غفلت از دشمن نفس، جان را تباه می‌کند / دشمنی نفس اماره با فطرت عِلوی
کد خبر: 3898432
تاریخ انتشار : ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۱۸:۱۷

غفلت از دشمن نفس، جان را تباه می‌کند / دشمنی نفس اماره با فطرت عِلوی

یکی از دشمنان انسان در سیر به سوی کمال، نفس او است که رسول خدا(ص) نیز دشمن‌ترین دشمنان را همین نفس اماره می‌داند. این نفس همواره در تقابل با فطرت عِلوی انسان است و در حال مبارزه، اما اگر انسان از این نفس غفلت کند، جانش را می‌بازد.

به گزارش ایکنا؛ جلسه سخنرانی حجت‌الاسلام والمسلمین سیدیدالله یزدان‌پناه، استاد سطوح عالی حوزه و مدرس برجسته عرفان و فلسفه، امروز 23 اردیبهشت‌ماه، با موضوع «عوامل غفلت انسان» برگزار و به صورت زنده از طریق صفحه اینستاگرام  به نشانی ttps://www.instagram.com/nafahat.eri منتشر شد که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید؛

یکی از مشکلات اساسی بشر، غفلت انسان از خود و خدای خود است. اساسا تا انسان غفلت می‌ورزد احساس درد ندارد و به دنبال امری که از آن غلفت کرده، نیست. غفلت از خود شعبی دارد که یک شعبه‌هایش غلفت انسان از ابد خود است. شعبه دیگر، غلفت انسان از دشمنان خود است که وقتی از دشمنان خود غافل است، در حقیقت از خود غفلت می‌ورزد. این دشمن آمد و جان را تباه کرد و این انسان هیچ احساس نکرد. لذا باید دشمنان خود را شناخت.

یکی از مشکلات جان ما دنیا است. اگر کسی فقط همین یک حکمت قرآنی را در باب دنیا بیاموزد که «اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطَامًا وَفِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ»، برای رسیدن به کمال بس است.

دشمن‌ترین دشمن انسان نفس او است

اما شعبه دیگر از دشمنان انسان، نفس اماره است. نفس اماره می‌آید و کار خود را می‌کند و روز و شب را مشغول می‌کند، اما ما مطلع نیستیم. در روایات داریم که رسول خدا(ص) فرمودند «اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک»، نفس اماره را به عنوان دشمن‌ترین دشمن انسان معرفی می‌کند. اما نفس چیست که باید آن را بشناسیم و نسبت به آن موضع بگیریم؟ نفس همه خواهش‌های خاکی است. قرآن وقتی از نفس اماره یاد می‌کند، گاه از آن به هوا تعبیر می‌کند. میل به جنس مخالفی که در ما هست، یک میل خاکی است و در جایش که شریعت گفته که انسان استفاده می‌کند، رام شده است و گرنه این میل که بیاید، حلال و حرام نمی‌شناسد. طمعی که در درون داریم، یک میل خاکی است و آن هم که بیاید وجدان بر سر او و برای او مطرح نیست و اصلاً وجدان معنا ندارد و فقط فرد می‌خواهد نفع ببرد.

انانیتی که در دل داریم، یک میل خاکی است که می‌خواهد خود را اثبات کند که از مقوله شهوات است. شهوات یعنی مطلق امور مورد اشتها. این میل خاکی که خود فلسفه‌ای دارد، هم زمینه امتحان و هم زمیته ارتقا و سقوط ما است. وقتی این میل خاکی درون ما وجود دارد که قرآن از آن به هوی و شهوات یاد می‌کند، این میل انسان را به سمت پایین می‌کشد و اگر انسان این میل را رام نکند، یعنی از نفس اماره تبعیت کرده و اینجا است که زمین می‌خورد. در کنار این میل خاکی، یک میل عِلوی هم هست که از آن به فطرت یاد می‌شود.

