به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) شعبه جنوب شرق آسیا، محیط امنیتی بنگلادش در مقایسه با بسیاری از کشورهای جنوب شرق آسیا صلحآمیزتر بوده و هست. این کشور از لحاظ فعالیتهای تروریستی و افراطگرایی با خطر کمتری روبرو بوده است.
اگر تراکم جمعیت و تنوع جمعیت را در نظر بگیریم، حوادثی هم که اتفاق افتاده است، بسیار عادی محسوب میشود و ممکن است قابل اعتنا نباشد؛ اما ماهیت خطرات و آسیب پذیریهای تروریسم و افراطیگری، امروز در بنگلادش به یک تهدید جدی برای امنیت ملی تبدیل شده است.
پس از برقراری نظام دموکراسی به دنبال سقوط دولت 8 ساله ژنرال محمد حسین ارشاد در سال 1990م، فرصت خوبی برای توسعه و پیشرفت و زندگی مسالمتآمیز در کنار یکدیگر برای همه احزاب و اصناف جامعه بنگلادش به وجود آمد و سه دولت دموکراتیک طی سه انتخابات نسبتا خوب و قابل قبول در سالهای 1991و 1996 و 2001 م به قدرت رسیدند. در طول این مدت جامعه از صلح و آرامش ظاهری برخوردار بود. اما در فاصله سالهای1999 تا 2005 م حوادثی رخ داد که ظهور و رشد افراطگرایى را به حد بحران رسانده بود.
در دو دهه گذشته گروههای شبه نظامی با فعالیتهای خشونتآمیز، افراطگرایانه وتروریستى، حضور خود را در بنگلادش نمایانتر ساختهاند. ترور مذهبی، خشونتهای سیاسی و بمبگذاری در محل برگزاری جشنهای عمومی و سرگرمی و عبادی، برخی از نمونههای آن است. افراطیگری و تروریسم به تهدیدی برای حیات، اقتصاد و کثرتگرایی سیاسی و مذهبی در بنگلادش تبدیل شده است.
برای گروههای مذهبی افراطگرا، تروریسم وسیلهای است برای برقراری نظام اسلامی در جامعه، برای گروههای سیاسی افراطگرا، تروریسم سلاحی است برای به دستآوردن و کنترل سیاسی حکومت و برای جریانهای فعال سیاسی، تروریسم به یک ابزار برای رقابت سیاسی یا برای به دستآوردن یا حفظ قدرت تبدیل شده است. فعالیتهای تروریستی چند سال اخیر در بنگلادش، جهتگیری جدیدی پیدا کرده است. امری که مرحله بدوی را پشت سرنهاده و به تدریج پیچیدهتر و مقابله، کنترل و خنثیسازی آن دشوارتر میشود.
در این رابطه حادثه 17 اوت سال 2005 ، ضربه بزرگی به آرامش و زندگی مسالمتآمیز در این کشور واردساخت. در این روز در مرکز 64 شهرستان در سراسر کشور ، بمبهایی که اغلب در محوطه دادگاهها از قبل جاسازی شده بود، همزمان منفجر شدند. خوشبختانه تلفات انسانی، کمتر از تعداد انفجارها بود. از این حادثه کمنظیر میتوان به عنوان آغاز فعالیتهای تروریستی هماهنگ طی سالهای اخیردر بنگلادش یاد کرد.
جریانهاى فکرى افراطگرا در بنگلادش
جمعیة المجاهدین بنگلادش (ج ام بى)، جغروتو مسلم جانوتا بنگلادش (ج ام ج بى)، حرکة الجهاد اسلامى (حوجى)، اسلامى سترو شیبیر (شاخه دانشجوئى حزب جماعت اسلامى بنگلادش)، حزب التحریر،نهضت اهل حدیث بنگلادشو انصارالله بنگلا تیم از جریانها و جنبشهای فکری افراطگرا در بنگلادش هستند.
