انقلاب اسلامی بخشی از فرایند زنجیره‌ای ظهور است / تحقق سطوح غیبت متناسب با وضعیت اجتماع
کد خبر: 3889948
تاریخ انتشار : ۲۰ فروردين ۱۳۹۹ - ۱۷:۳۴
حجت‌الاسلام میرزایی:

انقلاب اسلامی بخشی از فرایند زنجیره‌ای ظهور است / تحقق سطوح غیبت متناسب با وضعیت اجتماع

درک غیبت امام زمان(عج) را باید در سیر تاریخی و مراتب مختلف غیبت ولی خدا در تاریخ بشریت و نحوه تعامل انسان‌های دوران مختلف زیست انبیا و اولیا، عمیق‌تر کنیم. با کمی تأمل در حوادث جهان در دوره پساانقلاب اسلامی می‌توان شاهد تحولات شگرف این نهضت بر سرنوشت جهان و انسان بود. بر این اساس، انقلاب گامی سترگ در مسیر ظهور بخشی از فرایند زنجیره‌ای ظهور و بخشی از نظریه مهدویت است.

محمدعلی میرزایی

به گزارش ایکنا؛ قرن‌هاست که شیعیان در غیاب ظاهری امام دوازدهم(عج) خود زندگی می‌کنند و ابتلائات مختلفی در مراحل مختلف زندگی خود داشته‌اند. البته گونه بشر نیز در این دوران درگیر معضلات متعددی بوده و عظمت و کارکرد ظهور منجی به درستی درک نکرده است؛ اکنون قرن‌هاست که از این غیبت می‌گذرد و در طی سال‌ها نیز نظریه‌پردازی‌های مختلفی در باب مهدویت و ظهور مطرح شده است.

تنور این نظریه‌پردازی‌ها اکنون که بحران‌های فراگیر و خطرناک همچون کرونا عالم را فراگرفته است، دا‌غ‌تر شده است. یک گروه از شیعیان ظهور امام عصر(عج) را به‌مثابه سازنده یک واکسن برای بیماری می‌دانند و اکنون بیش از پیش به جهت رفع حوائج خود دست به دعا برمی‌دارند و اتفاقات کنونی عالم را نیز حمل بر علائم قطعی و مسلم ظهور می‌دانند. از طرفی برخی نیز این حوادث را نادیده می‌گیرند و برای منتظر واقعی وظایف دیگری تعریف می‌کنند.

پرسش اینجاست که فلسفه غیبت چیست؟ آیا ظهور دارای فرایند و مرحله است، یا به یکبارگی رخ می‌دهد؟ آیا ظهور را باید در مکانیسم تقدیر الهی جستجو کرد یا در منظومه رفتار انسان و جامعه انسانی نیز قابل درک و تعریف است؟ نهایتاً اینکه آیا انقلاب اسلامی با فرایند ظهور نسبتی دارد یا خیر؟ برای پاسخ به این پرسش‌ها با حجت‌الاسلام والمسلمین محمدعلی میرزایی، عضو هیئت علمی جامعةالمصطفی(ص)‌العالمیة، به گفت‌وگو نشستیم که در ادامه بخش نخست آن از نظر می‌گذرد:

ایکنا: در این گفت‌وگو بیشتر در جستجوی معنا و حقیقت غیبت امام(عج) هستیم؛ به نظر شما آیا این غیبت را می‌توان منظومه‌ بشری تفسیر کرد یا راه حلش در تقدیر الهی است؟ به بیان دیگر آیا این غیبت محصول کفران نعمت مردمان عصر ائمه(ع) بوده یا تقدیر الهی آن را چنان رقم زده است؟ اگر حاصل عملکرد مردم آن دوران بوده، چرا باید مردمان اعصار دیگر نیز از این نعمت محروم شوند؟

غیبت امام عصر(عج) را باید در منظومه اختیارات انسانی تفسیر کرد. البته هیچ حادثه‌ای در این عالم تک‌علتی نیست. مجموعه‌ای از علل و اسباب را باید در پس این حادثه جست‌وجو کرد. با این حال، با توجه به محدودیت فرصت و اقتضای اولویت لازم می‌آید که بر روی مهمترین و با اولویت‌ترین عامل و علت تأکید شود.

به نظر می‌رسد تاکنون در غیبت امام(عج) نقش کنش‌ها و تعاملات انسانی کمتر مورد توجه اهل علم و تحقیق بوده است. از این رو، توجه به این مسئله را هم اولویت می‌دانیم و هم از نظر نقش اصلاحی و زمینه‌سازی برای حضور مجدد این نعمت، پرداختن به آن را ضروری تصور می‌کنیم.


