مریم کاظم‌زاده: برخی حقایق دفاع مقدس را سانسور کرده‌اند/ مدیران غیرفرهنگی آفت عرصه فرهنگ
کد خبر: 3750508
تاریخ انتشار : ۰۷ مهر ۱۳۹۷ - ۰۸:۰۹
ناگفته‌های شاهدان عینی جنگ/ 2

مریم کاظم‌زاده: برخی حقایق دفاع مقدس را سانسور کرده‌اند/ مدیران غیرفرهنگی آفت عرصه فرهنگ

گروه جهاد و حماسه ــ یک عکاس و روزنامه‌نگار دفاع مقدس گفت: سال‌ها از هشت سال دفاع مقدس می‌گذرد و همچنان نگاه محدودی برای بیان حقایق داریم، به گونه‌ای که اثراتی از سانسور در آن مشاهده می‌شود.

جمعه///سانسورهایی از دفاع مقدس را شاهد بودیم/ بعد از سی سال حقایق را منتشر کنیم/به گزارش خبرنگار ایکنا، هنوز بیست سالش نشده بود که برای تهیه گزارش‌های خبری به عنوان خبرنگار و عکاس راهی  جبهه‌های جنگ شد. در هشت سال دفاع مقدس شاهد صحنه‌هایی بود که به قول خودش به دلیل کج‌سلیقگی مدیران فرهنگی امروز تبدیل به ناگفته‌های جنگ شده است. او در عمده صحبت‌هایش به نقش کمرنگ زنان در آثار دفاع مقدس اشاره کرد. ساعتی را در این خصوص با مریم کاظم‌زاده، خبرنگار و عکاس جنگ، به گفت‌وگو نشستیم. آنچه را از نظر می‌گذرانید، حاصل گفت‌وگوی ایکنا با این بانوی خبرنگار است.

در بسیاری از آثار دفاع مقدس شاهد نقش کمرنگ زنان بودیم. به نظر شما چه دلایلی باعث شده است که چنین اتفاقی رخ دهد؟

