به گزارش ایکنا، آیتالله حسن رمضانی، از اساتید برجسته عرفان و از شاگردان علامه حسنزاده آملی، شب گذشته، 31 فروردینماه، در سلسله نشستهای تفسیر موضوعی و معارفی قرآن که به همت موسسه بینالمللی حکمت برگزار میشود، با موضوع «تأویل عرفانی قرآن» به ایراد سخن پرداخت که در ادامه متن آن را میخوانید؛
شاخصه ماه مبارک رمضان، نزول قرآن است. ماه رمضان و یا ماه نزول قرآن، هردو به یک معنا میتواند به کار رود. خداوند در این ماه به بشریت نعمتی را عنایت فرموده است که همسنگ با بعثت است. همانطور که در مورد بعثت میفرماید: «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ ...»؛ یعنی خداوند با بعثت پیامبری در میان آنها و از سنخ آنها بر آنها منت نهاده است، این منتنهادن و انعام، با نزول قرآن گره خورده است. چون بعثت با نزول قرآن آغاز شد. البته که نزول قرآن، تنزیلی و انزالی است؛ تنزیلی به معنای نزول تدریجی است، اما نزول انزالی، دفعی و یکجاست. با توجه به برخی از جهات میشود نعمت نزول قرآن را همسنگ با نعمت بعثت ارزیابی کرد. در مورد بعثت، تعبیر منت صورت گرفته است. منتنهادن نیز به معنای عرفی که به ذهن میرسد نیست، بلکه به این معناست که نعمتی بس بزرگ و غیرقابل جایگزین است. مبعوث ساختن انسانی که از جهتی در دسترس است و از جهتی هم به مبدأ وصل است و ارتباط مستقیمی با مبدا عالم و مرکز هستی دارد و خداوند با او مخاطبت و سخن گفتن را دارد.
قرآن، کلام خداست که بر پیامبر(ص) نازل شده و هیچ نعمتی را نمیشود با این نعمت مقایسه کرد و جهانِ بیقرآن، مانند منظومهای بدون ستاره مرکزی است. تمام سیاراتی که به گِرد این ستاره میچرخند، حیات خود را مدیون آن هستند که اگر ستاره مرکزی را از این منظومه بگیرید، همه از هم خواهند پاشید و حیات مبدل به مرگ خواهد شد. جامعه بشریت را اگر خالی از ارزشهایی که انبیا(ع) آوردهاند در نظر بگیرید، مَثَلش، مثل منظومه بدون ستاره مرکزی است که نور و سروری در آن باقی نمیماند لذا فرمود خداوند با بعثت بر مؤمنین منتنهاد و قرآن صورتی دگِر از این نعمت است. شخصیت پیامبر(ص) در قرآن خلاصه میشود. شخصیت او همان نبوت و رسالت او و مقام ولایت اوست. قرآن به تعبیر برخی از روایات، خُلق پیامبر اکرم(ص) بود و هست و خواهد بود.
خداوند میفرماید این قرآن برای مردم هدایت است. همچنین در ابتدای سوره بقره خداوند فرموده قرآن برای متقین هدایت است و در آیه دیگر، از مثلهای قرآنی که سخن به میان میآید، میفرماید این مثلها را عالمان میفهمند و در آیه دیگر میفرماید آن را جز مطهرون مس نمیکنند. چهار بیان نسبت به قرآن مورد تأکید است؛ هدایت برای مردم، هدایت برای متقین، فهم مَثَلها برای عالمان و مس قرآن توسط مطهرون. اما رمز و رازش چیست و چرا خداوند قرآن را با این چهار تعبیر معرفی میکند؟
جواب این سؤال را از امام صادق باید بشنویم. ایشان میفرماید کتاب خداوند بر چهار وجه است؛ عبارات، اشارات، لطائف و حقایق. عبارات قرآن مربوط به تودههای مردم است که اهل کارهای معمولی و زندگی متعارف خود هستند و با علم و تخصصهای علمی و فنون و معارف سر و کار ندارند و اگر هم علمی دارند، متعارف است. عبارات قرآن مربوط به این قشر است. البته باید توجه کرد که عوام، معنای ضدارزشی نیست که برخیها اشکال کنند، چون جنبه ارزشگذاری در اینجا مدنظر نیست بلکه افراد جامعه دستههای مختلفی را تشکیل میدهند. برخی دنبال کسب و کار و زندگی و برخی به دنبال تخصص و فن و ... میروند. هیچوقت این مورد انکار قرار نگرفته و نباید بگیرد که هر طبقهای در جای خودش مصحح نظام احسن عالم است و اگر جامعه را بدون قشر زحمتکش و بدون کسب و کار در نظر بگیرید، ناقص است، همچنانکه بدون قشر تحصیلکرده ناقص است. بنابراین، عبارات حق و سهم تودههای مردم از قرآن است.
