به گزارش ایکنا؛ در دورههای ماقبل تاریخ که انسان در حال توحش زندگی میکرده است، ازدواج با همخون جایز نبوده است به همین دلیل جوانانی که خواستار ازدواج بودهاند، از قبیله دیگر برای خود همسر انتخاب میکردهاند. در این دوره مرد به نقش خود در تولید فرزند آگاه نبوده است و فرزند را به عنوان فرزند همسر میشناختند. این دوره را دوره «مادر شاهی» نامیدهاند. طولی نکشید که مرد به نقش خود در تولید فرزند آگاه شد و دوره «پدرشاهی» آغاز شد.
در این دوره نیز ازدواج با همخون جایز نبود و از قبیله دیگر زن میگرفتند و چون همیشه جنگ و خشونت بود، انتخاب همسر از راه ربودن دختر صورت میگرفت. تدریجاً صلح جای جنگ را گرفت و مرد برای به دست آوردن دختر مورد نظر خود باید برای پدر دختر مدتی کار میکرد؛ مثل داستان حضرت شعیب و موسی(ع) که موسی مدتی برای شعیب کار کرد. تا اینکه ثروت زیاد شد و مرد دریافت که به جای چند سال کار کردن میتواند یکجا هدیه لایقی تقدیم پدر دختر کند و از این جا «مهر» پیدا شد.(نظام حقوق زن در اسلام، ص ۱۹۴)
فلسفه مهریه
فلسفه مهریه را در امور ذیل میتوان خلاصه کرد؛
۱- مهریه تجلى فطرت و طبیعت است: هدیه دادن به محبوب به عنوان اظهار محبت و نشان دادن علاقه، امرى فطرى و طبیعى است که معمولاً از سوى کسى که پیش قدم مىشود و طالب و یا خواستگار است ارایه مىشود. این امر حتى در میان بسیارى از موجودات رایج است.
۲- مهریه قانون عشق است: مرد از نظر آفرینش مظهر طلب، عشق و تقاضا است و زن مظهر محبوبیت و معشوقیت مىباشد. مهریه از جانب مرد یک اظهار عشق و محبت فوقالعاده براى زن است که حتى بالاتر از بخشش و هدیههاى معمولى است.
۳- مهریه پاداش و نشانه حیا و عزت زن است. مهر با حیا، عفت و عزت زن یک ریشه دارد. زن از لحاظ آفرینش نسبت به شهوتها مقاومتر است، این ویژگى همواره به زن فرصت داده که دنبال مرد نرود و خود را رایگان در اختیار او قرار ندهد.
۴- مهریه باعث بقاى خانواده و مانع از فروپاشى آن است. برخى مردان هوس باز گاه بدون هیچ دلیلى همسر را ترک و زن دیگرى را که جوانتر و با نشاطتر است انتخاب مىکند. مهریه مانع عمدهاى در مقابل این هوسرانىها است. (زن در آیینه جلال و جمال، ص) ۴۳.
۵- مهریه باعث تعادل اقتصادى است. هر چند زن داراى استقلال مالى و اقتصادى از نظر اسلام است، ولى به طور معمول در جوامع ابتکار عمل به دست مردان است. در صورت طلاق و جدایى احتمال این که زن بدون پشتوانه اقتصادى بماند بسیار زیاد است. وجود مهریه یک نوع احساس امنیت اقتصادى و پشتوانه براى زن است(حقوق زن در اسلام، ص ۱۰۲)
۳- مهریه در دوره جاهلیت
ازدواج در جاهلیت به این شکل بود که مهریهای قرار میدادند که علامت رسمیت یافتن و مشروع بودن آن ازدواج بود و بدون آن «بغی»، «زنا»، «سفاح» شمرده میشد. مهریه علامت شرافت زن نیز بود. فرق «نکاح» با «سفاح» در این است که نکاح با مهریه همراه است، ولی سفاح بدون مهریه بود. ولی زنی که اسیر میشد دیگر مهریه نداشت و ملک مرد حساب میشد مگر این که قبل از اسارت زن دیگری بوده است؛ چون اسارت ازدواج قبلی را باطل میکرد(المفصل، ج ۵، ص) ۵۳۰)
