حاج قاسم سلام!
اینجا تهران صبح روز چهاردهم دی ماه 1398؛ امروز فردای بدون شماست، ایران همه عزادار، مردمش همه گریان و بهتزده!
صبح امروز با چهره شهری مواجه شدیم عزادار و سیاهپوش، مردم شهرم پر شدند از«آه». از تابلوها و پرچمهای سیاه داخل شهر تا عرشه پلها که به عکس تو زینت یافته بودند، همه این حقیقت تلخ را فریاد میزدند که از امروز دیگر حاج قاسم نیست، اما مگر میشود؟
مگر میشود خالق صحنههای ناب دفاع مقدس، فرمانده ثارالله، فرمانده نیروی قدس، همانی که 40 سال لباس رزم را حتی لحظهای از تن بیرون نیاورد، همان فردی که اخلاصش زبانزد خاص و عام بود و حرفش حرف، دیگر نباشد؟
چقدر عادت داشتیم بگوییم سردار!
خب در دهانمان نمیچرخد بگوییم «شهید»، دلمان تاب نمیآورد به جای حاج قاسم بشنویم شهید؛ همه اینها یعنی دیگر در بین ما نیستی؛ همه اینها یعنی ما یتیم شدیم و دل خوشیم به همان انتقام سختی که نویدش را شنیدیم.
اینجا فردای بدون توست و ما ایستادهایم به شاگردی مکتبت.