سپس نوبت به اشارات میرسد که برتر از عبارات است و خواص آنها را متوجه میشوند. اهل علم، معرفت، تخصصها و فنون فرهنگی که سَری در کتاب دارند و به این دقتها علاقه دارند، میتوانند اشارات را متوجه شوند. اما مطالب برتر از اشارات، لطائف است که برای اولیا است. اینجا تخصص کافی نیست و باید با نور ولایت دسترسی پیدا کرد و بهره گرفت. کسی که از مقام ولایت و قرب برخوردار است، از لطائف بهره میبرد. در نهایت هم فرمود: حقایق برای انبیا(ع) است؛ یعنی برتر از حقایق لطیف و عرفانی، حقایق قرآنی است که این لطائف برگرفته از آن حقائق است و از آنِ انبیا(ع) است.
بر همین اساس در برخی از روایات تاکید شده که قرآن دارای ظاهر، باطن، حد و مطلع است؛ ظاهر همان عبارات است که قرآن فرمود برای مردم هدایت است و در ماه رمضان قرآن برای هدایت مردم نازل شده است. در این ماه اگر مردم خود را در معرض قرار بدهند بهره میبرند. در این ماه برای مردم هدایت معمولی و روشن وجود دارد. در مرحله بعد باطن است که باید از مرتبه ظاهر به مرتبه عمیقتر قرآن که باطن باشد رسید؛ زیرا این ظاهر، باطنی قرار دارد که این برای افرادی است که اهل تعقل و تخصص و علم هستند. در مرتبه بعد میفرماید حد قرار دارد که مراد همان لطائف قرآنی است؛ حد به معنای ولایت است و مرز قرب و دوری و بعد از خداست و اینجا جای لطائف قرآنی است و در نهایت هم نوبت به مطلع میرسد.
اما در انتها باید به شب قدر هم اشارهای داشته باشم. علامه حسنزاده آملی از استاد خود پرسید این لیلة القدر، چیست که قرآن با این ادبیات از آن یاد میکند؟ اگر همین معنای معمولی مراد باشد که ظرف نزول انزالی قرآن واقعشده و قرآن بر پیامبر(ص) نازل شده، صرفاً یک ظرف است و زمان از آن حیث که زمان است ارزشی ندارد و با توجه به مظروف ارزش پیدا میکند. یک ظرف که این تعبیر را نمیطلبد که بگوییم تو چه میدانی که شب قدر چیست. ظاهراً این سؤال نیز برای فرات کوفی پیش آمد که به امام صادق(ص) عرضه داشت معنای شب قدر چیست که خداوند چنین تعبیری دارد؟ امام(ع) در پاسخ فرمودند: شب قدر، جده ما فاطمه(س) است. هرکس که به درک حقیقت فاطمه(س) نائل شود به درک حقیقت شب قدر نائل آمده است. این معنا از هیچ کتاب لغوی بیرون نمیآید و سالها تخصصهای مختلف هم اگر به خدمت گرفته شود، انسان به این معنا دست پیدا نمیکند. قرآن که در وعاء وجودی انسان کاملِ فاطمی، محمدی و علوی نازل شود، قرآن با او یکی و او با قرآن یکی میشود و تبدیل به قرآن ناطق خواهد شد.
در پایان هم باید روایتی را نقل کنم که رسول خدا(ص) فرمود: ای علی(ع)، خدا را نشناخت، مگر من و تو، من را نیز کسی نشناخت جز خدا و تو و تو را هم کسی نشناخت جز خداوند و من. این فرمایش بر اساس همین «وَ مَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ» است. انسانهای معمولی نمیتوانند به درک شب قدر که وعاء پذیرش و نزول قرآن است و قرآن در آن نازل شده، دست یابند. بر این اساس باید تا آخر معنای این سوره تغییر پیدا کند. اگر شب قدر را به وعاء وجودی انسان کامل ترجمه کنیم که قرآن با او یگانه شده، تا آخر سوره معنا تغییر پیدا میکند.
انتهای پیام