«ملبورن» اولین ساخته نیما جاویدی در مقام کارگردان است که به تهیهکنندگی جواد نوروزبیگی سال گذشته تولید شد و امسال اولین اکران خود را در سیودومین جشنواره فیلم فجرو در بخش نگاه نو تجربه کرد. این فیلم داستان زن و شوهری به نام امیرعلی با بازی پیمان معادی و سارا با بازی نگار جواهریان را روایت میکند که عازم سفر به ملبورن هستند و چند ساعت مانده به سفر اتفاقی رخ میدهد که مسیر زندگیاشان را تغییر میدهد.
صرفنظر از وجوه ساختاری، محتوا، فیلمنامه و بازی بازیگران، فیلم از خود ویژگی مستقلی ندارد که بتوان به آن استناد کرد؛ بلکه به سادگی میتوان ردپای کارگردان بزرگ اصغر فرهادی و سبک فیلمسازیاش و تاثیری که جاویدی از وی گرفته را در کار دید؛ منتها با نگاهی کاملا ناقص و ناشیانه. فیلم با سکانسی آغاز میشود که امیرعلی و سارا مشغول جمعآوری وسایلشان هستند و مخاطب به واسطه حضور مأمور سرشماری متوجه میشود که آنها عازم سفری چند ساله به استرالیا، ملبورن هستند. ظاهرا این دو خیلی خوشحالند و در آرامش مشغول کارهای نهایی خود هستند.
در صحنههای بعدی حضور نوزادی را در منزل میبینیم که خوابیده و هردو در تلاش مضاعفند تا نوزاد تحت هیچ شرایطی از خواب نپرد؛ در سکانسهای بعدی هم میبینیم که این بچه، فرزند خود آنها نیست بلکه پرستار نوزاد که در خانه مجاور ساکن است او را برای چند ساعتی پیش این خانواده به امانت میگذارد. طی اتفاقی امیرعلی متوجه میشود که نوزاد تکان نمیخورد و مرده است و مابقی ماجرا.
نوع روایت داستانی فیلم و ایجاد حس تعلیق غلیظی که بر فیلم حاکم است بیننده را یاد آثار فرهادی میاندازد؛ نوع دیالوگها، موقعیتهای سختی که این زوج در کنار هم و برای رویارویی با این اتفاق از سر میگذرانند و حتی حضور پیمان معادی به نوعی مخاطب را یاد «درباره الی» میاندازد؛ اما مسئله اینجاست که این فیلم کجا و آثار فرهادی کجا !
نکته اصلی جایی مطرح میشود که به زعم کارگردان سوژه جذابی فراهم آمده و اینطور تصور میشود که میتوان تا هرکجا که خواست آن را کش بدهد، اما داستان از این قرار است که ملبورن تا جایی که میتواند و هرچه را در چنته دارد به کار میگیرد که تا حس تعلیق را در مخاطب به وجود بیاورد و تا میتواند وی را قلقلک میدهد اما غافل از این که وقتی تا این حد داستانهای نامعلوم و ابهامات فراوان پشت هم چیده میشود، باید جایی هم برای کدگشایی و پایان داستان که بتواند مخاطب را راضی کند گذاشته شود.
«ملبورن» صرفنظر از بازی بازیگرانش که در حد متوسط است؛ هیچ نقطه درخشانی در خود ندارد و صرفا کاری تقلیدی است که اتفاقا نتوانسته مقلد خوبی هم باشد؛ چرا که ریتم فیلم از نقطهای به بعد افت میکند و پایانبندی داستان هم مزید بر علت میشود.
در طول تاریخ سینما بسیاری از فیلمسازان جوان آثارشان متأثر از کارگردانان بزرگی چون آلفرد هیچکاک، مارتین اسکورسیزی، اسپیلبرگ، کیشلوفسکی و ... بوده است و در همین سینمای خودمان هم بسیاری از فیلمسازان مؤلف الگوی فیلمسازان جوان بودهاند؛ اما نباید فراموش کرد فیلمسازی صرف نظر از برداشت الگو نیازمند نگاه و اندیشهای مستقل و قدرت تحلیل محتوا و درک فیلم و فیلمنامه است.
جای خوشحالی است که حضور کارگردانانی چون اصغر فرهادی، ابراهیم حاتمی کیا، احمدرضا درویش، داریوش مهرجویی، ناصر تقوایی، بهمن فرمانآرا و دیگران در سینمای ایران به این پهنه رونق داده است اما بسیاری از تازه واردان به سینما «فرهادیزده» شدهاند و به هر قیمتی میخواهند خود را در قالبی جا کنند که قواعدشان را نمیدانند.