به عنوان کسی که از آغاز جنگ در جبهه‌ها حضور داشتم شاهد تلاش‌های بسیار زنان در خط مقدم جبهه بودم. این غفلت فقط در مورد زنان رخ نداده است، بلکه آن طور که باید و شاید از حضور مردان در جنگ هم صحبت نکرده‌ایم و همچنان ناگفته‌هایی از آن روزها باقی مانده است که شایسته است به آن بپردازیم. متأسفانه پس از گذشت سال‌ها از جنگ، نتوانستیم انعکاس درستی از هشت سال دفاع مقدس داشته باشیم و البته در مورد زنان ظلم مضاعفی به آنان روا شده است.  معتقدم هر کار درستی که قرار است انجام شود اگر از مسیر تخصصی خودش وارد عمل شویم، قطعاٌ مؤثر خواهد بود. برای مثال یک فرمانده نظامی نمی‌تواند یک فرمانده فرهنگی باشد. شاید این فرمانده در حیطه خودش و حتی در حوزه‌های نظامی و فرهنگی موفق باشد، اما نمی‌تواند سیستم فرهنگی را به درستی مدیریت کند. به نظرم یکی از دلایل بیان نشدن حقایق جنگ این است که به این حوزه نگاه تخصصی نداشته‌ایم و کارها در مسیر درستی انجام نشده است. نگاه نظامی‌گری در حیطه خودش به خوبی می‌تواند عمل کند، اما اگر آن را به حوزه فرهنگی بسط دهیم، قطعاً آسیب‌رسان خواهد بود. امروزه نسل جوان آگاهی درستی از هشت سال دفاع مقدس ندارد و دختران امروز حتی نمی‌دانند که زنان همدوش رزمندگان در جنگ می‌جنگیدند. ای کاش در دهه اول جنگ می‌توانستیم به صورت فرهنگی آگاهی‌بخش باشیم و جامعه را آگاه کنیم که در گذشته‌شان چه اتفاقی افتاده است. دهه شصت وقتی دکتر صفایی، که در آن زمان جراح مغز و اعصاب بود، در پادگان ابوذر زمانی که می‌خواست مجروحی را به اتاق عمل ببرد تا ترکش را از مغزش خارج کند، به دلیل آنکه در آن شرایط مانیتوری برای چکاپ بیمار وجود نداشت، از خواهر فاطمه رسولی می‌خواست که 48 ساعت تمام بیمار را چک کند تا او بتواند برای عمل دست به کار شود و امکان نداشت که پرستار این کاررا قبول نکند. او و بسیاری از زنان پرستار بیمارستان پادگان ابوذر تا سه روز و سه شب نمی‌خوابیدند و به کمک مجروحان می‌شتافتند. آیا امروز کسی از فاطمه رسولی، مینو فردی، شهره روغنی، سیما ثقفی، رباب فیاضی و فخر رحمانی خبر دارد؟ این‌ها افرادی بودند که در هشت سال دفاع مقدس زحمات فراوانی کشیدند؛ اگر بخواهیم وقایع آن دوران را برای مردم شرح دهیم، این‌ها می‌توانند نمونه‌های شاخصی باشند.  باید وضعیت این سال‌هایمان را بررسی کنیم و بزرگ‌ترین علت موفق نشدمان این است که نیامده‌ایم مسائل و اتفاقات را نقد کنیم. من فردی رسانه‌ای و اهل نقد هستم، اما متأسفانه آن قدر عرصه نقد تنگ شده است که کسی به راحتی نمی‌تواند نقد کند و منتقدان به مرور حذف می‌شوند.در سال 97، که نزدیک به چهل سال از انقلاب می‌گذرد، هنوز به دورنمای فرهنگی که امام راحل برایمان ترسیم کرده‌ بودند نرسیدیم. چند سال پیش که حادثه پلاسکو به وقوع پیوست در آن دوره شاهد حضور زنان در این واقعه بودیم. گزارش‌هایی که آن‌ها تهیه می‌کردند بسیار متفاوت از گزارش‌هایی بود که مردان تهیه کردند. خانم‌ها به لحاظ شرایط و دیدگاه‌هایی که دارند نگاهشان متفاوت است و هیچ زمانی همه این موارد را بررسی و آسیب‌شناسی نکردیم. متأسفانه افرادی مدیریت فرهنگی را برعهده گرفتند که اصلاً فرهنگی نبودند و همین امر سبب می‌شود که نسبت به این حوزه سلیقه‌ای عمل کنند و زمانی که کارها سلیقه‌ای می‌شود، دیگر خبری از تخصصی و حرفه‌ای بودن فعالیت‌های خبری نیست.

 

جمعه///سانسورهایی از دفاع مقدس را شاهد بودیم/ بعد از سی سال حقایق را منتشر کنیم/

 

 عکس‌های شما تا چه حد توانسته به ثبت وقایع دفاع مقدس کمک کند؟

عکس سند است و هیچ گاه نمی‌توان عکس را تحریف کرد. سال 64 یک سری از عکس‌های جنگ را برای شرکت در نمایشگاهی، که به مناسبت دفاع مقدس برگزار شده بود، ارائه کردم. روز برگزاری نمایشگاه متوجه شدم، حتی یک عکس از عکس‌هایم را در نمایشگاه شرکت نداده‌اند. دلیلش را که پرسیدم گفتند عکس‌ها تلخ هستند و پیام ضد جنگ دارند. از این دلیل قانع نشدم مگر از تصاویر جنگ چه انتظاری می‌توان داشت؟ جنگ وحشتناک و ویرانگر است و خدا کند در هیچ کشوری جنگی نباشد و این موضوع چندین سال برای من سؤال بود که چرا تلخی جنگ را نباید به تصویر کشید؟

