تقریری بر وجوه معنایی «بسم‌ الله الرحمن الرحیم»
کد خبر: 3911991
تاریخ انتشار : ۰۱ مرداد ۱۳۹۹ - ۱۴:۲۳

تقریری بر وجوه معنایی «بسم‌ الله الرحمن الرحیم»

آیت‌الله احمد عابدی در ادامه درس تفسیر خود به ارائه توضیحاتی در زمینه متعلق «بسم الله» در آیه «بسم الله الرحمن الرحیم» پرداخت و سپس وجوه معانی «رحمن» و «رحیم» و علت تقدم «رحمن» را تبیین کرد.

به گزارش ایکنا؛ در کانال رسمی آیت‌الله احمد عابدی، ادامه درس تفسیر ایشان که با محوریت سوره حمد و بر اساس تفسیر مجمع البیان است، منتشر شد. در این جلسه بحث‌هایی درباره معنای «بسم الله الرحمن الرحیم» مطرح شده که در ادامه متن بخش‌هایی از این جلسه تفسیری را می‌خوانید؛

برخی از آیات شریفه قرآن تضمین دارند. خود تضمین هم انواع و اقسامی دارد. یک نوعش این است که به یک فعلی معنای فعل دیگر داده شود و دلیلش نیز حرف جر است. یعنی با حرف جر، این فعل یک معنا دارد و همان فعل با حرف جری دیگر یک معنای دیگری پیدا می‌کند. مثلا در قرآن، گاهی می‌گوییم «کفروا بالله و برسوله» که کفر با، «باء» متعدی شده است و اینجا «کفروا» یک معنا دارد و یا در آیه دیگری فرمود «الا ان عادا کفروا ربهم» که «باء» جر را ندارد. این «کفروا» با مورد قبلی متفاوت است. چون آنجا کفر که در مقابل ایمان است با «باء» است، اما اینجا بدون «باء» آمده است. «کفروا ربهم»، غیر از «کفروا بالله» است. در این آیه، «کفروا» به معنای «جحدوا» است و دیگر «باء» نمی‌خواهد.

در آیه شریفه «بسم الله الرحمن الرحیم» نیز خود این «بسم الله» یک نوع تضمین است. صاحب مجمع‌البیان فرمود که تضمین استعانت است. در «بسم الله» روشن است که اگر «بسم» را جار و مجرور، متعلق به ابتدا بگویید، جمله غلط می‌شود و جمله اینطور می‌شود که مبتدا، بی‌خبر خواهد ماند و ناقص می‌شود. برای اینکه این غلط ایجاد نشود، می‌گوییم به اَبتَدِءُ بتسمیه الله و این نیز جار و مجرور، متعلق به فعل محذوف می‌شود و نه ابتدا. برخی مواقع نیز یک مصدری به جای یک مصدر دیگری می‌نشیند و یا یک اسمی جای اسمی دیگر می‌نشیند. مراد این است که این اسم در «بسم الله الرحمن الرحیم» به جای تسمیه نشسته است.

تقدیر «بسم‌ الله الرحمن الرحیم»

بنابر این تقدیر «بسم الله الرحمن الرحیم» این می‌شود که «ابتدء قرائتی بتسمیه الله». که این «بتسمیه الله»، همان اسم الله است و متعلق به «مبتدءاً» می‌شود. کسی که این حرف را زده، قولش اولی است، چون اسم را نام‌ بردن معنا کرده است. قول اول این بود که بگوییم در «بسم الله الرحمن الرحیم»، اسم زائده است. اما قول دوم اینکه بگوییم «بسم الله» یعنی به نام‌بردن الله. این قول، اولی است، چراکه شرع، ما را امر کرده که تسمیه داشته باشید. اگر تسمیه داشته باشید، باید اسم را تسمیه معنا کنید.

شارع نگفت وقتی می‌خواهید صحبت کنید، خبر دهید که خدا بزرگ است. اگر می‌خواستم خبر دهم می‌گفتم «بالله الرحمن الرحیم»، اما شارع این را نگفته است، بلکه گفته کاری که می‌خواهید انجام دهید، نام خدا را ببرید که به تسمیه الله و نام‌بردن خدا است که انشاء است و نه خبر. همچنان که گفته است هنگام ذبح حیوان، تسمیه کنید. حال اگر کسی در این زمان بگوید الله، کافی است؟ یا باید بگوید به نام‌بردن نام خدا؟ اینکه بالله بگوید کافی نیست و باید بگوید به اسم الله و شارع فرمود تسمیه داشته باشید، یعنی این اسم به معنای تسمیه است. مصدر ثلاثی مجرد به معنای مصدر مزید است. البته فتوای خلاف این نیز هست و ما داریم مجمع را می‌خوانیم که باید توجه شود.