جواد علی میگوید: اصل در مهریه در جاهلیت این بود که به زن داده شود، ولی معمولاً «ولی امر» دختر آن را میگرفت و از همان پول یا جهیزیه میخرید و به دختر میداد و یا مهریه را برای خودش برمیداشت و چیزی به دختر نمیداد؛ که اسلام از این کار منع فرمود... «و آتوا النساء صدُقاتهنّ نحلة...»(نساء، ۴) اگرمردی عقد را فسخ میکرد یا طلاق میداد باید مهریه را پرداخت میکرد، ولی اگر زن مرتکب زنا میشد دیگر مهریهاش ساقط میشد و حق گرفتن آن را نداشت.(المفصل، ج ۵، ص ۵۳۱)
«مهریه» در بین جاهلیان ثمن و قیمت زن، تلقی میشد که پدر یا ولی زن میگرفت و «النافجه» نامیده میشد. نافجه به چیزی گویند که باعث زیادی در مال انسان شود. در بین عرب بادیه «مهریه» در بین آنها چند شتر بود که داماد، آنان را روانه به سوی خیمه عروس میکرد که به آن «سیاق» میگفتند. عدد آن بستگی به جایگاه عروس در بین قومش و حسن و جمال وی داشت. ولی در بین عربهای شهرنشین «مهر» درهم یا دینار بود که به پدر زوجه یا ولیش پرداخت میشد. (الزواج عندالعرب، ص ۱۴۲)
در جاهلیت والدین، مهر را به عنوان حقالزحمة و شیربها از آن خود میدانستند؛ چنان که هنگام تبریک ولادت دختر گفته میشد: این مایه افزایش ثروت بر تو گوارا باد. کنایه از این که بعدا او را شوهر میدهی و مهر دریافت میکنی در جاهلیت پدران و در فقدان آنها برادران، از طرفی برای خود حق سرپرستی قائل بودند و دختر را به اراده خود به هر که میخواستند شوهر میدادند و از طرفی مهر دختر را متعلق به خود میدانستند و حتی دختران خود را با هم معاوضه میکردند و هر یک را مهر دیگری قرار میدادند (نکاح شغار).
۳-۲-محروم شدن زن از مهر در ارث زوجیت
در جاهلیت رسوم دیگری نیز بوده که عملاً موجب محرومیت زن از مهر میشده است، مثل ارث زوجیت، که وارث (پسریا برادر میت) حق همسری با زن میت را هم، مثل ثروت وی را به ارث میبرده و خود را مختار میدانسته زن میت را به دیگری تزویج کند و مهر را خود بگیرد یا او را بدون مهر جدیدی زن خود قرار دهد. (نظام حقوق زن در اسلام، ص ۱۹۰). از امام باقر(علیه السّلام) روایت است که در جاهلیت رسم بر این بود شوهر که میمرد پسر متوفى از همسر دیگرش و یا ولىّ آن پسر با انداختن لباس خود بر سر همسر متوفى، زن او را به ارث تصاحب میکرد سپس یا خودش به همان مهر سابق با او ازدواج میکرد و یا به ازدواج دیگرى در میآورد و مهریه را مالک میشد(تفسیر علیین، ص ۸۰).
۳-۳-در مضیقه قرار دادن زن جهت بخشیدن مهریه
از جمله دیگر رسوم، این که وقتی مردی به زنش بی میل میشد، او را در مضیقه و شکنجه میانداخت تا وی را به طلاق راضی کرده، تمام یا قسمتی از مهر را از او پس بگیرد
یکی دیگر از رسوم این بود که مردی با زنی ازدواج میکرد و احیانا برای او مهر سنگینی قرار میداد، ولی همان که از او سیر میشد و تصمیم به ازدواج دوباره میگرفت، زن بیچاره را متهم به فحشا و بی عفتی میکرد و چنین وانمود میکرد که او از اول شایستگی همسری من را نداشته است و ازدواج باید فسخ شود و مهری که داده ام باید پس بگیرم. (نظام حقوق زن در اسلام، ص ۱۸۹-۱۹۱/ دایرة المعارف قرآن کریم، ج۲، ص ۵۴۸/ تفسیر حکیم، ج۶، ۳۳۸).