بیشتر بخوانید:


اگر قدری تأمل عقلانی در این موضوع شود و با رویکرد تاریخی به وضعیت و موقعیت جامعه اسلامی توجه شود، به این امر مهم خواهیم رسید که غیبت امام(عج) یک پدیده دامنه‌دار و دارای مراتب و درجات متعدد و متکثر است. غیبت امام زمان(عج)، صرفاً یکی از مصادیق غیبت نعمت است. این حقیقت را در لابه‌لای تأمل در سیر تاریخ زندگی انسان به خوبی می‌توان یافت. هر نعمتی چه از نوع انسانی آن و چه از نوع مادی، تنها زمانی دوام دارد که زمینه‌های پذیرفتاری آن از جانب انسان وجود داشته باشد.

غیبت نعمت با فراگیری غفلت از آن

انتظار دوام نعمت، منحصراً در دوام بسترهای تکوینی و انسانی مناسب با آن ممکن است. آفرینش نعمت‌های بزرگ از سوی خدای متعال قابل انکار نیست. اما اهمال و بی‌توجهی به آن و ناسازگاری انسان با آن‌ها اگر در جامعه فراگیر شود، باید منتظر غیبت نعمت باشیم.

از این‌رو کفر و شکر نعمت با رویکرد تکوینی و علمی و نیز با رویکرد متنی و بیان‌های شرعی، هر دو قابل تفسیر است. کفر نعمت عنوان کلی سطح کنش‌های متناقض با آن نعمت و شکر نعمت تعامل و کنش‌های انسانی در زمینه‌سازی و بهره‌برداری و سازگاری با نعمت است.

نیز باید توجه کنیم که کفر نعمت، گاه به زوال آن می‌انجامد و گاهی هم به غیبتِ بازگشت‌پذیر آن می‌رسد. اگر به قرآن کریم، رسالت و نبوت، امامت و ولایت و وجود انسانِ هادی بی‌توجهی کنیم، برکات حضور این نعمت‌ها در عمل و با صور مختلف از انسان سلب خواهد شد. بازگشت به نعمت یا بازیابی آن تابع قوانین و سنن الهی است. اگر نعمتی از نوع بازگشت‌پذیر باشد، در این صورت، فرایندهای خاصی، بازگشت نعمت را ممکن می‌کند.

متأسفانه، مسلمانان، قدرشناسِ حضور ولی‌الله نبودند. از این‌رو سیر غیبت ولایت در مراتب و سطوح مختلف از صدر اسلام آغاز شد. این البته بزرگ‌ترین ظلم قابل تصور به جامعه اسلامی بود.

غیبت امام و هادی جامعه را نباید صرفاً در نوع نبود جسمی مانند آنچه در غیبت امام دوازدهم رخ داد، تفسیر کرد. حضور و غیبتِ یک امام در جامعه با قبول و رد مردم نسبت دقیقی دارد. پیامبران الهی و اولیا و اوصیای آن‌ها ظرفیت‌های بزرگی برای هدایت همه‌جانبه جهان و انسان در خود دارند. اگر به هر دلیلی به ویژه بر اثر فشارهای سیاسی یا پایین ماندن اختیاری یا قهری(استضعاف) وجود این ظرفیت نسبتی با اراده مردم نداشت، مطابق سنن تکوینی و تشریعی و اجتماعی الهی، باید منتظر غیبت باشیم.

تحقق سطوح غیبت متناسب با وضعیت اجتماع

این غیبت درجات و سطوحی دارد که بسته به وضعیت اجتماع انسانی تحقق می‌یابد. برای نمونه، دعا یک نعمت بسیار بزرگ الهی است. اگر فرد یا جامعه‌ای به منطق خاص فعال نگاه داشتن (صعود دعا) بی‌توجهی کرد و مثلاً امر به معروف و نهی از منکر نکرد، به گونه‌ای که روح حاکم بر انسان و جامعه در زمانه‌ای خالی از معروف و لبریز از منکر شد، آنگاه نعمت دعا بی‌اثر و غیرفعال می‌شود. این هم نوعی غیبت است؛ غیبتِ نعمتی بزرگ به نام دعا. دعای انسانِ غرق در منکر و بی‌تفاوت به منکرات اجتماعی کارآمد نخواهد بود.