عوامل داخلی و خارجی رشد افراطگرایی
بنگلادش قبل از به دستآوردن استقلال خود از پاکستان در سال 1971، به عنوان پاکستان شرقی شناخته و عمدتا سرزمین مسلمانان محسوب میشد. در آن زمان دو حزب مهم عوامی «مسلم لیگ» و «جماعت اسلامی شعبه پاکستان شرقی» عمده فعالیتهای سیاسی این سرزمین را پوشش میداد. حزب عوامی مسلم لیگ متعاقبا با حذف کلمه مسلم از عنوان خود به نام حزب عوامی لیگ ظاهر شد. این حزب همزمان با تغییر عنوان، سیاست و طبیعت فعالیتهای خود را نیز تغییر داد و به طرف سکولاریسم و چپگرایی گرایش پیدا کرد و در نتیجه کم کم به هند نزدیک شد؛ اما حزب جماعت اسلامی که بیشتر با پاکستان همسو بود، با همان راه و روش قبلی، فعالیت خود را در بین مردم مسلمان این کشور ادامه داد. در حقیقت میشود گفت که از قبل از استقلال بنگلادش، مردم نیز توسط این دو حزب مهم، تقسیم شده بودند یا سکولار و چپگرا و یا اسلامخواه و راستگرا. به هر حال تا قبل از جنگ استقلال، حزب جماعت اسلامی از جایگاه خوبی در بین مردم عمدتا مسلمان این سرزمین برخوردار بود.
اسلامخواهان؛ شهروندان درجه دوم و زیر سلطه سکولارها
اما از آنجا که در دوران نبرد استقلال بنگلادش، دولت هند از حزب عوامی لیگ حمایت کرد و با دخالت مستقیم به جدایی این سرزمین از پاکستان کمک کرد و از طرف دیگر اشتباه تاریخی حزب جماعت اسلامی به طرفداری از پاکستانِ واحد و موضعگیری در مخالفت با استقلال، سبب شد که پس از استقلال بنگلادش، اسلامخواهان در این سرزمین به عنوان خائن و جانی محسوب شوند. در مقابل، هند در این کشور جدید التأسیس دخالت خود را آشکار ساخت و همواره سعی کرد محیط عمومی بنگلادش را به شکلی در آورد که سکولارها و چپگراها از احترام و حق و حقوق برخوردار باشند و اسلامخواهان به عنوان شهروندان درجه دوم همواره زیر سلطه سکولارها باشند. در چند سال اول که شیخ مجیب الرحمن حکومت را در دست داشت، این نفوذ هند آشکارا مشهود بود تا حدی که اولین قانون اساسی را بر چهار پایه استوار نمودند که سوسیالیسم یکی از ارکان آن بود.
هند؛ عامل رشد سکولاریسم در بنگلادش
دولتمردان هند مرتب میکوشیدند تا نشان دهند که با حمایتهای خود ازبنگلادش بر این ملت منت گذاشتهاند؛ بنابراین هر آنچه هماهنگ با فرهنگ و سیاست هند نباشد، بنگلادش حق ندارد در آن راه گام بردارد. همزمان درپی کاهش احساسات اسلامی و سیطره کامل بر فرهنگ ملت مسلمان بنگلادش، دولتمردان هند برنامههای متعددی را از طریق شبکههای ماهوارهای و تحمیل فرهنگ سکولاری و احیانا هندویی دنبال کردند. اتفاقا آن قشری که بیشتر گول این ترفندها و سیاست هند را خوردند، با سوادان و دانشگاهیها بودند. وضع به جایی رسید که اگر حزبی بخواهد به قدرت برسد باید سکولار باشد و یا شخصی اگر بخواهد به منصبی بلندپایه مانند ریاست دانشگاه و یا ریاست قوه قضائیه برسد باید سکولار یا چپگرا باشد تا در اولویت قرار گیرد. این روند نفوذ سکولارها تحت سرپرستی آژانسهای اطلاعاتی و سیاسی هند موجب محرومیت طولانی اسلامخواهان و راستگرایان شد. گرچه در بعضی از مقاطع، آنان نزد احزاب بزرگ سیاسی به خاطر ائتلافات انتخاباتی به طور موقت اهمیت پیدا کردند؛ اما پس از چندی مجددا همانند سابق مورد بیاعتنایی قرار گرفتند.