۴- فرق «صداق» و «مهریه»
همانطور که بیان شد مهریه به پدر زن تعلق میگرفت و مقدارش به شأن و جایگاه دختر و پدرش داشت، ولی گاهی داماد هدیهای به عروس میداد که این را «صداق» میگفتند و اگر ازدواج تمام نمیشد و به طلاق میانجامید، مهریه باید به زوج بر میگشت، ولی هدیه یا صداق برگردانده نمیشد. حتی گاهی اگر زن میمرد، مرد مهریه را از پدرش طلب میکرد یا خواهر زن را خواستگاری میکرد تا دچار خسارت نشود (بررسی و تحلیل آیات جامعه شناختی عصر جاهلیت، ص ۴۵۲ به نقل از حضاره العرب، ص ۱۲۸) علامه طباطبایی و شهید مطهری فرقی بین این دو قایل نشده اند (المیزان، ج ۴، ص ۱۶۹/نظام حقوق زن در اسلام، ص ۱۹۶-۱۹۷). جواد علی نیز اگرچه در یک جا فرقی بین مهریه و صداق نگذاشته و میگوید: «والصداق المهر (الصدقه) مهر المرأة» در جاهلیت گاهی در مهریه زیادهروی میکردند لذا در حدیث از این عمل منع شد(المفصل، ج ۵، ص ۵۳۲)، ولی در جای دیگر میگوید: «آنچه به والدین زن تقدیم میشد «مهر» نامیده میشد و آنچه را به عنوان خون بهای زن میدادند «صداق» زن میگفتند(همان، ج ۴، ص ۶۴۶)
در نهایت میتوان گفت حق با کسانی است که بین این دو فرقی نگذاشته اند، زیرا قرآن برای «مهریه» از لفظ «صدقاتهن» استفاده کرده است.
۵-مهریه در قرآن و اسلام و پاسخ قرآن در برابر رسوم جاهلیت
قرآن کریم رسوم جاهلی را درباره مهر منسوخ کرد. در جاهلیّت، پدران و مادران، مهر را حقّالزحمه و شیربهاى خود میدانستند؛ بدین جهت، در نکاح شغار که رسم جاهلیّت بود، معاوضه دختر یا خواهر، مهریّه شمرده میشد بدون آنکه، به زن بهرهاى برسد. اسلام، این رسم را منسوخ کرد. قـرآن کـریـم بـا لطـایـف و ظـرافـت بـى نـظـیرى مىگوید: «و آتوا النساء صدُقاتهنّ نحلة...» (نساء، ۴) یعنى کابین زنان را که به خود آنها تعلق دارد (نه به پدران یا برادران آنها) و عطیه و پیشکشى است از جانب شما به آنها، به خودشان بدهید. مراد از «صَدُقة» (بفتح صاد و ضمّ دال) مهریّه زنان است گوئى علّت این تسمیه آنست که اعطاء آن، دلیل صدق الفت و عشق مرد به زن است و اطلاق «نحله» از آنست که مهریّه فقط عطیّه و بخششى است از مرد و با این دو لفظ قرآن کریم موقعیّت مهر را در اسلام بیان کرده که، چون موقعیّت زن موقعیّت عشق و موقعیّت مرد موقعیّت تمنّا و خواهش از زن است لذا مهریّهاى به او میدهد که فقط عطیّه و شاهد صدق توجّه مرد بزن است. (قاموس قرآن، ج ۷، ص ۳۶)
قرآن کریم در این جمله کوتاه به سه نکته اساسى اشاره کرده است:اولا بـا نـام «صـدُقـه» (بـضـم دال) یـاد کرده است نه با نام «مهر». صدقه از ماده صـدق اسـت و بـدان جهت به مهر صداق یا صدقه گفته مىشود که نشانه راستین بودن عـلاقـه مـرد اسـت. دوم اینکه با ملحق کردن ضـمـیـر «هنّ» به این کلمه مىخواهد بفرماید که مهریه به خود زن تعلق دارد نه پدر و مادر؛ مهر مزد بزرگ کردن و شیر دادن و نان دادن به او نیست. سوم اینکه با کلمه «نحله» کـامـلا تـصـریـح مـى کـنـد که مهر هیچ عنوانى جز عنوان تقدیمى و پیشکشى و عطیه و هدیه ندارد (نظام حقوق زن در اسلام، ص ۱۸۶، ۱۸۷/دایره المعارف قرآن، ج ۲، ص ۵۸۰).
