«پلک سوم؛ ابریشمع» منتشر شد + نماهنگ
کد خبر: 3990291
تاریخ انتشار : ۲۱ مرداد ۱۴۰۰ - ۲۰:۴۱
چهارمین «روایت طَف»؛

«پلک سوم؛ ابریشمع» منتشر شد + نماهنگ

چهارمین نماهنگ از پروژه تصویری – موسیقایی روایت «طَف» با موسیقی از کارن همایونفر و صدای حامد عسگری پیش روی مخاطبان قرار گرفت.

«پلک دوم؛ ابریمشع» منتشر شد + نماهنگبه گزارش ایکنا؛ چهارمین نماهنگ پروژه «روایت طف» از اجتماع عظیم «عشیره عاشورا» با عنوان «پلک سوم؛ ابریشمع» به روایت حامد عسگری و موسیقی منتخبی از آثار کارن همایونفر، از سوی دست‌اندرکاران مجموعه «فطرس» به عنوان مرکز حفظ و نشر آثار محمود کریمی، ذاکر اهل بیت(ع) منتشر شد.

«طَف» نام دیگر سرزمین کربلاست که در ادبیات مرثیه خوانی و ذکر مصائب حضرت امام حسین(ع) از این عنوان بسیار استفاده شده که دربرگیرنده عنوان کربلای معلی است.

در متن چهارمین نماهنگ پروژه «روایت طف» آمده است: چه اسم‌های آشنایی، چه نواهای روشنی، آدم‌ها گریه که می‌کنند چقدر قشنگ‌تر می‌شوند، انگار اندوه چه امانت باشکوهی است در صندوقچه قلب آدم‌ها، چقدر این آدم‌ها مثل پدرم گریه می‌کنند.

اینجا سومین شبی است که شلوغ است و گریه‌های امشب انگار فرق دارد.

پدرم هیچ گاه قصه دخترک را کامل نمی‌توانست بگوید. وسطش گریه امان نمی‌داد. دهانش قفل می‌شد و کلمه از دهنش نمی‌چکید.

یک روز بی هوا از صحرا زدم بیرون، پلک باز کردم، دمشق بودم. طبق نشانه‌هایی که پدر داده بود جایی حوالی بازار گوشواره فروش‌ها و عروسک فروش‌ها را که رد می‌کردی، بوی ادویه‌ها و عطرهای عربی و زیتون‌ها را که پشت سر می‌گذاشتی، چند روسری فروش را که از سر می‌گذراندی، خرابه‌ای پدیدار می‌شد. خرابه‌ای با دیوارهای پوک و فرو ریخته.

پدرم می‌گفت آن شب، زن همه بچه‌ها را تازه خوابانده بود؛ همه کاروان را، تیمم کرده بود تا نماز شبش را بخواند.

پدرم می‌گفت: زن هر شب تسبیحاتش را با تاول دست‌هایش می‌گفت. زن مشغول نیایش بود که دختر بنای گریه گذاشت. بلند شد. دست و پایش را جمع کرد، موهای سوخته‌اش را دست کشید، مرتب کرد و خاک از مژه‌هایش گرفت و اصرار اصرار که پدرم دارد می‌آید.

پدرم هیچ وقت قصه شب سوم را کامل تعریف نکرد، هیچ وقت نگفت توی خرابه چه اتفاقی افتاد. همیشه همین جای قصه یا ساکت می‌شد یا بهت زده زل می‌زد به ستاره‌ها، یا کنار آتش از حال می‌رفت.

و امسال اینجا این اشک‌ها را که می بیند، این گریه‌ها را که می‌نوشم، می‌ترسم.

من می‌ترسم تاریخ را ورق بزنم. من خودم عمری خرابه نشین بوده‌ام. تعریف کردن خرابه نشینی لطفی ندارد، بگذریم.

انتهای پیام
captcha