به قدرترسیدن اسلامخواهان؛ نقطه عطف تاریخ سیاسی بنگلادش
پیروزی ائتلاف چهار حزبی در انتخابات سال 2001 و به قدرت رسیدن راستگرایان(اسلامخواهان) را در حقیقت میشود نقطه عطفی در تاریخ اجتماعی و سیاسی بنگلادش به حساب آورد. دو حزب جماعت اسلامی و ائتلاف از از جنبه داخلی وحدت اسلامی از شرکای مهم ائتلاف حاکم عرصه را برای فعالیت آزادانه همه گروههای اسلامی باز گذاشتند.گویی که دوران محرومیتها و زیر سلطه دیگران بودن برای اسلامخواهان به پایان رسیده بود. گرچه خانم «خالده ضیاء» از حزب ناسیونالیست، نخستوزیر دولت بود؛ اما در کابینه وی دو وزیر از حزب جماعت اسلامی حضور داشتند. به هر حال موقعیتی فراهم شد تا اسلامخواهان پس از مدت طولانی پر و بال خود را باز نموده و تا حدی هم رفتار انتقامجویانهای را شروع کردند. راهی که مورد حمایت مقامات دولتی وقت و جناحهای سیاسی حاکم بوده است. دولت ائتلافی متشکل از چهار حزب راستگرای بنگلادش از سال 2001 تا 2006 بر قدرت ماند.
و اما از جنبه خارجی، این دوره همزمان بود با انهدام برج دوقلوی آمریکا و آغاز سرکوبی گروههای اسلامگرا توسط آمریکا در خیلی از کشورهای مسلماننشین به نام مبارزه با تروریسم که سقوط دولت طالبان در افغانستان را در پی داشت. بعدها طالبان علیه نیروهای غربی به سرکردگی آمریکا برای مدت طولانی به مقابله برخاستند. این جریان بیرونی و خارج از مرزها، اسلامگرایان فعال در بنگلادش آن زمان را عمیقا متأثر ساخت و حتی علنا از گوشه و کنار این کشور شعار«ما همه طالبانیم - بنگلا میشود افغان» سر داده میشد. گروههای جمعیة المجاهدین بنگلادش (ج ام بى)، جغروتو مسلم جانوتا بنگلادش (ج ام ج بى)، حرکة الجهاد اسلامى (حوجى)، حزب التحریر ونهضت اهل حدیث بنگلادش از جمله گروههایی بوده اند که با بهرهبرداری کامل از محیط مساعد و حمایتهای داخلی و نیز تغذیههای خارجی در صحنه حضور فعال داشتند. گزارشهای اطلاعاتی حاکی از این است که در این برهه خیلی از رهبران طالبان وارد بنگلادش شدند و برای افراد فعال محلی دورههاى نظامی تدارک دیدند. پس از اتمام دوره نظامی، بعضی از آنان به جبهههای افغانستان اعزام میشدند.
در آن زمان قریب به 16 گروه افراطگرا با داشتن 50 هزار نیروى دورهدیده در اغلب شهرستانهاى کشور حضور داشتند. نکته اوج حضور آنان انفجار بمب همزمان در مرکز 64 شهرستان سراسر کشور در تاریخ 17 اوت سال 2005 بوده است که برای همگان بهتآور بود.