تقریری بر معنای «الله»

اما به معنای الله می‌رسیم. یعنی آنکه عبادت برای او حق است، چرا عبادت برای خدا حق است؟ برای اینکه بر خلق اجسام قادر است. نمی‌گوییم چون خدا خالق است و نگفت چون خدا خلق کرده است، می‌گوید چون خدا قادر به خلق است که اینجا یک نکته‌ای دارد. چون می‌تواند بیافریند، عبادت حق او است. خدای متعال «اله» حیوان و جماد است، برای اینکه خدا قادر است، نه اینکه نعمت می‌دهد. چون قادر بر این است که به آن حیوان و جماد نعمت بدهد. یعنی اینکه چون قدرت دارد و اینکه همه کمال را دارد باید او را عبادت کنیم.

اما آن که می‌گوید «اله» یعنی آنکه مستحق عبادت است و «لا اله الا الله» را اینطور معنا می‌کند که هیچ‌کس مستحق عبادت نیست، جز الله، ترجمه‌اش اشتباه است. چرا؟ چون لازمه‌اش این است که باید بگوید آن موقع که خدا بود و هیچ چیزی نبود، پس خدا هم «اله» نبود. یعنی آنکه مستحق عبادت است اله است، چون یک نعمتی داده است، خب آن موقع که چیزی نداده بود، پس مستحق هم نیست. اما اگر قادر معنا کنیم، مشکل حل می‌شود. آن موقع که نیافریده بود نیز قادر بود.

بنابر نظر برخی که خدا را مستحق عبادت می‌گیرند، باید بگوییم، آن موقع که خدا تنها بود، انعامی نداشته است که مستحق عبادت شود، پس مستحق عبادت نیست، پس اله نیست. برای اینکه خطا ایجاد نشود، باید بگوییم «یحق» نه «یستحق» و به جای استحقاق در برابر نعمت بگوییم قادر بر نعمت دادن است.

چرا رحمان بر رحیم مقدم است؟

مطلب بعدی این است که چرا ابتدا رحمان و بعد رحیم آمده است. رحمان، مقدم شده است به این دلیل که اسم علم است و چون علم است، بدل می‌شود. یعنی شما حق ندارید اسم فرزندتان را رحمان بگذارید، بلکه باید عبدالرحمن بگذارید، اما رحیم اینگونه نیست. فقط خدا است که رحمان است و باید رحمان بر رحیم مقدم شود، چون این اسم و رحیم صفت است. از عیسی(ع) روایت است که رحمان، رحمان دنیا و رحیم، رحیم آخرت است.

برخی از تابعین می‌گویند که رحمانیت خدا به مومن و کافر و رحیمیت به مومنین است. یعنی رحمان، عام و رحیم خاص است. علت اینکه می‌گوییم خدا رحمان است و شامل همه می‌شود این است که او همه را آفریده است. به کفار نیز نعمت وجود داده است و آنها را خلق کرده است. خدا به همه رزق داده است. بنابر این رحمان عام است. اما اینکه رحیمیت اختصاص به مومنین دارد، علتش این است که خدا مومن را می‌بخشد. یعنی نعمت خاصی به مومن می‌دهد که به کفار نمی‌دهد. رحیمیت را طوری معنا می‌کند که هم عام باشد و هم خاص. خدا در دنیا و آخرت رحیم است و خاص است، یعنی فقط شامل مومن می‌شود.

پس در دنیا به مومن توفیق و در آخرت نیز بهشت می‌دهد. لذا رحیم بودن از یک جهت عام است یعنی شامل دنیا و آخرت می‌شود و خاص است که شامل مومن می‌شود. رحمان از یک حیث عام است که شامل مومن و کافر می‌شود و از یک حیث خاص است که فقط شامل دنیا می‌شود. روایت امام صادق(ع) نیز به همین معنا برمی‌گردد که رحمان، اسم خاص است، یعنی خاص دنیا است، اما به صفت عام است که مومن و کافر را شامل می‌شود و رحیم اسم عام است، دنیا و آخرت را شامل می‌شود و خاص است که به مومنین اختصاص دارد.

