به گزارش خبرنگار ایکنا؛ نشست «حسین بن علی(ع) در آیینه عرفان، کلام و اندیشه سیاسی»، شب گذشته، دوم مهرماه، با حضور جمعی از اندیشمندان و علاقهمندان در سالن مرکز همایشهای بینالمللی مرکز اسناد و کتابخانه ملی برگزار شد.
ناصر مهدوی، از پژوهشگران حوزه دین در این نشست بیان کرد: در تاریخ قهرمانان بزرگی بودهاند و برای نمونه، وقتی که نام سقراط میآید سرم را به نشانه احترام در برابر او فرو میآورم. همچنین شخصیتهای دیگری مانند ماندلا و یا گاندی را داشتهایم که انسانهای معنوی و بزرگی هستند. حتی کسانی را داشتهایم که برای آرمانهای خود قربانی شدهاند، اما عجیب است که ما امام حسین(ع) را داریم و در مورد ایشان نقلهای تاریخی درستی هم وجود دارد، اما نسبت به آن بیتوجه هستیم.
تکیهگاه تشکیککنندگان به عاشورا روشن نیست
وی در ادامه افزود: شرایط طوری است که فضای تحصیلکردگان ما، بیمهابا به امام حسین(ع) میتازند و میگویند فلان نقل سندیت ندارد و ... در حالی که بخش زیادی از افرادی که اینطور سخن میگویند و یا معتقد هستند که از امام حسین(ع) نمیتوان آموخت، پشتوانه نظری درستی ندارند و دوست دارم از آنها بپرسم که پشتوانه شما چیست و چقدر در این زمینه کنکاش و پژوهش کردهاید که امروز نشستهاید و میگویید که از امام حسین(ع) نمیتوان آموخت. این در حالی است که در مورد تاریخ اسلام بیشترین حساسیتها وجود داشته است. البته که تحریفهایی نیز وجود داشته، اما باید ببینیم که اگر چنین ادعاهایی میکنیم که سندیت عاشورا و یا نقلهای اینچنینی را زیر سؤال ببریم تکیهگاه ما کجاست.
مهدوی تصریح کرد: عاشورا یک حادثه استثنایی است. حتی اگر منابع زیادی هم در این زمینه نداشتیم، در هر صورت اسنادی که از شاگردان امام صادق(ع) رسیده و همین مقدار نقلهایی که داریم و در تاریخ طبری و یا ارشاد شیخ مفید آمده که اسناد قابل اعتمادی هستند میتوان بر همین اساس به یک نتیجه درست رسید. شما در همان موقعیت و چند روزی را که امام حسین(ع) از مدینه عبور میکند، در مکه میماند و به کربلا میآید میتوانید مورد بررسی قرار دهید. اغراق نمیکنم، اما شما با یک حادثه تحسینبرانگیز روبهرو هستید؛ یک مسئلهای که حداقل برای جامعه ما یک الگوی بینظیر است. البته واقعیت این است که اگر بخواهیم منصفانه نگاه کنیم، برای انسانهایی که در پی یافتن زندگیهای فاخر هستند، اگر اغراق نکنیم امام حسین(ع) جزء شخصیتهای بینظیر تاریخی است.
عاشورا الگوی حکمت است
این پژوهشگر حوزه دین بیان کرد: این در حالی است که مسلمانان تلاش کردهاند تا این پدیده به شکل یک الگو در اختیار سایرین قرار نگیرد. وقتی که به مجموع آیات قرآن نگاه کنید، معلوم میشود که گزارههای مختلفی در آن وجود دارد؛ یعنی از خدا، مرگ، فضیلتهای اخلاقی و ... سخن به میان آمده است، اما در یک نگاه کلان، قرآن دو خط کلی دارد؛ الگوی حکمت و الگوی ضلالت که امروز نیز این الگوها زنده هستند. یعنی الگوی جاهلیت و ضلالت، الگوی دردآوری است و اکنون نیز در قرن بیستویک آسیبهای آن پدیدار میشود. الگوی حکمت قرآن نیز الگویی است که جریان دارد. در روانشناسیهای جدید، روانشناسیِ شناختی و موج انسانگرایی که بررسی میکنید، اینطور است که حس میکنید که انسانها به دلیل دوری از الگوی حکمت چقدر در حال رنج بردن هستند و در حقیقت قصه امام حسین(ع) میتوانست از چنین قدرتی برخوردار باشد که الگوی حکمت تلقی شود. خدا وقتی میخواهد این حرفها گفته شود و الگوی حکمت و ضلالت تفکیک شوند، اول آنها را نشان میدهد؛ یعنی از داستان استفاده میکند و مثلاً داستانهایی نظیر داستان حضرت ابراهیم(ع) را مثال میزند و بنده معتقدم که روح قرآن داستان پیامبران است. برای اینکه با این داستانها انسانها میتوانند به تفکر واداشته شوند.
