به گزارش ایکنا، سهیل محمودی، شاعر و پژوهشگر ادب پارسی در نوزدهمین برنامه رمضانی «سوره تماشا» گفت:
سلام و بسیار سلام، درود و فراوان درود
علی اسفندیاری معروف به نیما یوشیج، بنیانگذار شعر جدید، به نظرم مهمترین شخصیت ادبیات امروز ایران و شاعر معاصری است که حدود ۶۱ سال از درگذشت او گذشته است، اما همچنان به روزترین شاعر است.
نیما در ۷، ۸ سال اواخر عمرش (فوت او در ۱۴ دیماه ۱۳۳۸ رخ داد) برای خود و در خلوتش یادداشتهای روزانه مینوشت، اتفاقاً آخر شبها حوادث روزگار، وقایع زمانه و حتی برخی از دیدگاههای خود را قلمی میکرد. این بخشی از یادگارهای مهم نیما برای ماست که گزیدهای از آنها را سیروس طاهباز چاپ کرد و بعدها شراگیم یوشیج، فرزند نیما این یادداشتها را قدری مفصلتر چاپ کرد.
در آن یادداشتها با وجه شگفت نیما روبهرو میشوید و آن هم دلبستگی او به وجود امیرالمؤمنین علی(ع)، پیامبر(ص) و معارف دینی و اعتقادی است و این بسیار حائز اهمیت است. نیما در یکی از آن یادداشتها میگوید: زندگی با آزادی خوب است و آزادی با حفظ آزادی دیگران؛ آزادی به معنای رهایی از نفس شریر است و آزادهترین مردان زمین، پس از محمد(ص)، مولای متقیان، علی (ع) است. ولی آزادی با این معنی، آزادیای است که هنوز انسان نتوانسته است پیدا بکند.»
ببینید این نگاه چقدر عمیق است و ما در شبهای آتی، ظرایف نگاه نیما نسبت به وجود نازنین پیامبر(ص) و مولا علی(ع) در این یادداشتها را مرور کنیم. البته این نگاه در رباعیات و شعرهای نیما نیز وجود دارد و جایی هم میگوید: «نشناخته رفت آن که علی را نشناخت» که حاصل واپسین سالهای عمرش است.
در یادداشتهای نیما، یک یادداشت تکاندهنده وجود دارد که من با خواندن آن در خلوت خودم، چندین بار گریستهام. از آن یادداشتها و نکتههایی است که غریبی خود و عظمت مولا و پیامبر را بیان میکند و معلوم است با دلشکستگی و در اوج رنجها گفته است. در زمانهای که چپها به گونهای در ایران مرید جمع میکنند و راستها به گونهای بعد از کودتای ۲۸ مرداد سیطره پیدا کردهاند، نیما آدمی است که با روحیه حقیقتطلبی و رنجی بسیار، به ذات مقدس مولا علی بن ابیطالب(ع) توسل و تمسک پیدا میکند. کسی که مهمترین تأثیر را در 100 سال ادبیات ایران داشته است.
عنوان این بخش در کتاب، «اسلام و من» است. نیما در سرتیتر آن میگوید: من محب علی(ع) هستم. هر دانشمندی، هر فهمیدهای و هر فیلسوفی به هر عنوانی که اسلام را نشناخت و رفت، زندگی را نشناخت و رفت. اسلام حاصل زندگی عهدهایی است.
نیما سپس به متفکران و اندیشمندان سده نوزدهم نظیر تولستوی، رماننویس و از سرآمدان تأثیرگذار در قرن نوزدهم در اروپا و داستایوفسکی اشارهای میکند و میگوید: لئو تولستوی چقدر میل داشت که قرآن را بیاموزد - در واقع تولستوی با مفهومات چند قرن قبل از اسلام، افکارش را برآورد کرد- من پیشوایان اسلام را احترام میگذارم، آنها عملاً کسانی بودهاند. کسی که پیشوایان اسلام مثل علی(ع) را نشناخت، پیشوایی را نشناخت. آنها راست گفتند و راست عمل کردند.
نیما چند سطر در فصل پایانی دارد که جای دارد، آدمی بنشیند و گریه کند و به گمانم نیما هم در حال نگارش آنها میگریسته است. نیما میگوید: ای علی، ای پیشوای مؤمنین و متقیان! در این دنیای کثیف، من به تو متوجه هستم. ای علی! ای امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع)، من از هرکسی هرچه دیدم، غلط بود. من از هرکسی هرچه شنیدم، دروغ بود. من از هرکسی هرچه یافتم، خودش و نفس خودش بود، ای علی(ع). یا مولا علی.»
درد و رنجی که در این جملات نهفته است و عشقی که نسبت به مولا نثار میکند، بینظیر است.
یا مولا یا علی.
انتهای پیام