علامه در تفسیر آیه «وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً» (نساء، ۴) میفرمایند:"" صدقه" (به ضمه دال) و" صدقه" (به فتح دال) و" صداق" هر سه به معناى مهریهاى است که به زنان میدهند و کلمه" نحله" به معناى عطیهاى است مجانى که در مقابل ثمن قرار نگرفته باشد؛ و اگر میبینید که کلمه" صدقات" را به ضمیر زنان (هن) اضافه کرد، " به جهت بیان این مطلب بود که وجوب دادن مهر به زنان مسالهاى نیست که فقط اسلام آن را تاسیس کرده باشد بلکه مسالهاى است که اساسا در بین مردم و در سنن ازدواجشان متداول بوده است. (المیزان، ج ۴، ص ۱۶۹)
در آغاز آیه براى حفظ حقوق زنان با صراحت دستور میدهد که باید تمام مهر را به آنان پرداخت کنند، ولى در ذیل آیه «. فَإِنْ طِبْنَ لَکُمْ عَنْ شَیْءٍ مِنْهُ نَفْساً فَکُلُوهُ هَنِیئاً مَرِیئاً» براى احترام گذاردن به احساسات طرفین و محکم شدن پیوندهاى قلبى و جلب عواطف میگوید:" اگر زنان با رضایت کامل خواستند مقدارى از مهر خود را ببخشند براى شما حلال و گوارا است" تا در محیط زندگى زناشویى تنها قانون و مقررات خشک حکومت نکند بلکه بموازات آن عاطفه و محبت نیز حکمفرما باشد (تفسیر نمونه، ج ۳، ص ۲۶۳
در روایات اسلامی در رابطه با آداب جاهلی درباره مهریه که پدر مهریه دختر را برای خود دریافت میکرده است آمده است که پدر نه تنها حقی به مهر ندارد بلکه اگر در عقد ازدواج برای پدر، چیزی جداگانه از مهر شرط شود و مهر به خود دختر داده شود باز هم صحیح نیست. یعنی پدر حق ندارد برای خود در ازدواج دختر بهرهای قایل شود، هرچند به صورت امر جداگانهای باشد.
اسلام آیین کار کردن داماد برای پدر زن را که در دورهها جاهلیت به عنوان مهریه شرط میشد را نیز نسخ کرده است. همان طور که گفتیم داستان موسی و شعیب که در قرآن کریم آمده است از چنین رسمی حکایت میکند. به هرحال در اسلام این ایین منسوخ شد و پدر زن حق ندارد مهر را مال خود بداند، هرچند هدف ومنظورش این باشد که آن را صرف و خرج دختر کند.
یکی دیگر از رسوم جاهلیت، رسم ارث زوجیت بود، که در قسمت مهریه در جاهلیت توضیح داده شد. قرآن کریم در آیه «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ کَرْها» رسم ارث زوجیت را منسوخ کرد و فرمود کسانى که ایمان آوردهاید براى شما حلال نیست که از زنان از روى اکراه (و ایجاد ناراحتى براى آنها) ارث ببرید (نظام حقوق زن در اسلام، ص ۱۹۱
یکى دیگر از عادات نکوهیده جاهلیت این بود که زنان را با وسائل گوناگون، تحت فشار میگذاشتند تا مهر خود را ببخشند و طلاق گیرند، این کار مخصوصا بیشتر در موقعى بود که زن مهریه سنگینى داشت، آیه با جمله «. وَ لا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما آتَیْتُمُوهُنَ» (نساء، ۱۹) این کار را ممنوع ساخته و میفرماید:" آنها را تحت فشار قرار ندهید، بخاطر این که قسمتى از آنچه را به آنها پرداختهاید تملک کنید". ولى این حکم استثنایى دارد که در جمله «إِلَّا أَنْ یَأْتِینَ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ...» (احزاب، ۳۰) به آن اشاره شده است و آن این که اگر آنها مرتکب عمل زشت و ننگینى گردند شوهران میتوانند آنها را تحت فشار قرار دهند، تا مهر خود را حلال کرده و طلاق بگیرند و در حقیقت این کار یک نوع مجازات و شبیه به گرفتن غرامت در برابر کارهاى نارواى این دسته از زنان است. (تفسیر نمونه، ج۳، ص:۳۱۹، ۳۲۰/نظام حقوق زن در اسلام، ص ۱۹۲
