حجتالاسلام والمسلمین دکتر محمد مطهری، آخرین فرزند استاد شهید مرتضی مطهری، هنگام شهادت پدرش، سیزده ساله و در کلاس دوم راهنمایی بود. پس از دیپلم در سال ۱۳۶۳ درسهای حوزوی را به طور جدی آغاز کرد و در سال ۱۳۷۳ به کسوت روحانیت در آمد. او علاوه بر تحصیلات حوزوی ، دارای مدرک کارشناسی مهندسی برق از دانشگاه شریف، کارشناسی ارشد فلسفه دانشگاه تهران و دکترای فلسفه دین از دانشگاه تورنتوی کانادا است.
دکتر مطهری در یادداشتی که به طور اختصاصی در اختیار خبرگزاری ایکنا قرار داده، به بررسی «سبک زندگی شهید مطهری» پرداخته است. متن کامل این یادداشت که در هر فراز به بیان خاطرهای از زندگی استاد مطهری پرداخته است، در ادامه میآید.
................................................
سبک زندگی شهید مطهری
موضوع بحث در این نوشتار، «سبک زندگی از نظر شهید مطهری» نیست، بلکه «سبک زندگی شهید مطهری» است که در آن خواهم کوشید مصادیقی را عرض کنم. اما پیش از آن ذکر دو نکته مقدماتی لازم است.
نکته اول این است که میگویند و درست میگویند که جای شهید مطهری پر نشده است. اما ممکن است کسی با یک استدلال ساده بخواهد نشان دهد که چنین ادعایی با توجه به امکانات پژوهشی امروز درست نیست. توضیح اینکه اشکالکننده میگوید «درست است که استاد در حوزههای مختلف از قبیل منطق، فلسفه، تفسیر، اقتصاد، حقوق زن، مسائل اجتماعی، تاریخ اسلام و برخی حوزههای دیگر، مطالعات خوبی داشته و بیانات و نوشتههای ارزشمندی ارائه کرده است و شخصیت بزرگی بوده، ولی در عین حال، امروزه به آسانی میتوان جای شهید مطهری را پر کرد. چرا؟ عمر تحقیقاتی استاد مطهری چهل سال بوده است. در این مدت، ایشان در مجموع، مثلاً یک سال در «فلسفه اخلاق»، سه سال در «حقوق زن»، هشت سال در «فلسفه اسلامی»، سه سال در «تفسیر» و ... کار کرده است. ما امروزه میتوانیم جای شهید مطهری را خیلی راحت پر کنیم؛ به این صورت که گروههای پژوهشی تشکیل بدهیم که در هر کدام، مثلاً ده نفر کار کنند. قرار نیست جای فرد، توسط فرد پر شود. ما با چندین گروه پژوهشی که هر کدام در یک حوزه کار میکنند، به راحتی جای ایشان را پر میکنیم؛ ضمن اینکه امروزه گروههای پژوهشی، به راحتی به همه منابع دسترسی دارند. چه بسا شهید مطهری، باید مدتها دنبال یک حدیث میگشت؛ پس امروزه بازده کار هم بسیار بالاتر رفته است».
این اشکال، ناشی از عدم توجه به چندین نکته است که تنها به یکی از آنها اشاره میکنم و آن، این است که پیشفرض چنین اشکالی، این است که شهید مطهری، مثلا مانند یک دانشمند برجسته هستهای بوده است که معلوماتی داشته و از میان ما رفته است و ما میخواهیم جانشینی برای آن «معلومات» پیدا کنیم. اینکه با تشکیل گروههای پژوهشی، جامعه از وجود امثال شهید مطهری، بینیاز نمیشود، دلایل مختلفی دارد که در اینجا، تنها به دلیلی که به مسئله سبک زندگی شهید مطهری مربوط میشود، اشاره میکنم.
نکته دوم، آن است که از جنبه اسلامی، سبک زندگی پیوند عمیقی با نحوه بندگی کردن انسان نسبت به خداوند دارد (در اینجا به بحثهایی که غربیها درباره سبک زندگی مطرح کردهاند، کاری نداریم). در داستان معروف «بشر حافی» که البته بعدا ملقب به «حافی» شد، وقتی مجلسِ ساز و آواز راه انداخته بود، حضرت امام موسیبنجعفر(ع) از کنیز وی که به دم در خانه آمده بود، پرسیدند که آیا صاحب این خانه بنده است یا آزاد؟ گفت: البته که آزاد است. حضرت فرمودند: «لو کان عبدا لله لاستحیی من الله؛ اگر بنده خدا بود حتماً از خدا حیا میکرد»، یعنی چنین سبک زندگی تنها از کسی که بندگی خدا را فراموش کرده، بر میآید.