نعمت اعظم الهی پس از پیامبر اکرم(ص)، شخصیت ملکوتی و بزرگ علی بن ابی طالب(ع) بود. این نعمت به خاطر کفر نعمت حاکم بر جامعه اسلامی در محاقِ غیبت رفت. ظاهراً امام(ع) حضور داشت، اما جریان کلی جامعه از سوی او هدایت نمی‌شد. مردم در عمل شکر نعمت وجود مبارک او را به جا نیاوردند. بیش از دو دهه ما شاهد امتثال مردم آن زمان از این نعمت اعظم الهی نیستیم. سپس با تحقق قدرشناسی و بیداری محدودی که رخ داد، اقبال مردم به این نعمت و توجه به او جدی شد. به همین میزان فعالیت و کارآمدی آن هم به مدت حدود پنج سال سرنوشت اسلام را تا امروز متحول ساخت.

مراتب غیبت ولی خدا در تاریخ بشر

غرض این است که ما درک خود را از غیبت امام زمان(عج) در سیر تاریخی و مراتب مختلف غیبت ولی الله در تاریخ بشریت و نحوۀ تعامل انسان‌های دوران مختلف زیست انبیا و اولیا قدری عمیق‌تر کنیم. در این صورت، زمینه خوبی برای فهم بهتر ماجرای غیبت امام زمان(عج) فراهم می‌شود.

پس از این مقدمه باید گفت که غیبت امام زمان(عج) حاصل رسیدن سطح ناشکری و کفر نعمت در جامعه معاصر با امام(عج) به نقطه اوج‌ است. نیاز به بیان این امر نیست که شکر نعمت نبی و امام به مقبولیت عملی و رفتاری مردم است، نه به بیان شکر زبانی. اصولاً در قرآن کریم تمرکز دلالتی واژه شکر بر رفتار و کنش است، نه بیان زبانی.

تقدیر و سنن الهی؛ دو روی سکه

حال باید این نکته را یادآوری کنیم که تقدیر الهی نسبتی با این سنن الهی دارد. اگر کفر نعمت انسان به برچیده شدن موقت یا همیشگی نعمتی بینجامد، این همان تقدیر الهی است. تقدیر الهی با سنن الهی سازگار و بلکه دو روی یک سکه‌اند. از تقدیرات ثابت الهی معادله دقیق وجود و عدم نعمت‌ها و شکر و کفر مردم است.

مفهوم لیاقت مردم برای داشتن نعمت هم در همین سطح تحلیلی قابل بیان و تفسیر است. لیاقت مردم برای حضور نعمت به قابلیت‌های آنان و رفتار و کنش آنان در قبال این نعمت‌ها پیوند خورده است. وگر نه، برداشتن یک نعمت، آن هم نعمتی از جنس امامت که در علم کلام و با رویکردهای فلسفی و عقلی، استدلال‌های فراوانی بر ضرورت آن می‌شود، چه نسبتی با حکمت الهی دارد؟ بی‌تردید جامعۀ بشریِ طالب هادی که در عمل و باور ممتثل و مطیع او هستند و دارای ظرفیت‌های کافی برای قبول و تسلیم در برابر آموزه‌های هدایتگر او هستند، از حضور امامی در سطح خود محروم نخواهند شد.

اما اینکه مردمان اعصار دیگر چرا باید به گناه مردم معاصر امام بسوزند، این هم نکته مهمی است. توجه به پیشگفته‌ها به نوعی پاسخ به این پرسش را به دست خواهد داد. حقیقت تلخ این است که سیر کلی و حداکثری جامعه تا صدها سال پس از غیبت هنوز شاکر واقعی حضور امام نبودند. در جامعه شیعی که تنها بخشِ از جامعه اسلامی است که مفهوم امام و امامت در آن پر رنگ است و شور و شوق حضور امام در آنها بسیار است، اما تلاش درخوری برای ایجاد زمینه‌های ظهور مشاهده نشده است. اگر در هر عصری افرادی مانند امام خمینی(ره) و پدیده‌هایی مانند انقلاب اسلامی در منطق اجتماعی و سیاسی امت اسلامی رخ می‌داد، آنگاه پرسش شما منطقی‌تر می‌نمود.

تفسیر ناصواب انتظار

شیعیان نیز غالباً غیبت را امری الهی و رازی بزرگ شمردند و با تفسیر ناصوابی از انتظار به انتظار نشستند. مفهوم سلبی انتظار هیچ دردی از کفران نعمت جامعه اسلامی را دوا نکرد؛ زیرا شکر نعمت وجود امام، اقتضای حرکت و جنبش و بیداری همه‌جانبه عالمان و فقیهان و مردمان شیعه را داشت. در نتیجه، شاهد حرکتی تمهیدی در عمل و رهبری جوامع شیعی و اسلامی نبودیم.

