سیاست‌ورزی اخلاقی و صدق شهید بهشتی به‌واسطه مبنای کلامی فقه او بود + صوت
کد خبر: 4067157
تاریخ انتشار : ۰۸ تير ۱۴۰۱ - ۰۶:۵۴
ابراهیم فیاض در گفت‌وگوی تفصیلی با ایکنا:

سیاست‌ورزی اخلاقی و صدق شهید بهشتی به‌واسطه مبنای کلامی فقه او بود + صوت

عضو هیئت علمی دانشگاه تهران، سیاست‌ورزی اخلاقی و صدق شهید بهشتی را نتیجه مبنای کلامی فقه ایشان به تأسی از امام(ره) و علامه طباطبایی خواند و گفت: مبنای علم کلام، صدق است و از این منظر است که سیاست یا رفتار سیاسی شهید بهشتی نیز براساس صدق و راستگویی بوده است.

ابراهیم فیاض

 همزمان با سالروز شهادت مظلومانه آیت‌الله بهشتی و 72 تن از یارانش در دفتر حزب جمهوری اسلامی توسط منافقین کوردل است به همین مناسبت در گفت‌وگو با ابراهیم فیاض، دانشیار گروه مردم‌شناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، به بررسی ابعاد شخصیتی و سلوک سیاسی ایشان به ویژه نسبت انقلابی گری و عقلانیت، اخلاق و سیاست، عدالت و پیشرفت و توانایی کار سازماندهی در اندیشه و عمل پرداخته‌ایم که متن آن به شرح ذیل است:

ایکنا ـ در شخصیت و اندیشه شهید بهشتی یک پیوستگی و عدم تضاد میان انقلابی‌گری با عقلانیت، عدالت با توسعه و آرمان‌گرایی با واقع‌گرایی مشاهده می‌شود. چه توضیحی در این رابطه می‌توان ارائه داد؟

شهید بهشتی یک بسته، ساختار و پارادایم است. شهید بهشتی اولا اصفهانی است و هیچ متفکری نیست که از فلسفه بویی برده باشد و در اصفهان درس نخوانده باشد. اصفهان حوزه فرهنگی بسیار مهمی است که هنوز هم شناخته‌شده نیست که شامل خود اصفهان و شهرهای اطراف آن مانند خوانسار، گلپایگان، کاشان، نائین و ... می‌شود و در واقع حوزه فلسفی بزرگی است. کار فلسفه هم جمع کردن است و ما با تفکر فلسفی است که به انسجام می‌رسیم و هر کسی که فلسفی فکر می‌کند می‌تواند بین مفاهیم ارتباط برقرار کند.

از این منظر آقای بهشتی هم یک ذهن فلسفی داشت و حتی کاملا تابعی از اساتیدش هم نبود و در دوره جوانی با مرحوم علامه طباطبایی بحث‌های بسیار منسجمی داشته و حتی ایشان را نقد می‌کرده است. در ادامه ایشان دکتری حقوق اسلامی می‌گیرد و بعد به آلمان می‌رود و به آلمانی و انگلیسی هم مسلط می‌شود و ذهن فلسفی آلمانی نیز با داشته‌های قبلی او ترکیب می‌شود و می‌تواند ارتباط بین مفاهیم بنیانی را درک کند و به طور نمونه در خصوص ریشه‌های عدالت بحث کند.

متأسفانه شهید بهشتی یک پروژه ناتمام است، در حالی که باید آنچه ایشان آغاز کرده بود، ادامه می‌یافت اما گرفتار مسائل سیاسی چپ و راست، اصولگرا و اصلاح‌طلب شدیم که تا الان همچنان نه تنها ایشان، بلکه شهید مطهری، دکتر شریعتی و علامه طباطبایی نیز پروژه‌هایی ناتمام و ناقص هستند. حتی بسیاری از آثار این شخصیت‌ها از جمله شهید بهشتی هنوز چاپ نشده است. زمانی فرزند ایشان، محمدرضا بهشتی، به من یک زونکن نشان داد که کتابی بود که شهید بهشتی قبل از انقلاب در حوزه علوم قرآنی از آلمانی به فارسی ترجمه کرده بود ولی این اقدامات ناقص مانده است. همینطور که اندیشه این شخصیت‌ها ناقص بماند، انقلاب هم ناقص خواهد ماند و جهت آینده آن هم ناقص می‌ماند.

