تسلط بر متون و نظریه‌پردازی؛ لازمه نگارش تاریخ فلسفه اسلامی/ همچنان در دانشگاه‌ها منابع جعلی تدریس می‌شود
کد خبر: 3815747
تاریخ انتشار : ۰۹ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۱:۰۶
در جلسه نقد و بررسی کتاب «درآمدی به فلسفه اسلامی» مطرح شد؛

تسلط بر متون و نظریه‌پردازی؛ لازمه نگارش تاریخ فلسفه اسلامی/ همچنان در دانشگاه‌ها منابع جعلی تدریس می‌شود

گروه اندیشه _ در جلسه نقد و بررسی کتاب «درآمدی به فلسفه اسلامی» که عصر روز گذشته در دانشگاه شهید بهشتی برگزار شد، استادان حاضر بر این موضوع تأکید کردند که همچنان در دانشگاه‌ها منابع کاملاً جعلی و غیردقیق در تاریخ فلسفه اسلامی تدریس می‌شود و لازمه نگارش کتابی در این عرصه، تسلط کامل به ریزه‌کاری‌های متون و نظریه‌پردازی در باب آرای هر یک از فیلسوفان است.

در دست تکمیل

نشست نقد و بررسی کتاب «درآمدی به فلسفه اسلامی» ــ که چندی پیش این اثر در این خبرگزاری رونمایی شد ــ عصر روز گذشته، هشتم خردادماه در دانشگاه شهید بهشتی با حضور نصرالله حکمت، نویسنده این کتاب و استاد دانشگاه شهید بهشتی، منوچهر صدوقی سها، پژوهشگر و مدرس فلسفه و عرفان اسلامی، حجت‌الاسلام والمسلمین رضا اکبریان، استاد دانشگاه تربیت مدرس، عبدالله صلواتی، دانشیار دانشگاه شهید بهشتی و اسدالله رحمان‌زاده، مدرس فلسفه غرب در کالج کانترا کاستای آمریکا، برگزار شد. آنچه در ذیل می‌آید نظرات استادان در بخش اول این نشست است که بر آسیب‌شناسی منابع موجود تاریخ فلسفه اسلامی پرداختند و بر ضرورت تدوین این منابع از سوی صاحب‌نظران داخلی تأکید کردند:

نصرالله حکمت: این کتاب نمایانگر دغدغه من در معرفی تاریخ فلسفه اسلامی است. در وضعیت کنونی تاریخ فلسفه اسلامی را پژوهشگران غربی مورد مطالعه قرار دادند، محققان عرب به نگارش درآوردند و ما فقط ترجمه کردیم. اینکه کتاب‌های تاریخ فلسفه اسلامی را مستشرقان بنویسند و ما فقط مصرف‌کننده باشیم، در شأن کشوری نیست که بیش از پنج هزار سال سابقه اندیشه و دین دارد.

این سرزمین سرزمین علوم انسانی است و با تلاش در حوزه‌هایی که مختص به خودمان است می‌توانستیم آن را به دنیا عرضه کنیم اما در آن کوتاهی کرده‌ایم. اگر معرفی داشته‌های معرفتی ما در زمینه فلسفه اسلامی به درستی انجام می‌گرفت، ثروتی به مراتب بیشتر از انرژی‌های جدید نفت و گاز و نیروی هسته‌ای برای کشور حاصل می‌شد. در این جلسه به نقد استادان بسیار نیازمندم و امیدوارم مرا در این مسیر یاری کنید.

رضا اکبریان: در این کتاب نکات بسیار خوبی بیان شد و نشانگر دغدغه‌های شریف و ارزشمندی است که استاد حکمت در زمینه تاریخ فلسفه اسلامی دارد. همین دغدغه را از سال ۱۳۷۲ دارم، یعنی زمانی که با تاریخ فلسفه‌های اسلامی رایج مواجه شدم و تصمیم گرفتیم با گروهی منبعی جدید ا در این باره تألیف کنیم. بعد از آغاز کار دیدیم که این تحقیق بسیار گسترده‌تر از آن چیزی است که گمان می‌کردیم، زیرا لازم بود برای هر یک از فیلسوفانی که قرار بود تاریخ آنها را بنویسیم، ابتدا نظریه‌پردازی انجام می‌شد.