در آیه «وَ إِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدالَ زَوْجٍ مَکانَ زَوْجٍ وَ آتَیْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطاراً فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَیْئاً أَ تَأْخُذُونَهُ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً» (نساء، ۲۰) خداوند با یکی دیگر از عادات جاهلی که مردان اگر میخواستند همسر سابق را طلاق گویند و ازدواج جدیدى کنند براى فرار از پرداخت مهر، همسر خود را به اعمال منافى عفت متهم میکردند، و بر او سخت میگرفتند، تا حاضر شود مهر خویش را که معمولا قبلا دریافت میشد بپردازد، و طلاق گیرد، و همان مهر را براى همسر دوم قرار میدادند به مبارزه برخاسته و به- عموم مسلمانان دستور میدهد که به هنگام تصمیم بر جدایى از همسر و انتخاب همسر جدید حق ندارند چیزى از مهر همسر اول خود را کم بگذارند، و یا اگر پرداختهاند پس بگیرند، هر قدر هم مهر زیاد باشد که از آن تعبیر به" قنطار" شده است و همانطور که در سابق گفتیم" قنطار" معنى مال و ثروت زیاد است. راغب در کتاب مفردات میگوید اصل" قنطار" از" قنطره" به معنى پل است و، چون اموال زیاد همچون پلى هستند که انسان در زندگى میتواند از آنها استفاده کند، از این جهت به آن قنطار گفتهاند. زیرا فرض این است که طلاق در اینجا بخاطر منافع شوهر صورت میگیرد نه بخاطر انحراف زن از جاده عفت، بنا بر این دلیلى ندارد که حق مسلم آنها پایمال شود. «أَ تَأْخُذُونَهُ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً» سپس اشاره به طرز عمل دوران جاهلیت در این باره که همسر خود را متهم به اعمال منافى عفت میکردند نموده و میفرماید:" آیا براى باز پس گرفتن مهر زنان متوسل به تهمت و گناه آشکار میشوید" یعنى اصل عمل، ظلم است و گناه، و متوسل شدن به یک وسیله ناجوانمردانه و غلط، گناه آشکار دیگرى است (تفسیر نمونه، ج۳، ص:) ۳۲۴.
در آیه «وَ کَیْفَ تَأْخُذُونَهُ وَ قَدْ أَفْضی بَعْضُکُمْ إِلی بَعْضٍ...» (نساء، ۲۱) مجددا با استفهام انکارى، براى تحریک عواطف انسانى مردان اضافه میکند که شما و همسرانتان مدتها در خلوت و تنهایى با هم بودهاید همانند یک روح در دو بدن، ارتباط و آمیزش کامل داشتهاید، چگونه بعد از این همه نزدیکى و ارتباط، همچون بیگانهها و دشمنان با یکدیگر رفتار میکنید، و حقوق مسلم آنها را پایمال مینمائید؟ این درست همانند تعبیرى است که ما در فارسى امروز داریم که اگر دو نفر دوست صمیمى با هم به نزاع برخیزند به آنها میگوئیم شما سالها با یکدیگر نان و نمک خوردهاید چرا نزاع میکنید؟ در حقیقت ستم کردن در این گونه موارد به شریک زندگى، ستم بر خویشتن است.
سپس میفرماید:" از این گذشته همسران شما پیمان محکمى به هنگام عقد ازدواج از شما گرفتهاند چگونه این پیمان مقدس و محکم را نادیده میگیرید و اقدام به پیمان شکنى آشکار میکنید؟ «وَ أَخَذْنَ مِنْکُمْ مِیثاقاً غَلِیظاً» (همان) ضمناً باید توجه داشت که این آیه گرچه در مورد طلاق دادن همسر سابق براى انتخاب همسر جدید وارد شده ولى اختصاص به آن ندارد، بلکه منظور این است در هر مورد که طلاق و جدایى به پیشنهاد مرد صورت گیرد، و زن تمایلى به جدایى ندارد باید تمام مهر پرداخته شود، و یا اگر پرداخته شده چیزی از آن باز پس نگیرند، خواه تصمیم بر ازدواج مجدد داشته باشند یا نداشته باشد.(تفسیر نمونه، ج۳، ص: ۳۲۴)
از دقت و بررسی آیات شریفه برداشت میشود که با توجه به این که صداق و مهریه از لوازم ازدواج است، اسلام خوشبختى زن را در گرو مهریه زیاد و فراوان ن میداند، بلکه از خانوادهها میخواهد تا جائى که ممکن است از قرار دادن مهریه سنگین اجتناب کنند و پایه و اساس مهریه را بر مقدار متعارف و حتى حداقل قرار دهند.
مهریه در گردن مرد یک دین است و باید این دین را ادا کند و بدهى خود را بدهد، ولى براى اینکه میان زن و مرد محبت و علاقه باشد باید این بدهى را با خوشحالى و گشاده رویى و میل و رغبت داد و نباید دادن مهریه باعث ناراحتى و بیمهرى گردد. زیرا که پیوند زناشویى از نظر اسلام یک پیوند مقدسى است که نباید به خاطر مال دنیا لطمهاى به آن بخورد.
انتهای پیام