عمده این گروه ها به ترتیب اهمیت از این قرارند: حزب المجاهد، حزب شهادة الحکمة، جمعیة یحیى الطوبات، حزب التوحید، الحرکة الاسلامیة، المحفوظ الاسلامی، جماعت الفلاح، جمعیت توحیدى، جبهه جهانى اسلامى، جمعة الساجات، شهادت نبوت، الطوبات، انجمن انقلاب اسلامى و جیش مصطفى.
آنان زیر فرمان گروه جمعیة المجاهدین بنگلادش(ج ام بى) به رهبری «مولانا صدیق الرحمن» معروف به «بنگلا باو» و شیخ عبد الرحمن، شخص دوم این جمعیت فعالیت مىکردند. حزب جماعت اسلامى که شریک دولت نیز بود مستقیما از آنان حمایت و پشتیبانى مىکرد. حتى رهبران سیاسى دیگر شرکاى دولت وقت نیز از این گروههاى افراطى براى منافع و مقاصد سیاسى و شخصى خود استفاده مىکردند.
در چنین شرایطی بود که دوره حکومت دولت ائتلافی در بنگلادش در سال 2006م به پایان رسید و به دنبال آن درگیریهای شدید سیاسی باعث شد تا ارتش به مدت دو سال قدرت را به دست گیرد. تا اینکه در انتخابات سال 2008 که ائتلاف چپگراها و سکولارها به سرکردگی حزب عوامی لیگ به قدرت رسید، هند مجددا فرصت دخالت در سرکوبى روند اسلامخواهى در بنگلادش به خصوص افراطگرایان را پیدا کرد. تفاهمى بین عوامى لیگ، حزب حاکم دربنگلادش و دولت حزب کنگره در هند به عمل آمد تا هر نوع حرکتهاى اسلامگرایان در بنگلادش را به عنوان حرکت افراطگرا معرفی کرده و سرسختانه با آن برخورد شود. هند به خاطر امن نگهداشتن مرزهاى خود با بنگلادش و نیز برای حفظ نفوذ خود در این کشور و حزب عوامى لیگ برای حفظ قدرت طولانیمدت، با انجام تبلیغات گسترده علیه کلیه احزاب و حرکتهاى سیاسى اسلامى، سعى کردند نشان دهند که بنگلادش در خطر جدى اصولگراها و افراطىها که ضد استقلال کشور نیزهستند، قرار دارد.
تشکیل «نهضت حفاظت اسلامی»
تحمیل فشارهای فراوان بر گروههای اسلامی، دستگیری و اجرای حکم اعدام رهبران حزب جماعت اسلامی یکی پس از دیگری به اتهام جنایت جنگی در دوران جنگ استقلال، بازکردن عرصه فرهنگی برای فعالیت آزادانه فرهنگ هندوگری به عنوان فرهنگ بنگالی و بومی، کنترل نظام آموزشی مدارس دینی سراسر کشور و هتک حرمت علنی اعتقادات و مقدسات اسلامی توسط گروهها و جمعیتهایی که به طور مستقیم یا غیر مستقیم از دولت حمایت میشدند، از مسائلی بود که مجددا زمینه را برای ظهور افراطیگری در بنگلادش آماده ساخت. تا جایی که «علامه شافی» بزرگترین شخصیت دینی در بنگلادش در سن 92 سالگی مجبور شد به اتفاق اساتید و طلاب خود «نهضت حفاظت اسلامی» را تشکیل دهد و با اعلام بیانیه 13 مادهای به مقابله با سیاستهای ضد دینی دولت به پا خیزد. آنان با حضور میلیونی که اغلب طلاب و اساتید مدارس قومی بودند، در میدان «شپلای» در قلب «داکا»، پایتخت درتاریخ 6 مه سال 2013 اعلام کردند تا زمانی که دولت، بیانیه 13 مادهای آنان را نپذیرد در همین میدان تحصن خواهند کرد؛ اما شبانه نیروهای امنیتی با حمله بیرحمانه خود نهضت حفاظت را به شدت سرکوب کرده و افراد را متفرق ساختند که این حادثه بیسابقه در تاریخ بنگلادش، تعدادی کشته و مجروح به جای گذاشت.