آیا امروز از اسناد دفاع مقدس همچون عکس‌های دفاع مقدس استقبال می‌شود؟

زمانی که مسئله مهمی در مسیر خودش قرار نمی‌گیرد، نمی‌توان انتظار مثبتی از آن داشت. صحبت من صحبت عکس‌های مریم کاظم‌زاده نبوده، بلکه صحبت عکس‌های جنگ است. هیچ‌کدام ازعکس‌های جنگ به درستی استفاده نشده است. علاوه بر عکس‌های من، عکس‌های بسیاری از عکاسان جنگ همچون سعید صادقی و علی فریدونی، که در آن ایام از جانشان مایه گذاشتند، نادیده گرفته شد. شاید در حوزه مکتوب، مسائلی وارد تاریخ دفاع مقدس شود، اما ماهیت عکس این‌چنین نیست و عکس می‌تواند شاهد عینی بسیاری از صحنه‌های جنگ باشد. عکس‌های کرمانشاه را اگر به لحاظ نظامی بررسی کنید، متوجه می‌شوید که سنگرهای عراقی‌ها آهنی و به فاصله 10 سانتی‌متر بود و در مقابلشان سنگرهای ما هیچ بود، اما آن‌ها با همین سنگرهای محکم در سال 61 سقوط کردند. این‌ها گزافه‌گویی نیست. بله به‌ واسطه عکس‌ها و مستندات می‌توان این حقایق را اثبات کرد. ما در بیان گفته‌های جنگ بسیار عقب هستیم و هر سال که می‌گذرد بدتر می‌شود. گاهی به نظر می‌رسد عمدی در کار است که نمی‌خواهند این حقایق بازگو شود. حاضرم برای اثبات این صحبتم دلایل خودم را بازگو کنم و مطمئنم که موارد را اثبات خواهم کرد. مینو فردی، خانمی نوزده ساله، که در آن دوره مسئول فرهنگی جهاد سازندگی غرب کشور بود تا آخرین روزها در قصر شیرین ماند، اما امروز کسی خبری از او ندارد و دختران امروز ما او را نمی‌شناسند. پروین شمایی‌زاده، دختری شانزده ساله، اهل سرپل ذهاب بود که با التماس و گریه از خانواده‌اش تقاضا می‌کرد که بماند و در بیمارستان پادگان ابوذر کمک حال مجروحان باشد و زمانی که خانواده‌اش می‌گفتند تو باید مدرسه بروی و درس بخوانی، می‌گفت که غیرتم قبول نمی‌کند. این پزشکان و پرستاران از تهران برای کمک به ما آمده‌اند و من آن‌ها را تنها بگذارم. امروز آیا خبرنگار کرمانشاه برای تهیه گزارش و شناسایی او کاری کرده است؟ دکتر کیهانی در زمان‌هایی که بیکار بود به او درس می‌داد تا نمره مطلوبی بیاورد و در نهایت او در سال 66 در بمباران کرمانشاه شهید شد. چرا تاکنون این دختران و زنان غیرتمند را به جامعه معرفی نکرده‌ایم؟ خانم دکتر کیهانی که در آن دوره متخصص اطفال بود و امروز در بیمارستان امام خمینی(ره) فوق تخصص مغز واعصاب است، به دلیل آنکه بیمارستانمان در پنج کیلومتری خط مقدم بود، در زمان انتقال مجروحان از خط مقدم به بیمارستان، به خاطر خونریزی امکان رگ‌گیری نبود و به همین سبب عده‌ای شهید می‌شدند. بنابراین او تصمیم گرفت به همراه همسرش سوار نفربر شود تا در خط مقدم رگ‌گیری کند و فعالیت‌های اولیه برای نجات مجروحان را انجام دهد. آیا امروز جامعه پزشکی ما از چنین ایثارگری‌هایی خبر دارند؟ به عنوان یک شهروند از مسئولانی که مدعی این کار هستند می‌پرسم که چرا تاکنون نباید نسل سوم ما از این همه از جان‌ گذشتگی آگاه شوند. نمونه‌های این‌چنینی در زمان جنگ بسیار بود و شاهد زنان بسیاری بودند که پابه‌پای مردان جنگیدند و در جبهه‌ها مقابل دشمن ایستادگی کردند.

