داستان اسماعيل(ع)؛ نماد تسليم در برابر قدرت خداوند و اطاعت خليل‌الله
کد خبر: 2575801
تاریخ انتشار : ۲۶ مرداد ۱۳۹۲ - ۰۶:۴۲
بررسی تاثير احسن‌القصص بر انديشه و اعتقادات كودكان/27

داستان اسماعيل(ع)؛ نماد تسليم در برابر قدرت خداوند و اطاعت خليل‌الله

گروه ادب: قرآن كريم با استفاده از داستان به معرفی مصاديق تربيتی برای تربيت و هدايت انسان‌ها پرداخته است كه يكی از اين مصاديق، حضرت اسماعيل(ع) به عنوان نماد تسليم در برابر قدرت حق و اطاعت ابراهيم(ع) است.

با وجود عوامل محدودكننده انسان مانند وراثت، طبيعت و جامعه، انسان می‌تواند با اراده خود مسير و سرنوشت خود را انتخاب كرده و از حصار عوامل محدودكننده بيرون آيد؛ حتی اين توانايی را پيدا می‌كند كه سرنوشت جديدی را برای خود و جامعه‌اش رقم زند.
قرآن برای دعوت مسلمانان به ارزش‌های اخلاقی، از شيوه‌های كاربردی مختلفی مانند انذار و تبشير، قصه‌گويی، تشبيه و تمثيل، سؤال و جواب و ... كمك گرفته است تا روح هدايتگر انسان را در مسير حق قرار دهد.
در اين نوشتار نگاهی به قصه قرآنی حضرت اسماعيل(ع) به عنوان نماد اطاعت از خداوند و رسولش داريم و نكاتی مهم از اين داستان را بيان می‌كنيم. خداوند درباره جايگاه كسانى كه صراط مستقيم خدا را كه همان اطاعت از خدا و رسول اوست بر مى‌گزينند، مى‌فرمايد: «و كسانى كه از خدا و پيامبر اطاعت كنند، در زمره كسانى خواهند بود كه خدا ايشان را مورد اِنعام قرار داده[يعنى] با پيامبران و راستان و شهيدان و شايستگان [خواهند بود] و آنان چه نيكو هم‌دمی هستند».
نكته اصلى در اين آيه، توصيه به فرمان بردن از خدا و توجه به خواست، امر و نتيجه‌اى است كه عمل به اين توصيه مهم در پى دارد. شكى نيست كه ما بنده خدا هستيم و او خالق و مالك ما است. انتظار خدا از ما اين است كه نعمت‌هایى را كه در اختيار ما نهاده، در راستای خواست او به كار ببنديم و تسليم خواست و نظر خدا باشيم؛ چنان كه وقتى خداوند به حضرت ابراهيم(ع) فرمان داد كه فرزندش، حضرت اسماعيل(ع) را قربانى كند، بى‌درنگ و با رضايت كامل درصدد اجراى فرمان خدا بر آمد. حضرت اسماعيل نيز تسليم فرمان خدا شد.
اگر انسان تسليم خدا و اراده‌اش تابع اراده خداوند باشد، به مرحله‌اى از هدايت نائل مى‌شود كه سخنان، حركات و مجموعه رفتار او با الهام الهى انجام مى‌پذيرد؛ مسئله‌اى كه فهم و درك آن براى ما دشوار است؛ اما در آيات و روايات بر آن تأكيد شده است؛ از جمله رسول خدا(ص) نقل مى‌كنند كه خداوند فرمود: «هيچ بنده‌اى به چيزى محبوب‌تر از آنچه بر او واجب كرده‌ام به من تقرب نمى‌جويد و همانا او به وسيله انجام دادن نافله (و مستحبات) به من تقرب مى‌جويد و در اين صورت او محبوب من مى‌شود و وقتى من او را دوست داشتم، گوش او خواهم بود كه با آن مى‌شنود و زبان او خواهم بود كه با آن سخن مى‌گويد و دست او خواهم بود كه با آن برمى‌گيرد. اگر مرا بخواند، پاسخش گويم و اگر از من درخواست كند، به او عطا كنم.»