انسان میان میل خاکی و عِلوی است

انسان از یک جهات که می‌خواهد به کسی مال بدهد و سرمایه‌ای از خود جدا کند، حرص او می‌گوید این کار را نکن. در واقع میل می‌گوید همه‌چیز را برای خود جذب کن، اما از یک طرف فطرت می‌گوید این را به دیگری بده و از دادن لذت می‌برد. اما نفس اماره ما درد می‌کشد و این دوگانه چیز عجیبی است. یعنی هم میل خاکی و هم میل عِلوی دارد و میل عِلوی را اگر انسان بشناسد، خود را شناخته است.

این جنگ درون ما است و هر دو میل را در دورن داریم. سِر میل به این امیال خاکی که در ما است، به تعلق نفس به بدن برمی‌گردد. اگر به این سو تعلق یافتیم، می‌شود امیال. سِر میل ما به امیال و فطرت، به حقیقت روح ما برمی‌گردد که فطرت ما هویت روح خداوندی و هویت آن‌سویی دارد و عالم ملکوت و بالاتر، همه آن امیال عِلوی است. اما به بدن که تعلق گرفت، می‌شود امیال خاکی و این تبدیل به کش‌وقوس درونی ما می‌شود.

مولانا مثال مجنون و مثال شتر مجنون را می‌زند که وقتی می‌خواست به سمت لیلی حرکت کند و خواست این راه را طی کند، شترش را به راه انداخت. این شتری که انتخاب کرد، بچه شتری داشت که آن را که نمی‌توانست همراه کند. بچه را در خانه گذاشت و بر شتر نشست و به سمت لیلی حرکت کرد. مقداری از مسیر را رفت و در بین راه خوابش برد. شتر که دید افسار سست شده است، راه را کج کرد و به سمت بچه شتر آمد. او میل بچه شتر داشت و مجنون نیز میل لیلی. بیدار شد و دید این راه رفته را برگشته است.

بعد این معنا را تثبیت می‌کند که این نفس اماره شتری است که در درون ما است و بچه شتری دارد که به سمت آن میل دارد. یعنی همان امیال خاکی که بچه شتر آن است. آن جان ما نیز معشوقی دارد به نام خدا. این معشوق به آن سمت می‌کشد و این شتر به این سمت و این جمع نمی‌شود. لذا مجنون مجبور شد شتر را بگذارد و خود برود. جنگ درون ما اینطور است و یکی میل این‌سوی و یکی میل آن‌سویی دارد. گاه این میل خاکی چنان قوی است که شخص در هنگام جنگدین با آن احساس می‌کند که بر اندامش لرزه می‌افتد. گاه امیال ما به صورت مختصر می‌آید و نجوایی دارد، اما گاهی هم به شدت قوی است. این نفس اماره بدترین دشمن ما است.

غفلت از دشمن نفس جان را تباه می‌کند

اگر کسی از این دشمن غفلت کند، جانش را می‌بازد. جریان حضرت حر و امام حسین(ع) را نگاه کنید و جریان مقابل را هم نگاه کنید که عمر سعد نسبت به امام حسین(ع) کرد و از یک طرف حر برای خود موقعیتی را در طی سالیان سال فراهم کرده بود. از طرفی می‌گوید پسر پیامبر(ص) را بکشم یا خیر. بین دو امر مخیر می‌شود و یکی فطری و یکی نفسانی. او را به تب و تاب انداخت، اما روز عاشورا به سمت امام آمد. همین جریان در باب عمر سعد نیز هست. او شب بحرانی را داشت و تصمیم می‌گرفت که پسر پیامبر(ص) را بکشد یا خیر. از طرفی هم به حکومت ری فکر می‌کرد. در نهایت تصمیمی گرفت که روز عاشورا اولین تیر را به سمت امام حسین(ع) انداخت تا به حکومت برسد. اینها جنگ فطرت و نفس اماره است و به تعبیر دقیق‌تر نفس اماره در لحظه‌لحظه زندگی ما حاضر است.

انتهای پیام
captcha