 

جمعه///سانسورهایی از دفاع مقدس را شاهد بودیم/ بعد از سی سال حقایق را منتشر کنیم/

 

شاید بخشی از این بی‌تفاوتی به نویسندگان مربوط می‌شود که نتوانسته‌اند به درستی پای درددل بسیاری از زنان حاضر در دفاع مقدس بنشینند؟

من با این گفته موافق نیستم، چراکه پس از این سال‌ها شاهد زنانی بوده‌ایم که با احساس دست به قلم شدند و خاطره‌های بسیاری را به ثبت رساندند، اما این‌ها کافی نیست. کج‌سلیقگی‌های مدیران فرهنگی ما سبب شده است که بسیاری از حقایق پنهان بماند. در همه جای دنیا مرسوم است وقتی سی سال از یک اتفاق بگذرد، آن اتفاق دیگر سوخته محسوب می‌شود و می‌توان حقایقش را استخراج و منتشر کرد، اما امروز این اتفاق نیفتاده است. اگر در دهه‌های اول به لحاظ شرایط و موقعیت‌های سیاسی و فرهنگی نمی‌توانستیم مسائلی را از جنگ منتشر کنیم، پس امروز دست به کار شویم و آن‌ها را نشر دهیم. امروز وزارت ارشاد باید پاسخگو باشد که تا چه تعداد کتاب منتشر کرده است و تا چه اندازه در این زمینه سانسور انجام شده است. در حوزه دفاع مقدس شاهد سانسورهایی بوده‌ایم. پس بعد از این همه سال‌ اجازه دهیم کسانی که نگاهشان متفاوت است وارد این عرصه شوند و حقایق را بازگو کنند. در حوزه خاطره‌نگاری فعالیت‌های بسیاری انجام شده است، اما ضعف برخی آثار نتوانسته است جوانان امروز را جذب کند. ما سال‌ها به صورت محدود کار کرده‌ایم و کماکان محدود کار می‌کنیم و هنرمند نمی‌داند که در حوزه دفاع مقدس چه گام‌هایی را بردارد. همه این‌ها به مدیریت فرهنگی برمی‌گردد. مدیران فرهنگی باید روزنه اعتماد را برای رزمندگان و هنرمندان باز کنند تا آنان بتوانند حقایق را بیان کنند.

 

جمعه///سانسورهایی از دفاع مقدس را شاهد بودیم/ بعد از سی سال حقایق را منتشر کنیم/

البته در کتاب من زنده‌ام شاهد بازگو شدن شخصی‌ترین مسائل راوی بودیم و سانسور چندانی در این حوزه وجود نداشت.

بعد از سال‌ها چاپ یک تا دو اثر در این زمینه اصلاً کافی نیست.سال‌ها پیش اثر احمد دهقان با عنوان من قاتل پسرتان هستم، سروصدای زیادی کرد. ای کاش همین روال تا امروز طی می‌شد و نویسندگان دیگر هم چنین جسارتی را پیدا می‌کردند تا چنین آثاری را منتشر کنند. در حوزه دفاع مقدس نگاهمان محدود است و همین محدودیت همچنان ادامه دارد. مسئولان  تصور می‌کنند که با ایجاد روزنه، سیل و طوفانی به پا می‌شود و همه‌چیز نابود خواهد شد، درحالی که این گونه نیست و باید امتحان کرد.

 

جمعه///سانسورهایی از دفاع مقدس را شاهد بودیم/ بعد از سی سال حقایق را منتشر کنیم/

بخش دیگری از زنان مادرانی بودند که فرزندانشان را راهی جبهه‌ها کردند. از این مادران برایمان بگویید.