فعالیتهای زیرزمینی اسلامخواهان و همدستی با افراطگرایان
پس از سرکوب نهضت حفاظت اسلام وبه علت سختگیریهای شدید و اتخاذ سیاست تحمل صفر(zero tolerance) توسط دولت در مقابل جریانهای اسلام خواهی، سرانجام گروههای اسلامی در بنگلادش ناگزیر شدند به طور زیرزمینی فعالیت کنند و با گروههای افراطی همدست شوند. گویی که به غیر از افراطیگری چارهای برای آنان وجود ندارد. لذا امروز تصویری واقعی و دقیق از حد و حدود افراطگرایان در بنگلادش را به آسانی نمیشود، ترسیم کرد. آنان با روشهای جدید عملیات خود را به انجام میرسانند. از پانزدهم ژانویه 2013 تا دوازدهم ماه می 2015 ، پنج نفر از افراد سکولار مشهور به بلاگر (وبلاگنویسان در سایتهای اینترنتی) را به قتل رساندند که سه نفر آنان تنها درماههای فوریه، مارس و می سال 2015 کشته شدند. اما تاکنون آژانسهای اطلاعاتی نتوانستهاند هیچ ردپایی از قاتلان را شناسایی کنند.
علاوه براین، آنان در فاصله همین ماه اخیر(ماه می 2015)، طی نامههایی بینام و نشان به آدرس رئیس دانشگاه داکا، لیستی شامل اسامی 17 نفر را منتشر کردند که باید منتظر ترور باشند. نامهای رئیس دانشگاه داکا و وزیر اطلاعات در شمار آن لیست قرار دارد.
ریشههای افراطگرایی از زاویهای دیگر/ وهابیون؛ عامل اصلی
آنچه تاکنون ذکر شد واقعیتی بود از جریان تاریخی و اجتماعی وضع درونی بنگلادش؛ اما رشد مسأله افراطگرایی از جنبههای دیگر را نیز نباید از یاد برد. بر اثر نفوذ وهابیون در سالهای اخیر، مسلمانان سنتی که عمدتا پیران و صوفی مسلک هستند، تحت فشار قرار گرفتند و بین پیروان این دو مسلک، عداوت و ضدیت آشکار پدیدار گشته است. به حدی که از اقدام به قتل و کشتار علما و شخصیتهای مهم مخالف یکدیگر هم کوتاهی نمیکنند. ترور مولانا «نور الاسلام فاروقی» از علمای برجسته سنتگرا در تاریخ 27 اوت 2014 و سر بریدن وی در منزل خود به شکل فجیع، جامعه بنگلادش را در بهت و حیرت فروبرد.
از جمله ابعاد این حادثه که آن را به نحوی با شیعیان این کشور میتوان مرتبط دانست، این است که مولانا نور الاسلام فاروقی، صراحتا حقانیت اهل بیت پیامبر(ص) را در بحث ولایت و خلافت بیان میداشت و بنی امیهایها و نسل امروز آنان یعنی وهابی و سلفیها را به شدت محکوم میکرد.
شیعهستیزی و ایرانهراسی افراطگرایان
تا چندی پیش مسأله و نزاع شیعه و سنی چندان در بنگلادش مطرح نبود؛ اما موضعگیری اخیر علامه شافی و گروه حفاظت اسلام در کنفرانس «حفاظت اسلامی» در 6 ماه می 2015 در «چیتاگونگ» بر ضد شیعیان که بیسابقه نیز بود، احتمال مذکور را قویتر میکند. نیازی به ذکر نیست که هر وقت بحث شیعیان مطرح گردد، پای ایران و ایرانیان به خودی خود پیش کشیده خواهد شد. گرچه حدس زده میشود که علامه شافی و گروه حفاظت اسلام به سبب تحریکات مستقیم سعودیها بر اثر درگیری آنها در یمن، به این اقدام بر علیه شیعیان دست زدند؛ اما باید توجه داشت که افراطگرایی در بنگلادش به علل گوناگون، در عرصههای مختلف سیاسی، فرهنگی، مذهبی و اجتماعی به شکل بیماری همهگیرسرایت کرده است که پیامدهای قابل انکاری بر انسجام و امنیت ملی این کشور خواهد داشت.