از عکرمه نقل است که رحمانیت خدا به یکی و رحیمیتش به صد رحمت است و صاحب مجمع می‌گوید این گفته را از یک حدیثی گرفته است و اقتباس از این روایت است که پیامبر(ص) فرمود خداوند صد رحمت دارد و از آنها یکی را در دنیا آورده است و همان یکی را بین مردم تقسیم کرده است و به وسیله همان است که مردم به یکدیگر مهربانی و لطف می‌کنند. خدا 99 مورد را نیز برای خودش گذاشته است که با آنها مردم را مورد ترحم قرار می‌دهد و بلکه همین یکی را نیز به آنها اضافه می‌کند. یعنی محبت کل مادران دنیا یک بخشی از آن یک صدم است و کل اینها را جمع می‌کند با آنها تا بین همه ترحم می‌کند.

نکته‌ای که وجود دارد اینکه رحمان و رحیم، کدام برای دنیا و کدام برای آخرت است؟ معروف این است که سلمان فارسی اولین کسی بود که «بسم الله الرحمن الرحیم» را به نام خداوند بخشنده مهربان ترجمه کرده است. اگر رحمان را بخشنده و رحیم را مهربان بگوییم، بخشندگی یعنی مغفرت و همین الآن خواندیم که مغفرت برای رحیمیت و مومن است و نه رحمانیت، اما اینکه خدا مومن و کافر را روزی می‌دهد و خلق می‌کند، مهربانیت خداوند می‌شود. احتمال دارد سلمان این طوری گفته است که به نام خداوند مهربانِ بخشنده که اشتباه نقل شده باشد. اگر واقعا کلامش همین باشد که بخشنده مهربان باشد که با این تفاسیر جور درنمی‌آید و بهتر است بگوییم که او آدم بزرگی بوده است و نمی‌دانیم چه چیزی باید ترجمه کنیم.

من در برخی از کتاب‌ها نوشته‌ام به نام خداوند رحمان رحیم. چون دیدم هر طوری ترجمه کنیم خیلی جالب نیست و در این زمینه نیز خیلی حرف وجود دارد که اولین‌بار چه کسی گفت بخشاینده بخشایشگر و ... . بنابر این ما هنوز ترجمه اولین آیه قرآن را هم نمی‌دانیم تا چه‌ رسد به تفسیر آن.

اما  صاحب مجمع در ادامه می‌گوید، اجماع قراء این است که بگوییم «الحمدُ لله»، اما در نقل شواذ است که «الحمدِ لله» گفته‌اند و یا به فتح دال و کسر لام، یا یا به ضم دال و لام خوانده‌اند. در مورد کسر «باء» در «رب» نیز اجماع وجود دارد. از زید بن علی نقل شده است که در «رب»، نصب «باء» صحیح است و می‌خواسته بگوید جایز است که اینگونه بخوانید، اما آنکه در نماز قرائت می‌کنیم «ربِ العالمین» است. احتمالا زید می‌خواسته بگوید که «الحمدلله رب العالمین» این رب قطع از تبعیت در اضافه است و یا قطع از تبعیت در نعت بنا بر نصب به مدح. یعنی «الحمدلله اعنی رب العالمین». اعنی، فعل و فاعل و رب نیز مفعول آن است.

حمد و مدح و شکر نیز همه یک‌چیز است و قریب‌المعنا هستند. اما در مختصرالمعانی مفصل بین فرق اینها بحث می‌کنند. در کتبی مانند شرح مواقف نیز مفصل آمده است. اما در کل، حمد و شکر قریب‌المعنا هستند.

اما برای کلمه «رب» چند معنا وجود دارد که یکی سیدی است که حرف او را گوش می‌دهند. گاهی نیز به معنای مالک است. پیامبر(ص) به یک نفر فرمود شما مالک گوسفند هستید یا شتر؟ گفت هر چه خدا به من بدهد هم خوب داده و هم خیلی داده است. در حقیقت پیامبر(ص) می‌خواست بگوید کدام را بیشتر دوست داری؟ گفت زیاد و خوبش را بدهد قبول است. یک بار ابوسفیان که دشمن پیامبر(ص) بود گفت یک چیزی به من بدهید. صد شتر به او داد. گفت یک پسر دارم به نام معاویه، گفت صد تا شتر هم برای او. گفت یک پسر هم دارم به اسم یزید، پیامبر(ص) فرمود صد تا شتر هم برای او. یک کسی آمد و گفت یک چیزی به من بدهید فرمود از این کوه تا آن کوه هرچه گوسفند می‌بینی برای من است، حال برای تو. این شخص رفت به روستایش و گفت ای مردم مسلمان شوید. یک پیامبری آمده که اینطوری عطا می‌کند.

انتهای پیام
captcha