به نظر می‌رسد طولانی شدن غیبت دارای منطقی کاملاً عقلانی، سننی و تکوینی است. حضور امام(ع) به التماس مردم ربط اولیه ندارد. امام(ع) منجی بشریت در باورها، دانش‌ها، سیستم‌ها و نظام‌های اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و ... است. جوامع بشری در قرون گذشته چقدر امامت و ولایت را جدی گرفتند؟ چقدر کتاب‌الله را جدی گرفتند؟

از مهم‌ترین زمینه‌های ظهور امام(ع) که مظهر اعلای ثقل عترت، امامت و سنت است، اعتبار حقیقی قرآن کریم به عنوان دستورالعمل و منبع اصلی تقنین و تشریع در رفتار و باورهاست. جامعه مسلمان در این قرن‌ها با سرمایه بزرگ ثقلین که در دسترس است، چه رفتاری داشته‌اند؟

چه ضمانتی هست که امام(ع) اگر دویست سال پس از غیبت ظهور می‌کردند، کشته نمی‌شدند یا از طرف قاطبۀ مردم مورد اهمال و بی‌توجهی قرار نمی‌گرفتند؟ در نتیجه پرسش بنیادینی که اینجا مطرح می‌شود، این است که آیا مردم در این قرن‌های طولانی پس از غیبت احساس غیبت هادی داشتند و از نظرهای روحی و علمی و اجتماعی در خود آمادگی پذیرفتاری و تبعیت از او را فراهم آورند؟

ایکنا؛ برخی معتقدند که برای تحقق ظهور، مقدمه‌سازی لازم است. نظر شما در این زمینه چیست؟ آیا مردم با عملکرد خویش می‌توانند مسیر ظهور را هموارتر کنند؟

در پاسخ به پرسش سابق به این امر پرداخته شد. جواب به این پرسش بی‌تردید مثبت است. اصولاً تا مقدمه‌سازی در کار نباشد، ظهوری نخواهد بود. این امر فقط ناشی از استنباط ما از اخبار و روایت نیست، بلکه امری فلسفی، تکوینی و سننی است. اگر مردم از نظر آفاقی و انفسی، از لحاظ فردی و اجتماعی و از منظر فکری و عقلی، استعداد و لیاقت‌های کافی برای قبول امام را نداشته باشند، ظهور امام رخ نمی‌دهد.

پدیدۀ ظهور، ناقض سنن الهی یا حادثه‌ای بیرون از قوانین عالم نیست. امام(ع) برای تحقق عدالت جهانی و رهایی‌بخشی به انسان و جهان به زمینه‌های مناسب و مهیای اجتماعی، رهبران و انصار شایسته در تمام سطوح نیاز دارد. ممکن است بپرسید که خود این چنین شخصیت‌هایی به حضور امام(ع) نیاز دارد و با این بیان عملاً شما ما را در چرخه‌ای بسته و به قول منطقی‌ها در دور می‌افکنید: تعلیق اصلاح بر امام(ع) و تعلیق ظهور امام(ع) بر وجود صالحان! جواب به این شبهه این است که غیبت امام(ع) به معنای غیبت دین، قرآن، نبوت و حتی امامت و نیز عقل و تفکر و حکمت نیست. آنچه باعث شده که جامعه عصر غیبت از اولیای الهی مانند امام خمینی خالی بماند یا تعداد آنها به میزان کافی نباشد، غیبت امام(ع) نیست. چنانکه وجود صالحان زمین منوط به حضور امام(ع) نیست.

امامت اعظم؛ شرط تحقق عدالت و عقلانیت اعظم

همه ادله دینی و عقلی ما و نیز واقعیات تاریخ نشان‌دهنده این حقیقت است که در غیبت امام(ع)، انسان‌ها می‌توانند در معنویت و صلاح و تدین به بالاترین مراحل برسند، اما این امر در سطح فردی است. اگر به جامعه بشری نگاهی بیندازیم، خواهیم دید که تحقق عدالت جهانی و عملی ساختن کلیت و شمول دین در تمام عرصه‌ها به امام(ع) نیازمند است. بشریت با صرف وجود بزرگان و صالحان روی زمین شاهد تحقق کامل اراده الهی در رهایی‌بخشی به همه جهان نخواهد بود. امامت اعظم شرط تحقق عدالت اعظم و عقلانیت اعظم است. اما این اتفاق بزرگ با معجزه رخ نمی‌دهد. اسباب طبیعی خود را لازم دارد. وقتی همه‌چیز مهیا است، به جز امام و راهبر جهانی بشریت، آن زمان بهترین زمان ظهور امام(ع) است.