در روایت معروفی، حضرت فاطمه(س) میفرمایند: «من اصعد الی الله تعالی خالص عبادته اهبط الله عزوجل الیه افضل مصلحته؛ کسی که عبادات خالص خود را به سوی خداوند، بالا بفرستد خدای عزوجل هم بهترین مصلحتها را بر او نازل خواهد کرد». پس طبق روایت اول، بندگی خداوند باعث میشود انسان به برخی مسیرها در زندگی پا نگذارد و بر اساس روایت دوم، با بندگی کردن، تائیدات و عنایات خداوند شامل زندگی فرد میشود.
تعجب از سبک زندگی شهید مطهری، نشانه دوری از آن سبک زندگی است
وقتی از سبک زندگی شهید مطهری بحث میکنیم، برخی نکات مربوط به «سبک زندگی کلی» ایشان است؛ یعنی روشهایی که در کل زندگی شهید مطهری حاکم بوده است. اما گاهی «سبک زندگی خاص» همانند بررسی سبک ایشان در حوزهای خاص، همانند تعلیم و تربیت، رفتار اجتماعی و برخورد با مخاطب مورد نظر است. از ناحیۀ اول، یعنی سبک زندگی کلی، به نظر میرسد که ایشان یک مسئله را خوب برای خود حل کرده بود و در واقع تکلیف خودش را با خودش روشن کرده بود که اگر میخواست در زمینهای تصمیم بگیرد، چنین نبود که با خود بگوید که من این کاری را که میکنم، ابتدا باید ببینم عکسالعمل مردم چه خواهد بود؟. آیا با انجام این کار، تصویرم در نظر مردم بالا میرود یا پایین؟ و موقعیت اجتماعی من بهتر میشود یا بدتر؟. ایشان یک بار با خودش تعیین تکلیف کرده بود که اگر تصمیمی میگیرم برای خدا باشد.
اگر بخواهیم سبک زندگی خودمان را با سبک زندگی شهید مطهری بسنجیم، یک راهش این است که ببینیم برخی مثالها و مصادیق در زندگی شهید مطهری چقدر به نظر ما عجیب میآید. هر چه اِعجاب ما بیشتر باشد، نشان میدهد که از سبک زندگی ایشان دورتر هستیم، اما اگر اینها کارهایی عادی به نظر ما بیایند، این بیانگر آن است که با روش زندگی ایشان از آن نظر قرابت داریم؛ یک خاطرهای را نقل کنم.
برخورد صادقانه و بدون ریاکاری شهید مطهری با مردم
در سال 57 در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی، شهید مطهری، یک سخنرانی در دانشگاه صنعتی شریف، که آن زمان آریامهر خوانده میشد، داشتند. حاصل سخنرانی، همان بحث «اهداف روحانیت» است که منتشر شده است. آن زمان، به نحو افراطی، یک حساسیت عجیبی میان دانشجویان حاکم بود که نباید زندگی مرفه داشت. مخصوصاً راجع به روحانیت خیلی حساس بودند. بسیاری از افراد، اگر در سفرهای دو نوع خورش بود و اگر در یک مهمانی با میوههای خوب پذیرایی میشد، مجلس را ترک میکردند. البته سادگی و پرهیز از تجمل، همیشه خوب است، اما نگاه حاکم میان برخی جوانان در آن زمان یک نگاه افراطی بود. ماشینی که ایشان داشتند ماشین بنز بود (شاید یک علت اینکه ماشین بنز داشتند، این بود که ایشان هفت فرزند داشتند. آن موقع ماشین بزرگ و جادار، یا ماشین دوج آمریکایی بود یا ماشین بنز). آن موقع، بعضی اعتراض میکردند که چرا شما ماشین بنز دارید؟!