ایکنا ـ تا چه اندازه رویکرد تشکیلاتی و سازمان‌گرای ایشان را برخاسته از این تفکر فلسفی می‌دانید؟

ایشان یک ساختمان یا برساخت فکری با توجه به فلسفه اسلامی، فقه اسلامی و زندگی و درس خواندن در آلمان دارد و کسی که ساختمان فکری دارد قطعا به سازمان هم می‌رسد. از آنجا که فکر شهید بهشتی به شدت منسجم بود و سعی کرده بود ارتباطات بین مفاهیم را پیدا کند توانسته بود، برخلاف شهید مطهری و دکتر شریعتی، ساختمان فکری خود را به سازمان بیرونی و ساختار تبدیل کند. به همین دلیل ایشان بلافاصله پس از پیروزی انقلاب اسلامی حزب جمهوری اسلامی را تأسیس می‌کند در حالی که برای نمونه شهید مطهری وارد حزب جمهوری نمی‌شود زیرا چندان موافق حزب نبود.

در واقع انسجام و سازمان فکری شهید بهشتی تبدیل به سازمان عینی و بیرونی مانند حزب جمهوری و سایر ساختارسازی‌ها در جمهوری اسلامی می‌شود و در نهایت در همان مکانی که برای آن زحمت کشیده بود، شهید شدند.

ایکنا ـ پیوند بین جمهوریت و اسلامیت در اندیشه شهید بهشتی چگونه است؟

شهید بهشتی بر روی مفهوم «فطرت» بسیار تأکید دارد. اشتباه بسیار بزرگی که به صورت عمدی یا سهوی رخ داده این است که فطرت را به انسان نسبت دادیم در حالی که اصلا ربطی به انسان ندارد و مربوط به مردم است زیرا تفاوت زیادی میان انسان و مردم وجود دارد. در قرآن نیامده «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ الانسان عَلَيْهَا» بلکه بیان شده «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا»؛ مردم بر فطرت آفریده شده‌اند و مردم همان جمهوریت است. لذا اگر کسی فطرت را قبول داشته باشد، حکمت را قبول دارد و حقوق و حکمت هم مبنای حکومت است.

به عبارتی فطرت برای مردم است و مردم مبنای آن حکمتی هستند که حکومت را تشکیل می‌دهد و با این تعبیر این حکومتِ جمهور است. بنابراین جمهوریت خارج از دین نیامده و مسبوق به فطرت و حکمت است و فطرت هم مربوط به مردم است. از طرفی مردم بما هو مردم، قلب سلیم دارند اما ممکن است در مسیر حرکت دچار شرک شوند و لذا پیامبران برای آشکار شدن این فطرت مبعوث می‌شوند. بنابراین مبانی جمهوری در فطرت و حکمت است و حکومت جمهوری اسلامی هم از نوع جمهوریت است که از دل فطرت بیرون می‌آید و شهید بهشتی متوجه این مسئله شد و امام(ره) هم فرمودند «جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم، نه یک کلمه زیاد». این جمهوریت خودبخود ساختاری ایجاد می‌کند که درون آن عدالت وجود دارد. چون مردم بماهو مردم با عقل و قلب سلیم هم به طرف دموکراسی می‌روند هم عدالت، در حالی که لیبرالیسم که به نام انسان و غریزه بنا شده دنبال آزادی است و عدالت را نفی می‌کند اما فطرت و حکمت و در یک کلام مردم دنبال عدالت هستند. مردم بما هو مردم عدالت می‌خواهند و آزادی نتیجه عدالت است به این معنا که عدالت اقتضا می‌کند مردم آزادی داشته باشند. اینها مسائلی است که شهید بهشتی بر روی آنها بحث می‌کند و لیبرالیسم را نفی می‌کند. زیرا لیبرالیسم با نفی عدالت، آزادی را دنبال می‌کند اما به یک نوع آزادی مبتذل می‌ر‌سد که نتیجه آن فروپاشی جامعه و اخلاق است که امروز غرب دچار آن شده است. این فروپاشی اجتماعی و اخلاقی نتیجه تقدم آزادی بر عدالت و یا به عبارت بهتر بنا نشدن آزادی برپایه عدالت است در حالی که اگر آزادی بر پایه عدالت بنا شود آزادی همواره با فضیلت و اخلاق همراه خواهد بود.