متأسفانه برخی از اهل علم، به گونه‌ای امامت را تفسیر کرده‌اند که گویا در غیاب امام(ع) جریان تدین و دین تعطیل است. در حالی‌که با وجود قرآن کریم و میراث بسیار بزرگ نبوت و امامت که حاصل بیان‌ها و سیره‌های عملی آنان در دو سه قرن است، جریان علم و فهم دین می‌تواند در بالاترین سطوح باشد. اینکه در فقه و کلام و اخلاق و تفسیر قرآن، امت اسلامی ما با فقر، عجز و ناتوانی روبه‌رو است، نه به خاطر غیبت امام(ع)، بلکه به خاطر بی‌توجهی به این سرمایه بزرگ ثقلین که در دست ما است و به خاطر غفلت از عقل و حکمت و توجه به روش‌های کارآمد دین در زندگی است.

تمایز فهم دین با تحقق دین

نیز به این امر توجه شود که فهم دین با تحقق دین، دو مقوله کاملاً مختلف‌اند. برخی تصور می‌کنند که اگر خوب بفهمیم، دیگر نیازی به امام(ع) نیست و این تصور غلطی است که عامل شبهه‌های بسیاری شده است. شاید بخشی از آن ناشی از شناخت غلط از امام و نقش‌های او است. باید توجه کنیم که موانع اصلی تحقق دین منحصر در جهل مردم یا ضعف علمی عالمان نیست، بلکه استضعاف عملی مردم و عالمان از بزرگترین موانع تحقق دین است. نظریه امامت نظریه‌ای متمرکز بر تعلیم نیست، بلکه نظریه‌ای در باب مدیریت و رهبری انسان و جهان است.

انقلاب اسلامی ایران و رهبری حضرت امام شاهد صدقی بر این مدعا است. امام با فقیهان دیگر تفاوت عمده علمی نداشت. از این رو مقاومت عالمان دینی شیعه و سنی در برابر حرکت و نهضت او بسیار کمرنگ است، اما او فقاهت را به امامت تبدیل کرد. او فقیهی بود که علاوه بر علم فقاهت، علم نهضت و رهبری بر دوش گرفت و به مبارزه با استکبار با هدف رهایی‌بخشی اهل استضعاف و اهل حق پرداخت.

آیا علت خالی بودن تاریخ چند صدساله عصر غیبت از شخصیتی چون او و نهضتی چون انقلاب اسلامی، نبود علم و دانش بود؟ اگر این امر سهمی داشته باشد، اما بی‌تردید مهم‌ترین علت این امر، امامت اجتماعی امام(قدس الله سره) است. حال اگر امام یار و یاور و سپاه و بسیج نمی‌داشت و اگر مردمی یکپارچه آمادگی مبارزه تا مرز شهادت با او را نداشتند، آن افکار امام هم مانند هزاران عالم سترگ و بزرگ در داخل کتاب‌ها مدفون می‌شد.

ایکنا؛ پس از انقلاب اسلامی مفاهیمی نظیر حکومت اسلامی، تمدن‌سازی و ... به منظور هموارسازی ظهور تکوین یافته است. این مفاهیم در مقام عمل چقدر موفق بوده‌اند؟

با کمی تأمل در حوادث جهان در دوره پسا انقلاب اسلامی می‌توان شاهد تحولات شگرف این نهضت بر سرنوشت جهان و انسان و به ویژه جهان اسلام بود. در نتیجه تردیدی در این نیست که انقلاب اسلامی گامی سترگ در مسیر ظهور است. در واقع انقلاب اسلامی بخشی از فرایند زنجیره‌ای تحقق ظهور است. با تعمق در حوادث و منطق نهضت اسلامی امام و انقلاب ما می‌توانیم فهم درستی از نهضت ظهور امام(ع) بیابیم. انقلاب اسلامی ظرفیت بی‌نظیری برای تصحیح فهم مسلمانان از نظریه مهدویت است.

انقلاب جزئی از نظریه مهدویت

انقلاب ما جزئی از نظریه مهدویت است. بدون وجود انقلاب اسلامی که شاهد صدقی است بر اینکه ما به همین میزان زمینه ظهور ولی‌الله را فراهم کرده‌ایم، نمی‌شود منتظر ظهور بود. انقلاب اسلامی چنان ظرفیتی است که می‌توان تمام امامت و به ویژه مهدویت و ظهور امام در آخر الزمان را در پرتو آن بازفهم و بازسازی کرد. امام با نهضت اسلامی خود نوعی ظهور صغری و مهدویت صغری را محقق ساخت و این امر تمهید سترگی برای درک مردم از ظهور اعظم و یافتن مسیر درست مقدمه‌سازی برای حضور ولی‌الله اعظم بود و هست.

انتهای پیام
captcha