مهدوی تصریح کرد: گرچه داستانهای قرآنی را سمبلیک میدانم و البته که ابراهیم(ع) و پیامبر(ص) در بین مردم بودهاند، اما این یک نکته مهم است که بدانیم چرا این داستانها مطرح میشود. مخصوصاً داستان ابراهیم(ع) مطرح شد تا مردم تفکر کنند و ترازویی برای آنها باشد. مولانا نیز میگوید: «ترازو گر نداری پس تو را زو رهزند هر کس، یکی قلبی بیاراید تو پنداری که زر دارد؛ تو را بر در نشاند او به طراری که میآید، تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد». شما تاریخ اسلام را که میبینید اینطور است که در ادامه، الگوی ابراهیم(ع) فراموش میشود، چون عدهای بعد از پیامبر(ع)، خود را جانشین ایشان میدانند و دکان باز میکنند و کسانی را به راه میاندازند.
دینداری همراه با رنج است
وی بیان کرد: البته نه فقط پیامبر(ص) چنین سرگذشتی دارد، بلکه بر سر زرتشت و مسیحیت نیز، این بلاها آمد و روحانیون؛ یعنی روحانیون رسمی که در تاریخ هستند، مانند کشیشان و ... آمدند و در کنار دین ایستادند و فهمیدند که دنیا، دنیای زیبایی است، اما حاضر نبودند که از این دنیا مسئولیتش را بپذیرند. یعنی دیندار بودن، به جهد و تلاش نیازمند است و به نوعی رنج و مصیبت در پی دارد. خداوند هم که میخواهد با دین رنج ما را کاهش دهد، یعنی باید برخی از رنجها را قبول کنیم تا به دوران روشنتری برسیم.
این پژوهشگر حوزه دین تصریح کرد: مسلمانان نیز بعد از شهادت امام علی(ع) حاضر نبودند هزینه بدهند و یا بعد از پیامبر(ص) اینطور بود که حاضر نبودند برای دینداری خودشان هزینه بدهند و به یک متاع و مال و شکوه دنیا رسیده بودند، اما میخواستند این را بیهزینه پشت سر بگذارند، چون اگر دین بیهزینه داشته باشیم، دیگر لازم نیست که تعقل کنیم و اینجاست که ابراهیم(ع) کنار میرود و حادثه کربلا اتفاق میافتد و باید توجه کنیم که عاشورا فقط از طریق معاندان حذف نشد و امروز، نسلی که میگوید، نمیشود از عاشورا درس گرفت، از یک جهت درست میگوید و درستی سخنشان از این جهت است که چیزی از عاشورا باقی نگذاشتهایم.
حرکت امام حسین(ع) برای قیام نبود
مهدوی بیان کرد: عاشورا برای ما به صورت یقینی اینطور جا افتاده که حتما قیام امام حسین(ع) بوده است، در حالی که اثری از قیام در این حرکت نمیبینید؛ یعنی مگر میشود یک نفر با تعدادی همراه محدود، با آن جماعتی که پدرش را به زانو درآوردند به مبارزه برخیزد؟ امام علی(ع) از مارقین و ناکثین ننالید، بلکه از شیعیان نالید و گفت، من خسته شدهام. امام حسین(ع) این را میدانست و مگر میشود با آن جماعت قیام کرد و تخت بنیامیه که همه بزرگان با آن بیعت کردهاند به همین راحتی از بین برد؟ امام حسین(ع) اگر میماند، کشته میشد و حتی در روایات اینطور است که امام حسین(ع) گریخت. بنابراین اگر این قصه به این صورت بوده است که هیچ نشانی از قیام در آن دیده نمیشود. از طرفی این مرد نیز عاقلتر از این بود که خودش را در مهلکه بیندازد و تعبیری که در کتاب تحفالعقول است اینطور آمده که در آنجا امام حسین(ع) میگوید برای قدرت نمیروم.