از طرفی سوسیالیسم هم اساسا آزادی را نفی می‌کند و این هم مردود است و مردمی که ذاتا عدالت‌طلب هستند بر اساس عدالت، آزادی هم می‌خواهند و شهید بهشتی هم لیبرالیسم و هم سوسیالیسم را نفی می‌کند و عدالتی که براساس اسلام مطرح می‌کند عدالت عرفی و مردمی است نه عدالت دولتی یا سوسیالیستی.

ایکنا ـ به رغم سر دادن زیاد شعارهایی مانند «سیاست ما عین دیانت ماست» و سیاست اخلاقی از سوی مسئولان، اما بسیاری از مسئولان در بزنگاه‌هایی مانند رقابت‌های سیاسی و انتخاباتی در امتحان اخلاق مردود می‌شوند اما این تناقض میان شعار و عمل در شهید بهشتی دیده نمی‌شود و می‌توان به جرئت ایشان را یکی از الگوهای شاخص سیاست‌ورزی اخلاقی دانست به نحوی که با وجود ترور شخصیتی و موج تهمت‌ها و دروغ‌ها، ایشان هیچگاه واکنشی خارج از چارچوب‌های اخلاقی انجام نمی‌دهند. به نظر شما ایشان چگونه توانست سیاست اخلاقی را در عرصه عمل به منصه ظهور برساند؟

نکته بسیار اساسی این است که مهمترین مؤلفه در اسلام بعد از ایمان و اخلاص، صدق و راستی است و این مبنای فقه ماست اما متأسفانه چون فقه ما از کلام جدا شد دچار این تحجر شد. یکی از صفات شهید بهشتی که از امام(ره) و علامه طباطبایی به ارث برده بود این بود که مبنای فقهی‌اش علم کلام بود و ایشان روی علم کلام به شدت کار کرده بود. شهید بهشتی زمانی که بنی صدر فرار می‌کند عده‌ای بیان می‌کنند همسر بنی‌صدر را دستگیر کنیم تا او تسلیم شود اما شهید بهشتی با این کار مخالفت می‌کند. زیرا سیاست اسلامی برپایه صدق و راستگویی است. زیرا مؤمن به نور خدا نگاه می‌کند و بااخلاص حرکت می‌کند. آقای بهشتی سرش کلاه نرفت و محکم بر روی باورهایش تا آخر ایستاد. ایشان در عین اینکه به شدت آدم متفکری است دارای صدق و اخلاص بالایی نیز بود.

به اعتقاد من شهید بهشتی از آنجا که براساس علم کلام وارد فقه می‌شده، تمام احکامی که در قوه قضاییه یا جاهای دیگر صادر می‌کرده برمبنای همین علم کلام بوده که مبنای این علم هم صدق است؛ پس سیاست او نیز براساس صدق و راستگویی بوده است. با این ویژگی‌هاست که شهادت شهید بهشتی به قوام ساختار جمهوری اسلامی می‌انجامد زیرا شهید بهشتی خودش یک پارادایم و ساختار و معرفت با هم است.

ایکنا ـ آیا بعد از شهادت شهید بهشتی مسیر او ادامه پیدا کرد؟

بعد از شهادت شهید بهشتی متأسفانه شخص‌زده و سوسیالیسم‌زده شدیم و در ادامه بعد از ده سال از پیروزی انقلاب، دچار غرب‌گرایی شدید شدیم. بزرگترین مشکل امروز ما این است که به رغم این سوسیالیسم‌زدگی و لیبرالیسم‌زدگی هیچگاه صنعتی نشدیم در حالی که اگر براساس اندیشه و برنامه شهید بهشتی جلو می‌رفتیم قطعا امروز یکی از کشورهای بزرگ صنعتی جهان شده بودیم. در واقع با عقلانیت شهید بهشتی می‌توانستیم صنعتی بشویم نه با لیبرالیسم دوره سازندگی و سوسیالیسم دوره جنگ.

کد

متأسفانه پس از جنگ به سمت یک سرمایه‌داری وحشی جهان سومی حرکت کردیم که نتیجه آن از بین رفتن عدالت و اخلاق و شکل‌گیری یک نوع جمهوری اشرافیتی بود و الان باید به آن جمهوری اسلامی برگردیم که شهید بهشتی براساس اندیشه‌های امام(ره) ترسیم کرد. حال اینکه می‌توانیم برگردیم یا برنگردیم بحث جداگانه‌ای را می‌طلبد.

گفت‌وگو از مهدی مخبری

انتهای پیام
captcha