فیلسوفان اسلامی نوآورند، نه مقلد حکمای قبل

کتاب‌های تاریخ فلسفه اسلامی که در دانشگاه‌ها تدریس می‌شود تفاوت بسیار زیادی با متون دست اول حکما دارد. عده‌ای معتقدند که ما اساساً فلسفه اسلامی نداریم و و فیلسوفان اسلامی فقط همان مباحث فلسفه یونانی را تکرار کردند و آن را گسترش دادند و هیچ نوآوری از خود نداشتند. این دیدگاه حتی در مورد شارحان مکاتب مختلف فلسفه اسلامی نیز صدق می‌کند. مثلاً علامه طباطبایی را فقط شارح ملاصدرا، ابن‌سینا را ادامه دهنده فارابی وفارابی را صرفاً ادامه‌دهنده راه ارسطو می‌دانند. افرادی که تاریخ فلسفه اسلامی را نوشته‌اند الزاماً در متون این فیلسوفان تسلط ندارند. به نظر من اگر کسی بخواهد تاریخ فلسفه بنویسد حتماً باید بر ریزه‌کاری‌های متون فلسفی آگاه باشد. تنها راه حل این مشکل، تسلط کامل بر فلسفه و دنبال کردن سیر تطور فلسفه و همچنین نظریه‌پردازی در این عرصه و ایجاد حلقه‌های بحث و گفت‌وگوست.

نکته قابل توجه در مورد عنوان کتاب این است که مشخص است استاد حکمت بر این نکته نظر دارد که هر فیلسوف جریان فکری خاص خود را دارد اما در نهایت مجموعه‌ای از فلسفه اسلامی در اختیار داریم. البته نگاه فکری هر فیلسوف با نظرات فیلسوف قبلی می‌تواند متفاوت باشد. باز هم تأکید می‌کنم که اگر سیر تطور بحث دنبال نشود و تفاوت‌های هر فیلسوف مشخص نشود، نمی‌توان تاریخ فلسفه اسلامی را به روشنی تبیین کرد.

منوچهر صدوقی سها: در ابتدا مایل هستم بگویم در برابر استادان خود وظیفه‌ام می‌دانم که از سر ادب دست آنها را ببوسم. البته دو نفر استاد من نبودند اما باید دست آنان را نیز بوسید؛ یکی جواد خرمیان نویسنده اثر «قواعد عقلی در قلمرو روایات» است و دیگری استاد حکمت برای نگارش همین اثرش.

هدف مستشرقان از پرداختن به فلسفه اسلامی

از زمانی که جریان نگارش تاریخ فلسفه در غرب آغاز شد، این موضوع همیشه مورد اهتمام آنها بود که فصلی را به تاریخ فلسفه اسلامی اختصاص دهند تا چند مطلب را مرتب بیان کنند: اول آنکه هر آنچه در فلسفه اسلامی وجود دارد، ترجمه ناقص از آثار یونانی است و فیلسوفان اسلامی هیچ چیزی از خود ندارد و دوم اینکه مباحث فیلسوفان اسلامی در حیطه علم کلام می گنجد نه در فلسفه و سوم اینکه اگر مسلمانان فلسفه هم داشته باشند، با مرگ ابن رشد تمام شد و او آخرین فیلسوف مسلمان بود. این دیدگاه متأسفانه در فضای دانشگاهی هم مثل وحی منزل تلقی می‌شود. در چنین فضایی ۸ نفر توانسته‌اند از این قالب بیرون بیایند و حرف‌های خودشان را بزنند که آخرین آنها دکتر حکمت است.

 در ایران این جریان با شیخ عبدالکریم زنجانی  که فردی گمنام است و 50 سال از فوتش می‌گذرد آغاز شد. شیخ مصطفی عبدالرضا، رئیس دانشگاه الازهر، از دیگر افرادی است که برخلاف جریان موجود تاریخ فلسفه اسلامی را بیان کرد. همچنین شاگردان او این مسیر را ادامه دادند و  تعدادی از کتاب‌های آنها به زبان فارسی هم منتشر شده است.

خوانش جدید از فلسفه اسلامی می‌تواند فلسفه غرب را از بن‌بست نجات دهد

اسدالله رحمان زاده: من از بیرون جریان تاریخ فلسفه اسلامی به اهمیت این کتاب ارزشمند استاد حکمت رسیدم زیرا من در آمریکا زندگی و در آنجا فلسفه غرب تدریس می‌کنم و از نزدیک شاهد به بن‌بست رسیدن فلسفه غرب هستم. در طول این ۲۶ سال به این نتیجه رسیدم که فلسفه غرب به پوچ‌گرایی و نهیلیسم رسیده است. این مطلب در آثار اندیشمندانی همچون هایدگر که تفکر بازنمایی را از ارسطو تا امروز به خوبی نشان داده، نمایان است. هایدگر در مرحله‌ای تجربه خود را از هستی به صورت ایمانی بیان می‌کند و در کتاب «آن چیست که فکر خوانده می‌شود» آمده است. 