از آنجا که سعودیها همواره در عرصه مذهبی این کشور نفوذ عمیق داشته و با کمکهای هنگفت مادی و معنوی بر دولت و مردم این کشور سیطره خوبی دارند، لذا بسیار طبیعی است که مناسبات ایران و بنگلادش به طور مستقیم بر نحوه روابط دولت عربستان و دیگر کشورهای عرب تأثیرگذارباشد. در این رابطه اگر آنان مایل باشند تأثیر منفی و مخرب بر مناسبات ایران و بنگلادش بگذارند، راه ساده و آسان این است که از جریانهای افراطی استفاده کنند. موضعگیری اخیر علامه شافی و حفاظت اسلامیها علیه شیعه و ایران را میتوان بازرترین گواه بر این مدعی دانست.
نکته دیگر اینکه از بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، تبلیغات گستردهای در بنگلادش توسط بعضی از علمای برجسته و جریانهای افراطی صورت گرفت مبنی بر معرفیکردن این انقلاب بهعنوان یک انقلاب شیعی که جهان اهل سنت کاری با آن ندارد؛ بلکه احیانا بر خلاف منافع اهل سنت میباشد. این روند تبلیغات سوء با تدابیر مسئولین وقت ایرانی مستقر در بنگلادش تا حد زیادی فروکش کرده بود. در همین رابطه از دعوت مولانا «حافظی حضور»، مولانا «عبید الحق» و مولانا «عزیز الحق» در نخستین سالهای پیروزی انقلاب به ایران و ترتیب ملاقات با امام خمینی(ره) و سرمایهگذاری روی آنان برای بیان و انعکاس چهره مثبت از انقلاب اسلامی برای پیراوان هر یک از این بزرگان باعث شد که تا حدی از بدبینیهای مسلمانان اهل سنت نسبت به انقلاب در این کشور کاسته شود. در کنار این اقدامات، گروههایی که به انقلاب اسلامی علاقه داشتند، در یک اقدام سازماندهیشده با ترجمه و انتشار کتب و مجلات مفید به تغذیه و برآوردن نیاز فکری و عقیدتی طرفداران انقلاب همت گماشتند. مجموعه این اقدامات در انعکاس چهره مثبت و واقعی از انقلاب اسلامی نقش بهسزایی ایفا کرده است. در این زمینه نقش نهادهای ایرانی به ویژه تلاشهای حضرت آیتالله شاهرخی خرمآبادی، نماینده ولی امر مسلمین در بنگلادش اقدامی ستودنی و بسیار مهم بوده است.
راهکارهای مقابله
ـ زدودن اختلافات ارگانهای محلی که به نوعی از جمهوری اسلامی ایران حمایت میشود.
ـ دقت و نظارت در زمینه ترجمه و نشر کتب به گونهای که به هیچ وجه نباید با نشر مطالب بحثانگیز، بهانه به دست مخالفین و افراطگرایان داد.
ـ تلاش برای تحقق وحدت اسلامی و برقراری ارتباط با نهادهای دینی، علما و روحانیون برجسته اهل سنت باید همچنان ادامه داشته باشد.
ـ جریانهای افراطی که بیشتر خطرآفرین هستند، باید شناسایی شوند و با هماهنگی آژانسهای دولتی آنان تحت مراقبت قرار گیرند.
ـ مطالعه و شناسایی اهداف و مطالبات افراطگرایان به طور مستمر مورد توجه قرار گیرد تا بتوان اقدامات پیشگیرانه و به موقع انجام داد.