در بین مادران سرپل ذهاب پیرزنی حدود 60 ساله بود؛ او به پادگان ابوذر آمده بود تا برای اهالی بیمارستان چای درست کند و تکه‌کلامش رزمندگان اسلام بود. زمانی که کسی را می‌دید، پس از سلام کردن بلافاصله می‌گفت برای سلامتی رزمندگان اسلام صلوات و تا زمانی که صلوات را از طرف مقابلش نمی‌گرفت، ادامه حرفش را نمی‌گفت. همه او را مادر صدا می‌کردند. بسیاری از آن‌ها که دلتنگ مادرشان می‌شدند، پیش این خانم می‌آمدند و سلامی می‌کردند و چای می‌خوردند و می‌رفتند. یک روز اتفاق عجیبی در پادگان رخ داد، طوری که این مادر دلسوز پادگان را به هم ریخته بود. آن روز مجروحی را که پایش شکسته بود به بیمارستان آوردند. آن مجروح عصبانی بود و در ساعاتی که در بخش بود نمی‌خندید. مادر به خیال خود برای شادی آن مجروح ترفندی زد و گفت که خبر مردن صدام را شنیده‌ای. صبح این خبر را از رادیو شنیدم. مجروح با شنیدن این خبر با همان پای لنگان به محوطه پادگان رفت و چند تیرهوایی زدند و به همه گفت که صدام به درک واصل شده است. از ستاد وارد محوطه شدند و وقتی موضوع را فهمیدند، به مادر گفتند که چرا پادگان را به هم ریختی و او با همان حالت مهربانش گفت: این مجروح نمی‌خندید و دلم برایش سوخت. ما در آن دوره مادرانی داشتیم که به خاطر علاقه شدیدی که به بچه‌هایشان داشتند، یک هفته تا 10 روز به بیمارستان می‌آمدند و کمک حال پرستاران بودند. ربابه فیاضی که هشت سال از زندگی‌ با همسرش، که فرمانده سپاه اراک بود، می‌گذشت همراه او در جبهه‌ها بود و همسرش در عملیات بازی دراز شهید شد. ما بسیاری از حقایق را نگفته‌ایم و حتی این را مطرح نکرده‌ایم که اگر رزمنده‌های ما با قوت قلب به جبهه‌ها رفتند، مدیون مادران و همسرانشان بودند و قسمت اعظم این پیروزی مدیون این زنان است، زیرا آنان سبب می‌شدند تا مردان با خاطری آسوده در جبهه‌ها حضور یابند.

 

جمعه///سانسورهایی از دفاع مقدس را شاهد بودیم/ بعد از سی سال حقایق را منتشر کنیم/

به نظر شما امروز چه چیزی سبب شده که روحیه ایثارگری دوران دفاع مقدس کمرنگ شده است؟

پررنگ‎ترین دلیل این است که خدا از یادمان رفته است. آن روزها خدا بسیار در زندگی‌هایمان پررنگ بود. همیشه حضور خداوند عامل قوت قلب بود. محور همه زندگی‌مان خداگونه بود. اگر شکست می‌خوردیم، خم به ابرو نمی‌آوردیم، چون معتقد بودیم خدایی وجود دارد و به وعده‌اش عمل می‌کند. ما سنت الهی را بسیار جاری می‌دیدیم، اما به مرور وقتی دیگران خدا را کمرنگ بگیرند، مردم عادی قطعاً بیشتر این را نادیده خواهند گرفت. این ضایعه از همین جا به وجود می‌آید. به قول نیچه وقتی خدا را حذف کردید، هر چیزی را می توانید جایش بگذارید. من باور خداگونه بودن آن روزها را عامل اصلی همدلی و اتفاق‌های خوب در بدترین و سخت‌ترین شرایط می‌دانم. با آن شرایط سخت حالمان خوب بود. آن زمان شب‌ها دعای دسته‌جمعی می‌خواندیم تا حالمان بهتر شود و برای فردایی که روشن نبود امیدوار بودیم. خوشحالم که آن زمان توانستم بخشی از حقایق جنگ را ثبت کنم، هرچند مدیران اعتقادی به آن ندارند. این کار سختی‌هایی داشت و همه آن سختی‌ها برایم شیرین بود. امروز باید زنانی را دریابیم که می‌خواهند حقایق را به ثبت برسانند. باید زندگی فاطمه رسولی، کیهانی، شهره روغنی، مینو فردی و هزاران زن دیگر را به جامعه امروز معرفی کنیم و این فعالیت‌ها از وظایف فرهنگی ما در جامعه است.

 گفت‌وگو از زینب رازدشت

انتهای پیام

captcha