ما بدون ایمان یقیناً به پوچ‌گرایی می‌رسیم. تفکر ایمانی و ایمان به خدا واقعی‌ترین امر است. نتیجه این پوچ‌گرایی وضعیتی است که جهان امروز با آن مواجه است و محیط زیست را نابود کرده‌ایم. این نتیجه تفکر سکولار است که خدا از آن حذف شده است. در این راستا دکتر حکمت نشان می‌دهد که فلسفه اسلامی مبتنی بر ایمان است و تفکر بشری بدون ایمان به خدا، قطعاً به بن‌بست می‌رسد. برای من که از بیرون فضای فلسفه اسلامی به آن نگاه می‌کنم می‌بینم که فلسفه اسلامی پاسخی شایسته به این بن بست فکری دارد که نه تنها برای ایرانیان بلکه برای تمام مردم دنیا راهگشاست، به شرطی که این فلسفه از نو خوانده شود و این تفکر از سیطره تفکر ارسطویی که ذهن گراست نجات یابد.

بسیاری از آثار تاریخ فلسفه اسلامی تابلوی جهل نویسندگانش هستند
عبدالله صلواتی: به نظر من این کتاب عرصه بستن چشم و باز کردن گوش است. مباحثی جالب در تفاوت بین روش و سلوک در این کتاب عنوان شده است. غرض مستشرقان در مورد فلسفه اسلامی به حدی نمایان است که نیاز به نشان دادن ندارد اما به جای این کار باید بر این موضوع متمرکز شویم که قرائت خودمان را از تاریخ فلسفه اسلامی تدوین کنیم. جای تأسف است که مستشرقان حتی توانایی متن خوانی صحیح از متون فلسفه را ندارند و این بیانگر این است که هدف اصلی آنها منهدم کردن فلسفه اسلامی است. در این کتاب مجاهدت شده که نشان دهد تفکر ما تفکری اصیل و متفاوت با فلسفه یونانی است و قدرت آن از فناوری‌های نوین هم بیشتر است اگر کسی بخواهد تاریخ فلسفه اسلامی تنظیم کند، در حالی که در متون فلسفی تسلط ندارد، فقط سند جهل خود نویسنده را ویترین می‌کند. متأسفانه در فضای دانشگاهی این آثار زیاد به چشم می‌خورد و کمتر کتاب‌هایی به عمق کتاب دکتر حکمت نگاشته شده است.

در بخش دوم این نشست استادان حاضر به طرح سئوال و بیان دیدگاه‌های اختلافی خود با برخی ازمطالب کتاب «درآمدی به تاریخ فلسفه اسلامی» پرداختند:
نصرالله حکمت: در فضای جامعه امروز بسیار شاهد این هستیم که ادبیات باید و نباید رایج شده است و مسئولان عادت کردند که به صورت سفارشی از این ادبیات استفاده کنند و بگویند که باید درفضای فلسفه اسلامی منابعی تدوین شود و نباید از نباید به منابع مستشرقان اکتفا کرد. من در این فضا به جای بسنده کردن به باید و نباید و سفارش به دیگران، خود گامی کوچک برداشته و کتابی در این باره نگاشته‌ام که می‌دانم ممکن است اشتباه زیادی داشته باشد و بسیار خوشحالم از اینکه در این باره گامی کوچک برداشته‌ شده است. 

در دانشگاه‌های ما همچنان منابع تاریخ فلسفی اسلامی مانند کتاب حنا فاخور درس داده می‌شود که ضمن احترام به نویسندگان آن باید بگویم اول تا آخر آن مجعول است. وقتی آنها این استقبال بسیار زیاد را در فضای دانشگاهی از کتاب‌های خود می‌بینند این پیام را به آنها می‌رساند که ما محتاج و فقیر به نوشته‌های آنها هستیم. در چنین فضایی باید ابتدا با صدای بلند فریاد بزنیم که دیگر نمی‌خواهیم آثار جعلی آنها را درباره فلاسفه خود بخوانیم و نه تنها ما فلسفه اسلامی داریم بلکه فلسفه اساساً متعلق به فضای فیلسوفان اسلامی است.

