به گزارش
خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، کتاب «ندای جمعه» مجموعه آثار تفسیری و قرآنپژوهی است که دهمین مجلد آن به تفسیر سورههای جمعه و منافقون اختصاص یافت است. این اثر به قلم حجتالاسلام والمسلمین سیدمحمدرضا صفوی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی به نگارش درآمده است.
این اثر به شرح و تفسیر سور یادشده میپردازد. نخست یک تا چند آیه را با ترجمه آن میآورد و سپس ساختار کلی هر واژه را از دیدگاه صرفی نشان میدهد و هر کلمه را معنا میکند و اگر کلمه فعل یا شبه فعل باشد، معنای مصدر را بیان میکند و در بخش شروح و بیان به تفسیر آیه و نکتههایی تفسیری میپردازد. نکات بلاغی و ادبی آیه را به ویژه آن گاه که پایه برداشتی باشد، توضیح میدهد. از ویژگیهای این تفسیر، قرآنمحوری آن است، یعنی سعی میکند از طرح دیدگاهها و انظار مفسران و از مباحث پیرامونی آیات که تفسیر قرآن به شمار نمیآیند، بپرهیزد و تنها به آنچه آیات قرآن گویای آن است، اکتفا کند.
این کتاب بدون مقدمه به تبیین مباحث درج شده در فهرست مطالب پرداخته است، نویسنده در ابتدا به شناسنامه سوره جمعه و سپس به محتوای آن از آیه اول تا یازدهم پرداخته است. به طوری که میتوان گفت؛ هستی و تسبیح خدا، یادآوری برخی از اسما و صفات الهی، رابطه اسما و صفات الهی با بعثت پیامبران، رسالت پیامبر(ص) و اهداف او، بیثمری دانش بدون عمل، ادعای بیپایه یهودیان مبنی بر دوستی خدا، حضور انسانها به پیشگاه خدا پس از مرگ، وجوب نماز جمعه، لزوم اهتمام به نماز جمعه و ترک کارهایی که با آن منافات دارد، یاد خدا زمینهساز رستگاری و مذمت مسلمانان در وانهادن نماز جمعه پیامبر(ص) برای رسیدن به کالای دنیا محتوای این سوره را شامل میشود.
از جمله موضوعاتی که در آیات این سوره مبارکه وجود دارد میتوان به رابطه فرمانروایی خدا و بعثت، رابطه پاکی خدا و بعثت، رابطه عزت خدا و بعثت، بعثت نیاز مردم نه نیاز خدا، دشواری هدایت بیسوادان، مصادیقی از گمراهی آشکار، «اسفار» به جای «کتب»، یهود مردمی گناهکار، گریز انسانها از مرگ، یاد خدا در کسب و کار، نماز جمعه از هر داد و ستدی بهتر و رزق خدا بیمنت و عوض است، اشاره کرد.
نویسنده در ادامه به شناسنامه سوره منافقون و از آیه یکم تا یازدهم به بررسی آن پرداخته است. گواهی منافقانه منافقان به رسالت پیامبر(ص) نخستین موضوع در رابطه با آیه نخست این سوره است. سپس به گونههای دروغ و معنای واژه «صدّ» در آیه دوم پرداخته و علت رویآوری منافقان به نابهنجارها و علل کفر بعد از ایمان را مورد توجه قرار داده است.
«هراس منافقان در جامعه دینی»، «کفر و نفاق برخلاف فطرت خدادادی»، «خودبزرگبینی مانع حقگرایی»، «چرایی جعل حکم صدقات و انفاقات»، «سرگرم شدن به مال و فرزند از عوامل فراموشی خدا»، «غفلت از یاد خدا خسارت است»، «زشتی ترک انفاق»، «پندی رسا در ترغیب به انفاق»، «مرگ و مشاهده حقایق» و «اجل مسمی و اجل مشروط» از عناوین دیگری است که در این کتاب مورد بررسی قرار گفته است.
در بخشی از این کتاب درباره «مصادیقی از گمراهی آشکار» میخوانیم؛ آیا ضلالتی روشنتر از این هست که انسان، مجسمههای دستساز خود را به خدایی بپذیرد و در برابر آنها کرنش کند و آنها را بپرستند؟ ابراهیم(ع) به بتپرستان گفت؛ «أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ وَاللَّهُ خَلَقَکُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ»؛ آیا چیزهایی را که خود میتراشید میپرستید؟ حال آنکه خداست که شما و آنچه را میسازید، آفرید».
همچنین در بخش دیگری مطلبی با عنوان «خداوند در انجام کارهایش مجبور نیست» خواندنی است، در این بخش میخوانیم؛ این سؤال مطرح میشود که اگر شایستگی افراد، جلبکننده فضل و رحمت خداست، چرا خداوند آن را به خواست خود گره زده است؟
پاسخ نخست این است که، تعلیق امر رسالت به مشیت الهی، به این حقیقت اشاره دارد که هیچ سبب و علت و عاملی نمیتواند خداوند را به انجام کاری وادارد یا از انجام کاری بازدارد؛ چرا که قدرت او مطلق است، یعنی وابسته به هیچ شرطی نیست. دوم، استعداد دریافت رحمت و فضل الهی به منزله پرسش و درخواست است، هر گاه پرسش و درخواست باشد، زمینه پاسخ نیز هست، ولی هرگز پرسش و درخواست موجب نمیشود که پاسخ دهنده مجبور به پاسخ شود، بلکه اگر بخواهد پاسخ میدهد. استعدادها و قابلیتها که زمینهساز جلب فضل و رحمت خداست، خود از دادههای الهی است، اما انسان در پیدایش آنها نقش دارد، شاهد این معنا، آیاتی است که انسانها را به دستیابی فضل الهی ترغیب میکند.
در بخش دیگری که به سوره منافقون پرداخته شده، در مطلبی با عنوان «خودبزرگبینی مانع حقگرایی» آمده است؛ وَ هُمْ مُسْتَكْبِرُونَ، این جمله علاوه بر اینکه رذیلتی از منافقان را گوشزد میکند و آن احساس خودبرتر بینی است؛ از آن رو که در قالب جمله حالیه آمده است، علت مفاد دو جمله قبل را نیز بیان میکند، یعنی آنان چون مردمی متکبر بودند به فراخوان مردم مبنی بر حضور نزد پیامبر خودداری کردند و سرهای خود را به تمسخر تکان میدادند.