در تفسیر این آیات میفرمایند که قرآن برای همه هدایت است، اما متقین از آن استفاده میکنند. مثلاً قرآن میفرماید: «إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ يَخْشَاهَا»، پیامبر(ص) هر مکلفی را انذار میکند، اما کسی که در آیه وصفش آمده از این انذار استفاده میکند؛ یعنی کسی از انذار پیامبر(ص) نفع میبرد که از آتش جهنم بترسد و از قرآن نیز متقی نفع میبرد. همچنین قرآن فرموده که هدایت برای متقین است، اما نفرموده هدایت کس دیگری نیست و در آیات دیگر فرموده که هدایت دیگران هم هست.
از پیامبر(ص) نقل شده که همه تقوا در این آیه جمع شده است: «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَانِ وَ إِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى وَ يَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ»، یک روایتی نیز نقل شده که در نماز جمعه باید در هر خطبه یک آیه یا سوره خوانده شود. امام علی(ع) در تمام خطبهها همین آیه را میخواند و آیتالله العظمی اراکی هم که 30 سال امام جمعه قم بود، همین آیه را میخواند، چون همه تقوا را دارد.
برخی میگویند که متقی کسی است که محرمات را ترک میکند و واجبات را انجام میدهد. برخی میگویند متقی کسی است که با کارهای خوب از عذاب خدا پرهیز میکند. بنابراین، انسان با کار نیک از عذاب خدا فرار میکند. در نقلی وارد شده که عمر بن خطاب به کعب گفت تقوا چیست؟ در اینجا خیلی جالب است که بدانید کعبالاحبار پیامبر(ص) را ندیده است و در زمان خلافت عمر از یمن آمد و مسلمان شد. عمر به او گفت از این هفته، قبل از خطبههای نمازجمعه سخنرانی کن. کسی که دوشنبه مسلمان شده و روز جمعه برای مسلمانان سخنرانی میکند، تصور کنید که چه نتیجهای را در پی خواهد داشت.
نکته دیگر اینکه خود عمر نیز از او مسئله میپرسید. به نظر ما اولین مسلمان علی(ع) و دومین مسلمان حضرت خدیجه(س) است و در نهجالبلاغه نیز دارد که هفت سال ما سه نفر نماز میخواندیم و احدی مسلمان نبود. برادران اهل سنت میگویند که ابوبکر نیز جزو اولین مسلمانان است، اما هیچ کس عمر را نمیگوید، بلکه معروف است تا قبل از اینکه مسلمان شود، مسلمانانی را شکنجه کرده بود.
در این نقل آمده که عمر از کعب در مورد تقوا پرسید و کعب گفت آیا راهی که خار در آن باشد را دیدهای و در آن قدم زدهای؟ عمر گفت بله. کعب گفت در این جاده چه میکنی؟ عمر گفت خیلی با احتیاط پاچههایم را بالا میزنم که خار در آنها گیر نکند. کعب گفت که تقوا یعنی همین که انسان با احتیاط عمل کند و مواظب باشد. برخیها این را به شعر درآوردند که «خل الذنوب صغیرها و کبیرها و هی التقی ...» گناهان را کنار بگذار که تقوی همین است. مانند کسی که بالای زمینی که خار دارد، راه میرود عمل کن که خیلی احتیاط میکند و هیچ گناه صغیرهای نمیکند.
بنابراین، هیچ صغیرهای را نباید کوچک شمارد و از نبی اکرم(ص) نقل شده است که چرا خداوند در این آیه متقون را نام برده است؟ چون اینها کسانی هستند که چیزی که اشکال ندارد، را از ترس اینکه اشکال دارد، انجام نمیدهند. اگر مثلاً شک دارند که حلال است یا حرام و پاک است یا نجس، تقوی این است که همین جا که حلال است بگوید، مرتکب نمیشود. عمر بن عبدالعزیز هم میگوید که آدم متقی افسار دارد و مانند کسی است که در حرم، محرم است. آدم در حرم که راحت حرکت نمیکند و وقتی راه میرود مواظب است چیزی از زمین کنده نشود. محرم در حرم راه رفتن، حرف زدن و نگاه کردنش با احتیاط است، ولی متقی در همه جا اینطور است. بعضی هم گفتهاند تقوی یعنی آنجا که خدا امر کرده باشید و آنجا که نهی کرده است نباشید.
آیه بعد بحثی را در مورد ایمان دارد. علما اتفاق دارند که ایمان یعنی تصدیق و خدا فرمود «وَ ما أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا»، یعنی «ما انت بمصدق لنا». ابوزید میگوید من وثوق ندارم که یک رفیق پیدا کنم و ایمان یعنی همان اعتماد داشتن به یک نفر و به آنکه اعتماد داریم، میگوییم به او ایمان داریم. شاعر گفته است: ما قلباً تصدیق کردیم و اعتماد کردیم به محمد(ص)، در حالیکه قبیله ما بت میپرستیدند و معنایش این است که ما به محمد(ص) ایمان آوردیم و او را تصدیق میکردیم.
قصه ذو الشهادتین هم همین است. رسول خدا(ص) با یک نفر سر یک پیراهن اختلاف داشتند که برای کیست و گفتند از کسی که میآید میپرسیم که پیراهن برای کیست. خُزَیمَة بن ثابِت است. گفتند چطور بدون تحقیق این را گفتی؟ گفت ایشان وقتی میآید و میگوید که خدا هست و ...، کسی نگفت شاهدت کیست، حالا برای پیراهن میگویید شاهدت کیست؟ پیامبر(ص) فرمود: از این به بعد ایشان ذوالشهادتین است.
حدیثی هم داریم که رسول خدا(ص) با یک نفر سر پیراهنی اختلاف داشتند و پیامبر(ص) فرمود حاضری نزد علی(ع) برویم؟ رفتند و ماجرا را تعریف کردند و آن طرف گفت پیامبر(ص) دروغ میگوید و تا گفتند قضاوت کن، حضرت امیر(ع) شمشیر را درآورد و گفت هر کس میگوید پیامبر(ص) دروغ میگوید، سب النبی کرده و قتل ساب النبی نیز واجب است. پیامبر(ص) فرمود دیگر این طور قضاوت نکن. یعنی قضاوتش به حق بود، اما مردم تحملش را ندارند و باید تحمل مردم را هم درنظر داشته باشیم.
عدهای پیامبر(ص) را مسیر وحی و ترویج دین خیلی اذیت کرده بودند و وقتی پیامبر(ص) فرمودند که اینها را حتی اگر به پرده مکه هم دیدید، بکشید. بعد از فتح مکه گفتند بکشیم یا خیر؟ پیامبر(ص) در ادامه فرمود خیر، چون میترسم مردم بگویند که محمد(ص) حالا که قدرت پیدا کرده، اصحاب خودش را میکشد. این در منابع زیاد نقل شده است و بنابراین باید تحمل مردم را در نظر گرفت.
انتهای پیام