ایمان پیشافلسفی؛ ابتکار بزرگ فلاسفه مسلمان

ابن‌سینا ۴۰ بار کتاب متافیزیک ارسطو را خواند ولی آنرا فاقد شرکت امکان این دانش دید تا اینکه رساله چند صفحه‌ای «الاغراض» را از فارابی دید و سپس ابن‌سینا هدف ارسطو را فهمید. فلاسفه ما متوجه شده بودند که شرط تحقق به فلسفه ایمان پیشا فلسفی است یعنی اینکه فیلسوف پیش از پرداختن به مباحث فلسفی به این موضوع ایمان داشته باشند که حقیقتی وجود دارد به آن حقیقت میلی به معرفی خود دارد. فارابی و ابن‌سینا در مواجهه با فلسفه یونانی متوجه بذر بحران در این تفکر شده بودند و بر همین اساس دست به نوآوری زدند و مقسم فلسفه را طبق دیدگاه خود عوض کردند.

متاسفانه ما حرف‌های آنها را درست متوجه نشدیم و نتوانستیم خوانش جدید از آنها داشته باشیم. به همین خاطر فلسفه قدرت حل مشکلات را از دست داده است و در برابر مشکلات امروز جامعه، زبانش بند آمده و قارد به حل مشکلات نیست. جامعه ما پر از سؤال و مشکل شده ولی با این وضعیت فلسفه نمی‌تواند پاسخی بدهد زیرا ما دائماً حرف‌های گذشتگان را تکرار کردیم و نوآوری به خرج ندادیم. در عوض از راه حل‌های وارداتی استفاده کردیم یعنی راه حل‌هایی که اصلاً مناسب جامعه ما نبوده است. در چنین شرایطی مستشرقان هم دائماً بر ما سرکوفت می‌زنند که فیلسوفان شما هیچ نوآوری نداشتند و فقط فلسفه یونان را تکرار کردند.

کتاب دکتر نصر درباره فلسفه اسلامی سراسر اشتباه است
من با تمام احترامی که برای دکتر حسین نصر قائلم باید بگویم کتاب تاریخ فلسفه اسلامی ایشان نیز سراسر مجعول و غیرواقعی است زیرا گروهی که آن را نگارش کردند، همان مستشرقان بودند که به فلسفه اسلامی این نگاه را دارند. در نوع این کتاب‌ها بین مقدمه و متن شکاف بسیار بزرگی است، زیرا در مقدمه نویسنده ادعا دارد که  فلسفه اسلامی همان فلسفه یونان نیست، بلکه برگرفته از معارف دین اسلام است اما وقتی به مطالب کتاب رجوع می‌کنیم، می‌بینیم که نویسنده بر این اعتقاد است که مباحث فیلسوفان همان مباحث فلسفه یونانی است و فیلسوفان مسلمان کاملاً منفعلانه با آن برخورد کردند.

رضا اکبریان: در کتاب حاضر شروع فلسفه اسلامی به کندی نسبت داده شد اما به نظر من کندی نتوانست در مورد مباحث ارسطو و افلاطون تغییر لازم را انجام دهد. افلاطون به عالم مثل اعتقاد داشت و ارسطو در برابر افلاطون دو دنیا را مطرح کرد. کندی در برابر این افکار موضع خاصی نگرفت و نتوانست ملاکی برای اثبات جایگاه خدا در این سیستم فکری طرح‌ریزی کند. اما فارابی در ادامه توانست بحث موجود را به بحث واجب و ممکن برساند. همچنین نظر من این است که اگر ابن‌سینا نبود فارابی در جهان اسلام این چنین شناخته نمی‌شد و ابن‌سینا توانست مباحث فارابی را درک و تکمیل کند.