به هر حال برادرم، علیآقا به همراه آقای لاریجانی، داماد خانواده و فرد دیگری ایشان را با همان ماشین به سمت دانشگاه صنعتی شریف بردند. دم در دانشگاه که رسیدند، یکی از افراد همراه، به ایشان پیشنهاد کرده بودند که از ماشین پیاده شوند و بقیه راه را پیاده بروند. مقصودش این بود که دانشجویان، یک موقع ماشین ایشان را نبینند که جوّی علیه ایشان درست شود. ایشان گفتند نه! نه تنها ماشین داخل دانشگاه برود، بلکه میخواهم جلوی در سالن پیاده شوم. اگر به هر دلیل استاد شهید از ماشین خوب استفاده میکرد، اما در عین حال برخوردش با مردم، صادقانه و از تظاهر و ریاکاری به شدت بیزار بود. نمیخواست کار خود را با نظر مردم، تنظیم کند. شاید یکی از دلایل اصرار ایشان برای رفتن به داخل دانشگاه با ماشین، مبارزه با برخی افراطگراییها در زمینه سادهزیستی بود.
شهید مطهری به دنبال تصویرسازی از خود نبود
البته نمیخواهم بگویم که حرف مردم در اسلام به معنی هیچ و پوچ است. (البته بحث در رأی مردم نیست، در حرف مردم است). من ندیدهام کسی در این زمینه، پژوهش جامعی ارائه دهد که به حرف مردم در اسلام تا چه اندازه باید اهمیت داده شود؟ و اینکه بگوئیم حرف مردم یعنی هیچ، این درست نیست و درست نبودن آن هم دلایل زیادی دارد؛ از جمله اینکه در روایات توصیه شده که باید از موضع تهمت دوری کرد. تهمت را چه کسی میزند؟ مردم. بنابراین گاهی، حرفهای مردم میتواند در نوع رفتار ما مؤثر باشد. از آن طرف هم درست نیست که انسان بر اساس تصویری که از خودش در ذهن مردم شکل میگیرد، تصمیم بگیرد. در اینجا مرزهای دقیقی هست که نیاز به تبیین جداگانه دارد.
شهید مطهری به دنبال تصویرسازی از خود نبود. دنبال این نبود که از خود تصویر یک عالِم در اذهان مردم بسازد. اینکه کسی بیاید اول «اصول فلسفه و روش رئالیسم» و بعد «داستان راستان» را برای کودکان بنویسد با معیارهای ظاهری چندان سازگار نیست، اما اگر جنبه الهی مورد نظر باشد، به سادگی قابل توجیه است.
ما انسانها غالبا به تصویرسازی از خود نزد دیگران گرفتاریم. خیلی از ناخالصیها و گاهی دروغها ناشی از همین امر است. مثلا اگر سوالی را که از یک فرد انتظار میرود بداند، ولی نمیداند، بپرسند، شروع به توجیه میکند و از «نمیدانم» میگریزد.
به یاد دارم یک بار در مدرسه تعدادی سؤال راجع به تاریخ اسلام به ما دانشآموزان دادند. سؤالات بالاتر از معلومات یک دانشآموز کلاس پنجمی بود و به ما گفته شد که از بزرگترها کمک بگیرید. من سؤالات را به پدرم دادم. ایشان گفتند برو و مثلاً فردا بیا تا جوابشان را بنویسم. من فردا که رفتم جوابها را از ایشان بگیرم، دیدم جلوی دو تا از سؤالها خالی است. گفتم شما فراموش کردهاید این دو تا را جواب بدهید؟ گفتند: نه، من جواب اینها را نمیدانم. برای من در آن سن و سال قابل هضم نبود که ایشان دربارۀ یک سؤال در مورد اسلام، بگویند من نمیدانم. البته سؤالات خیلی جزئی بود، اما ایشان میتوانستند خیلی راحت بدون اینکه دروغ بگویند، به ندانستن خود اذعان نکنند. مثلا اینکه بگویند فرصت کافی نداشتند؛ یا باشد برای فردا. ایشان دنبال توجیهات معمول هم نرفتند که مثلا اگر من الان به پسرم بگویم «نمیدانم»، اعتماد خودش را به من از دست میدهد و فردا اگر درباره مسئلهای توصیهای دینی به او بکنم، ممکن است گوش نکند.