این پژوهشگر حوزه دین در ادامه اظهار کرد: اما امام حسین(ع) برای چه میرود؟ ما گفتهایم که قیام است که تفسیر سیاسی و برونشخصیتی است یا گفتهایم که برای کشته شدن میرود، در حالی که اینطور نیست. تفاوت مولانا و سید بن طاوس در این زمینه نیز این است که تحلیل سید از عاشورا این است که امام حسین(ع) به صورت مختار رفت و کشته شد تا در قیامت ارج و قرب بیشتری پیدا کند، در حالی که عقل و قرآن نگفته است که کشته شدن مقام آدم را بالا میبرد، بلکه آنچه در قیامت مقام را بالا میبرد زندگی کردن است. نکته دیگر اینکه علم امام را پیش کشیدهایم و روی این نکته تحلیلهایی صورت گرفته است.
امام حسین(ع) حق اعتراض به حاکم را به ما آموخت
مهدوی افزود: اما امام حسین(ع) به ما فهماند که ما حق اعتراض به حاکم داریم، که غیر از قیام است. بر اساس چیزی که از قرآن و نهجالبلاغه میفهمم باید بگویم که امام حسین(ع) به ما آموخت که حتی اگر پیامبر(ص) در قدرت باشد، اول باید در برابر مردم پاسخ دهد؛ یعنی اول باید مشروعیت خود را به وسیله کارآمدی در مقابل مردم نشان دهد. امام حسین(ع) اینها را نشان داد اما ما اینها را دفن کردهایم. بسیاری از علمای فرهیخته ما میگویند که وقتی حاکمیت دینی است، مردم حق نظارت در سرنوشت خود را ندارند، بنابراین امام حسین(ع) در عرصه سیاست، این الگوهای بزرگ را به ما نشان داد، ولی از درون آنها، مرگ داوطلبانه در نمیآید.
وی تصریح کرد: آنچه از عاشورا بر میآید، شکوه و جلال است که برای جان خودش احترام قائل است. تاریخ بعد از امام حسین(ع) نیز این حرف امام(ع) را ثابت کرد که وقتی ما از خود عقبنشینی کنیم، ولو اینکه همه امکانات دنیوی نیز نصیبمان شود، تا قیامت رنج میبریم. رنج وقتی دست از سر ما برمیدارد که ما با جان شریف زندگی کنیم. زیبایی جهان به قلبها و جانهای زیبا میتابد و وقتی که جان تیره باشد، جهان به آدم اقبالی نشان نمیدهد و خوشی زندگی را لمس نمیکنیم. بنابراین امام حسین(ع) به دنبال زندگی بود نه اینکه به دنبال ملال و خستگی باشد. این پروژه خداوند است که زندگی کنیم. تنها فرصت ما که در قیامت سرافراز شویم نیز زندگی دنیوی است.
مهدوی بیان کرد: بنابراین اینها به دنبال زندگی فاخر بودند و امام حسین(ع) نیز بیعت نمیکرد چرا که به دنبال زندگی بود؛ زندگیای که در آن، حق انتقاد و اعتراض وجود داشته باشد و حریم خصوصی به رسمیت شناخته شود و به فساد و رانت و بیعدالتی اعتراض شود، اما همه اینها را از عاشورا گرفتهایم. یعنی یا این قدر عاشورا عرفانی شده که گفتند امام(ع) کشته شد تا مقام پیدا کند یا این قدر جبری شد که گفتند امام(ع) از قبل میدانست که چه اتفاقی رخ خواهد داد، یا این قدر سیاسی شد که عقلانیت امام(ع) را دچار چالشهایی کرد اما یک نقطه مرکزی وجود دارد و آن هم اینکه، مردی به دنبال یک زندگی کامل و به دنبال کرامت انسانی است که نعمتهای خدا را کسی از ایشان نگیرد. خیلیها بودند که به حرف امام(ع) گوش نکردند و شخصی مانند محمد بن حنفیه نیامد، اما زندگی فاخری نیز در ادامه نتوانست داشته باشد. البته نه اینکه انسان کوچکی باشد، خیر.
انتهای پیام