فلسفه اسلامی حاصل تعامل فلسفه یونان با معارف اسلام است
صدوقی سها: درباره واژه فلسفه اسلامی باید دید که وصف اسلامی برای کلمه فلسفه، ترکیب اضافی است یا ترکیب وصفی است که معنای آن این می‌شود که اگر ترکیب اضافی باشد یعنی اینکه ما در جهان اسلام فیلسوفان مسلمانی داشتیم اما اگر ترکیب وصفی باشد و اسلام صفت برای فلاسفه باشد، معنایش این می‌شود که این فلسفه برخاسته از آیات و روایات است. حال باید دید می‌توان این فلسفه را مساوی با معارف قرآن دانست یا نه. به نظر من فلسفه اسلامی حاصل تعامل بین فلسفه یونان و معارف قرآن است. یعنی این فلسفه مساوی با مباحث فلسفی یونانی نیست و از طرفی عین مباحث دینی هم نیست. در واقع تفاوت فلسفه اسلامی با فلسفه یونانی در مبادی آن است. موضوع هر دو فلسفه موجود است و مسائل فلسفه اسلامی گسترده‌تر از مسائل فلسفه یونانی است اما مبادی آنها کاملا متفاوت است. در فلسفه یونانی مبدا فقط و فقط عقل انسان است اما در فلسفه اسلامی مبدا می‌تواند شهود، شناخت قلبی، قول معصوم و غیره قرار گیرد.

خیانت بزرگ فلسفه غرب به بشریت

خیانت بزرگی که فلسفه غربی در حق بشریت کرد این بود که از بین مبادی مختلف شناخت که در قرآن به بیش از ۳۰ مورد از آن اشاره شده است، فقط عقل را مطرح کرد. این مانند این است که ما در باغی بسیار زیبا نشسته باشیم ولی فقط پنجره اتاق را به یک بخش از باغ زیبا باز کنیم و سایر جهت‌های آن باغ را کاملاً نادیده بگیریم.

مثال دیگر در باب اینکه نمی‌توان فلسفه موجود را کاملا اسلامی دانست این است که قاعده الواحد در مورد موجودات این دنیا در جهان مادی صدق می‌کند اما در مورد خلقت خداوند که عالم را از هیچ آفرید، درست نیست زیرا خلقت خداوند صفت بدیع بودن دارد. در احادیث می‌بینیم که امام رضا(ع) چگونگی خلقت خداوند را به شیوه متفاوت و با مثال آیینه تبیین می‌فرمایند.

اسدالله رحمان زاده: همان طور که گفته شد، موضوع ایمان پیشافلسفی که دکتر حکمت به آن اشاره دارد، می‌تواند برای فلسفه نجاتبخش باشد. طرح ایمان پیشافلسفی منافاتی با جایگاه فلسفه با این بحث ندارد. این مطلب می‌تواند ذهن‌گرایی فلسفه غرب را که با دکارت آغاز شد، وارد تفکری دیگر کند. به نظر هایدگر افلاطون که عالم مثل را مطرح کرد به دنبال حقایقی بود که می‌توانست آنها را با سیر و سلوک و حرکت از سابه به سوی آنها، با چشم سر مشاهده کرد اما به مرور واژه «آیدوس» افلاطون به واژه «ایده» تبدیل شد که مرکز شناخت را به مباحث ذهنی تغییر داد. به همین خاطر هایدگر به جای متد بر راه و سلوک تأکید دارد.

ایمان پیشافلسفی و رهایی از تله مفاهیم؛ تنها راه خروج از بن‌بست کنونی

نصرالله حکمت: فارابی با طرح ایمان پیشافلسفی بذر بحران در فلسفه یونانی را خنثی کرد اما همچنان نتوانست از تله مفاهیم بیرون بیاید. بخشی از مشکلاتی که امروز در فلسفه شاهد آن هستیم به خاطر همین است که در تله مفاهیم گرفتار شدیم. نباید در هیچ فیلسوفی متوقف شویم، بلکه باید فهم مطالب آن از او عبور کنیم تا نیازهای روز خود را حل کنیم. ملاصدرا برای حل دهها مشکل آن روزگار خود بحث اصالت وجود را مطرح کرد اما همچنان بیش از ۴۰۰ سال است که ما همان حرف‌ها را تکرار می‌کنیم بدون آنکه مشکلی از ما حل کند.

اعتقاد دارم برای اینکه بتوانیم قدرت شنیدن پیدا کنیم باید این مفاهیم را به عقب برگردانیم و با استفاده از بداهت‌زدایی و تاریک‌سازی از نور‌های کاذبی که روی این مطالب افتاده خارج شویم. تا به حال فضای دانشگاهی ما اسیر همین قرائت رایج از فلسفه اسلامی است که حاصل غرض‌ورزی اندیشمندان غربی بود. پیشنهاد می‌کنم حداقل بگذاریم در کنار آن قرائت رایج، این نگاه از فلسفه اسلامی که حاصل بازخوانی متون دست اول فیلسوفان است نیز باشد.

گزارش از سیدمیلاد اوصیا
انتهای پیام

 

captcha