زندگی شهید مطهری مملو از مثالهایی است که نشان میدهد ایشان اهل ظاهرسازی و تصویرسازی از خود نزد دیگران نبوده است. مثال دیگری عرض میکنم. چهل سالگی ایشان، اوج زمانی بوده که ایشان داشتند کم کم به عنوان یک فرد دانشمند شناخته میشدند. در آن زمان جلساتی تحت عنوان «گفتار ماه» تشکیل میشده که افرادی از جمله شهید مطهری و شهید بهشتی در آن سخنرانی میکردهاند. این سخنرانیها چاپ میشد و در اختیار عموم قرار میگرفت. بنده، یک وقت یکی از مجموعههای «گفتار ماه» را نگاه میکردم که در همان زمان (حدود 1340) چاپ شده بود. دیدم ایشان بر متن سخنرانیای که ارائه کردهاند، یک مقدمه کوتاه نوشتهاند. جملهای که شاهد مثال من است، این جمله است که نوشته بودند «من حین سخنرانی، یک اشتباه واضح ادبی کردم که بعد از جلسه یکی از حضار به من تذکر داد و من در همین جا بار دیگر از این فرد تشکر میکنم». اشتباه واضح در نزد برخی شاید به بیسوادی تعبیر شود. ایشان قطعاً در پایان آن جلسه از آن فرد تشکر کردهاند، اما چرا باز در مقدمه میگویند که اشتباه واضح ادبی کردهام؛ آن هم در آن شرایط زمانی؟
پدرم از شهرت متنفر بود
«پرهیز از شهرت»، نشان دیگری از غایب بودن نظر مردم در سبک زندگی ایشان بود. از خودشان شنیدم که میگفتند من از شهرت نفرت دارم. وقتی یاسر عرفات در سال 57، بعد از پیروزی انقلاب به ایران آمد، من در آن زمان دانشآموز راهنمایی بودم. در روزنامه، عکسی از یاسر عرفات به همراه برخی دوستان نزدیک شهید مطهری چاپ شده بود. به ایشان گفتم شما چطور در این عکس نیستید؟ گفتند اتفاقاً یاسر عرفات با دوربین دنبال من بود که با من عکس بگیرد، ولی من نخواستم با او عکس بگیرم. این سبک و رفتار، تنها یک توجیه دارد و آن محور بودن «بندگی خدا» - و نه «بندگی مردم» - در زندگی است.
سلوک علمی شهید مطهری
خوب است راجع به «سلوک علمی» ایشان هم اشارهای بکنم. من ندیدم ایشان وقت خود را به بطالت بگذرانند. در مواقعی هم که به طور عادی مثلا نشسته بودند، غالبا یا در حال تفکر یا در حال ذکر بودند. گاهی بعضی اعتراض میکردند که ما در خیابان به استاد سلام میکنیم، ایشان جواب سلام نمیدهند و برخی فکر میکردند از روی غرور است. ایشان در جواب گفته بودند من وقتی در خیابان راه میروم، همیشه دارم راجع به مطلبی فکر میکنم و اگر کسی با صدای بلند به من سلام نکند، اصلاً متوجه نمیشوم.
استفاده شهید مطهری از وقتهای کوتاه برای مطالعه
مسأله دیگر در سلوک علمی ایشان، «استفاده از وقتهای کوتاه برای مطالعه» است. یکی از شاگردان ایشان در دانشکده الهیات میگفت: وقتی سر کلاس میرفتیم میدیدیم، ایشان قبل از ما در کلاس هستند و کتابی را باز کرده و مشغول مطالعه هستند. این البته راهی برای ترویج فرهنگ مطالعه هم هست. این آموزش مطالعه به دیگران را مقایسه کنید با این که با توصیه زبانی مرتبا تکرار کنیم که مطالعه مهم است و وقت خود را تلف نکنید.
دیدگاه شهید مطهری درباره نحوه برخورد با مخاطب
مسألۀ دیگر در سبک زندگی شهید مطهری، «نحوه برخورد با مخاطب» است که جنبههای مختلفی دارد که من به چند مورد بسنده میکنم. ایشان ظرافتهایی را در ارتباط با مخاطب رعایت میکرد؛ مثلا ایشان به دنبال آن بود که هر طور شده به مخاطبی که دسترسی به او برای یک روحانی، تقریبا محال بود، دسترسی پیدا کند و پیام اسلام را برساند. در پیش از انقلاب چه کسانی مجله «زن روز» را میخریدند؟ اما ایشان از تبیین حقوق زن در اسلام در مجله «زن روز» هم چشم نپوشید. ایشان گفته بودند اینها هم که این مجلات را میخرند، حقیقتطلب هستند و یک روحیه حقیقتطلبی در آنها هست. اینها روحانی نمیبینند و باید از این کانال برای ارتباط با این قشر استفاده کرد.