از اين رو «صراط»، بزرگ‌راهى است بدون پيچ و خم كه انسان با اختيار و با آگاهى آن را بر مى‌گزيند و آن راه به روشنى مقصد را به انسان نشان می‌دهد. اگر آن راه، راهى باشد كه به كمال نهایى و قرب الهى منتهى شود، گزينش آن باعث مى‌شود كه انسان به كمال مطلوب كه همان قرب الهى است دست يابد و اگر غير از اين باشد، فرجامى جز تيره‌روزى، شقاوت و بدبختى و عذاب جهنّم نخواهد داشت.
در داستان حضرت ابراهيم(ع) بايد گفت كه خداوند با بخشيدن فرزندی به نام اسماعيل، به پيری و نااميدی و تنهايی و رنج رسولش پايان می‌دهد و زندگی خود را با لذت داشتن اسماعيل می‌گذراند. اما در دوران جوانی اسماعيل، ناگهان ابراهيم صدايی می‌شنود: «ابراهيم به دو دست خويش، كارد بر حلقوم اسماعيل بنه و بكش».
ابراهيم، بنده خاضع خدا، برای نخستين بار در عمر طولانی‌اش، از وحشت می‌لرزد. قهرمان پولادين رسالت ذوب می‌شود و بت‌شكن عظيم تاريخ، در هم می‌شكند. از تصور پيام وحشت می‌كند، اما فرمان، فرمان خداست. به راستی چه بايد كرد؛ ابراهيم كدامين راه را برمی‌گزيند؟
ابراهيم به پيام می‌انديشد. سپس جز به تسليم شدن در مقابل فرمان او به هيچ فرمان ديگری نمی‌انديشد. ديگر اندكی ترديد به خود راه نمی‌دهد. فرمان، فرمان خداست. در برابر حق، تسليم محض است. اكنون در منا، فرزند خود را آماده قربانی كرده است و اسماعيل به پدر می‌گويد كه در انجام فرمان حق ترديد مكن، تسليم باش، مرا نيز در اين كار تسليم خواهی يافت و خواهی ديد كه از صابران خواهم بود.
اكنون، ابراهيم قدرتی شگفت‌انگيز يافته و با اراده و تصميمی قاطع به قامت برخاست. خود را به خدا سپرد، كارد را با خشم بر گلوی او نهاد، اما اين كارد نمی‌برد. ابراهيم فرياد كشيد و به درد و خشم بر خود می‌پيچيد. دوباره كارد را برمی‌گيرد و بر سر قربانی‌اش كه همچنان رام و خاموش، نمی‌جنبد هجوم می‌آورد كه ناگهان، گوسفندی را می‌بيند و پيامی كه؛ «ای ابراهيم، خداوند از ذبح اسماعيل درگذشته است، اين گوسفند را فرستاده است تا به جای او ذبح كنی، تو فرمان را انجام دادی.»
حكمت انجام قربانی، تقرب و تعالی قربانی كننده و تقوای او به سوی خداست، همان طور كه هيچ عملی بدون تقوا پذيرفته نيست، عملی نيز كه همراه تقوا بوده، ليكن عامل آن در غير اين عمل، تقوای الهی را رعايت نمی‌كند، اگرچه از وی پذيرفته است، ليكن آن گونه كه شايسته است بالا نمی‌رود. زيرا خداوند عملی را می‌پذيرد كه همه شئون عامل آن خواه در اين عمل، خواه در اعمال ديگر، بر پايه تقوا تنظيم شده باشد؛ اين چنين است كه حكمت خداوند مقرر می‌كند كه اسماعيل ذبح نشود.
اين داستان، روايت شكنجه و آزار انسان نيست، بلكه داستان «كمال انسان» است، آزادی از بند غريزه و رهايی از حصار تنگ خودخواهی است و صعود روح و اقتدار معجزه‌آسای اراده بشريت و نجات از هر بند و پيوندی است كه انسان را اسير خود می‌كند؛ از اين رو، دو چيز در قاموس بشريت است كه به سختی می‌توان نامی برای آن دو يافت؛ يكی اسماعيل‌وار بودن و ديگری ابراهيم‌وار شدن. ابراهيم فرزندش را كه همان نفس اوست قربانی می‌كند. ميعادگاه ابراهيم قربانگاه فرزندش است كه وقوع يك معجزه را در بطن خود نهفته دارد.
captcha