ما معمولا خیلی زود تقصیر را متوجه مخاطب میکنیم که مثلا لقمه شبههناک خورده یا اهل ماهواره است و خودش خودش را به بدبختی کشانده است. ایشان اول اشتباهات را متوجه خودش میدانست و میگفت: «اگر ما آب زلال برای جوانان فراهم کرده بودیم آنها بدنبال آن آب آلوده نمیرفتند». امروز هم اگر ما عرفان اسلامی را درست و به زبان ساده تبیین کرده بودیم، لااقل کمتر دنبال عرفانهای کاذب میرفتند.
در نظر گرفتن سطح مخاطب
مسئلۀ بعد، موضوع «در نظر گرفتن سطح مخاطب» است. گاهی، وقتی جوانی سؤالی میپرسد، برخی به جای آنکه با زبان ساده پاسخ دهند؛ با این انگیزه که بگویند ما معلومات فراوانی در این زمینه داریم، شروع به استفاده از اصطلاحات عربی یا انگلیسی میکنند. در حالی که سخن گفتن در سطح فهم مخاطب یک توصیه دینی است.
یادم هست که وقتی دبستان میرفتم، سؤالی به ذهنم رسید و به نظر خودم سؤال جالبی بود و آن را با ایشان مطرح کردم. به ایشان گفتم مگر کره زمین گرد نیست؟ ایشان گفتند چرا. گفتم وقتی شما یک قسمت یک کره را حرکت بدهید، نمیشود قسمتهای دیگر آن حرکت نکند. اگر این طور است، چرا وقتی زلزله میآید، در یک نقطۀدنیا زلزله میآید و در سایر جاها زلزله نمیآید؟. دیدم ایشان به جای اینکه جواب شفاهی به من بدهند، دارند یکی از ابروان خودشان را بالا و پائین میبرند. پرسیدند: آیا سر من دارد حرکت میکند؟ گفتم: نه. گفتند پس چرا ابروهای من دارد حرکت میکند، ولی کل سر من حرکت نمیکند؟
رفتن شهید مطهری به سراغ مخاطبین
مسئلۀ دیگر، «رفتن به سراغ مخاطب» است. ما نباید توقع داشته باشیم مخاطب به ما مراجعه کند؛ بلکه باید سراغ مخاطب برویم و حتی برویم پیدایشان کنیم. یک بار یکی از روحانیون نقل میکردند که شهید مطهری در سفری به اصفهان در پیش از انقلاب در حدود 12 شب به دوستانشان گفته بودند برویم به یکی از پارکها تا با افراد حاضر در پارک صحبت کنم. ایشان را نهی کرده بودند که محیط مناسبی نیست، ولی ایشان به همراه دوستان رفته بودند. حتی وقتی بعد از آن به ایشان گفته بودند آن طرف پل، کسانی هستند که کارهای قبیح انجام میدهند و دیگر جلوتر نروید، باز ایشان اصرار داشتند که بروند که دیگر نهایتا ایشان را منصرف کرده بودند.
نقد مخاطب توسط استاد مطهری
مسئله دیگر، «نقد مخاطب» است. هیچ کس در میان متفکران اسلامی به اندازه شهید مطهری، فرهنگ مردم ایران را نقد نکرده است که نمونههای فراوان دارد. ایشان در جایی میگویند: ما مردم اصلاً اهل عمل نیستیم. دنبال این میگردیم که برویم یک قبری را نزدیک امام رضا(ع) یا یک جای دیگر پیدا کنیم و آن را جبران مافات، نسبت به عملمان قرار دهیم. اینها مصادیقی بود که تا اندازهای سبک زندگی شهید مطهری را برای ما روشن میکند. البته نکته اصلی همان بود که ایشان به دنبال انجام وظیفه بود، نه اینکه مردم چه تصویری از ایشان پیدا میکنند.
با تشکیل گروههای پژوهشی، نمیتوان جای شهید مطهری را پر کرد
پس آن سؤالی که در ابتدا، راجع به اینکه آیا اگر گروههای پژوهشی تشکیل دهیم، جای شهید مطهری را پر میکند؟ مطرح کردم، پاسخش منفی است؛ به خاطر اینکه گاهی اوقات، یک فرد، سبک زندگیاش به نحوی است که میداند با ملاحظه چه نکات و ظرافتهایی زندگی کند و این امر با صرف تشکیل گروههای پژوهشی حاصل نمیشود. البته پاسخ کامل به این پرسش چندین جنبه دارد و فرصت جداگانهای می خواهد.
خداوند انشاءالله به ما توفیق دهد با انتخاب سبک درست در زندگی، از حسرتهای خود در هنگامه قیامت کم کنیم.