به گزارش ایکنا، سیدمجتبی حسینی، نویسنده و پژوهشگر دین، شب گذشته، 22 مرداد، در ادامه سلسله جلسات دهه اول محرم به شرح عباراتی از زیارت جامعه کبیره پرداخت که متن آن را میخوانید:
در ادامه بحث درباره زیارت جامعه کبیره به این عبارت توجه میکنیم که فرمود: «إِنْ ذُكِرَ الْخَيْرُ كُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاهُ.» در مورد اصل و فرع مطالبی را تبیین کردیم. در مورد معدن و مأوی و منتهی نیز مطالبی را خواهیم گفت، اما این اولیت(اول بودن) چیست؟ گاهی اوقات رتبی و گاهی اوقات هم زمانی است. اولیت رتبی؛ یعنی وقتی میخواهیم از یک نفر اسم ببریم، نام یک نفر را زودتر میگوییم که فرد مهمتری است و اولویت را با اولیت نشان میدهیم. گاهی اوقات نیز زمانی است و کسی را که زودتر وارد جایی شده زودتر نام میبریم.
وقتی فرمود: «إِنْ ذُكِرَ الْخَيْرُ كُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ»، هم اولیت رتبی و هم اولیت زمانی مراد است، چراکه اصل انتساب خیر از خداست و آیه شریفه نیز فرمود: «بِيَدِكَ الْخَيْرُ». این یعنی بین خیر و خدا یک کلمه دیگری ذکر شده است. در عالم تعینات و تشخصات اینطور است که هر چیزی در روالی دیده میشود و در این آیه شریفه میگوید خیر به ید توست و اینجا بین خدا و خیر یک کلمهای در قرآن آمده که عبارت از «ید» است.
برخی اوقات خدا میخواهد از قدرتش حرف بزند از یدش میگوید. خدا در برخی از آیات از دو دستش صحبت میکند و این قضیه دو دست برای کسانی که توحیدشان ضعیف است موجب شده تا تجسمی را برای خدا در نظر بگیرند. این مورد استعمال دو دست، جایی است که تعبیر «بِيَدَيَّ» دارد و به شیطان میگوید چرا به چیزی که با دو دستم خلق کردم سجده نکردی. در این آیه صحبت دو دست است.
البته خداوند اصلا دست ندارد و اگر هم بخواهد از دست داشتن خودش صحبت کند، مراد قدرتش است اما چه دلیلی دارد که میگوید دو دست؟ در حقیقت ثنویت برای کجاست؟ به قدری این ثنویت مهم است که برخی ادیان در تحلیلش به دلیل فاصله زمانی که با پیامبر(ص) خود داشتند به ثنویت گرویدند و برخی از آنها که کارشان به ثنویت نرسید، اما در تفسیر خود سخن از دوگانهپرستی دارند؛ چون در توحید که حرفی نیست و حتی برخی از مذاهبی که ما فکر میکنیم ثنویت دارند، اینطور نیستند و مثلا فکر نکنید که اهورامزدا و اهریمن دو تا و کنار هم هستند. در حقیقت همه اینها در یزدان ختم میشود.
اما وقتی فرمود: «بِيَدِكَ الْخَيْرُ»، صحبت سر یک دست و دو دست نیست، بلکه صحبت از چیزی به نام ید خداست که هرچه خیر میبینید، اولیت آن به ید خدا برمیگردد. بنابراین در جایی که به دستور پیامبر(ص)، صلح صورت گرفت، وقتی جماعتی از مردم بیعت میکردند، دست پیامبر(ص) بالاتر بود و آن طرف دستش زیر دست پیامبر(ص) میآمد و بیعت صورت میگرفت که در اینجا قرآن میفرماید: «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ»؛ یعنی آن زمانی که شما با پیامبر(ص) دست دادید و بیعت کردید، دست پیامبر(ص) و گوشت و پوست را دیدید، اما اینطور نیست، بلکه این دست، «یدالله» بود. مراد هم دست مادی خدا نیست، بلکه مراد این است که دست خدا از آستین پیامبر(ص) بیرون آمد و شما با خدا بیعت کردید. بنابراین، وقتی که مردم با پیامبر(ص) بیعت کردند، دستها زیر دست پیامبر(ص) میآمد و بیعت صورت میگرفت و خداوند نیز در نهایت فرمود: «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ». از این رو، اگر گفتیم فلانکس «ید الله» است، سریعاً نگویید شرک و غلو است.
در «بِيَدِكَ الْخَيْرُ» و «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ»، تثنیه به کار نرفته و جایی که تثنیه دارد یک وادی است و اینجا یک وادی دیگر. البته نه اینکه همه این روایات و هرچه در وصف امیرالمؤمنین(ع) و ائمه(ع) گفتهاند، درست است اما اگر کسی آمد و گفت علی(ع) «یدالله» است، درست یا غلطش را از این کلمه نمیتوانید به دست آورید و نباید در ابتدا بحث شرک و غلو را به وسط کشید. «ید» نقطهای است که از آنجا حرکتهای فعل خدا شروع میشود. وقتی در قرآن «بِيَدِكَ الْخَيْرُ» را میبینیم و بعد وارد زیارت جامعه کبیره میشویم و «إِنْ ذُكِرَ الْخَيْرُ كُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ» را میخوانیم، معنا مشخص میشود.
حال که صحبت از خیر است باید بگویم برای هر کسی خیر میتواند یک چیزی باشد؛ برای برخی پول، برای برخی علم و برای برخی، چیزهای دیگر اما در یک روایتی دارد که فرمود: «مَنْ أَرَادَ الله بِهِ الْخَیْرَ قَذَفَ فِی قَلْبِهِ حُبَّ الْحُسَیْنِ(ع)»؛ یعنی اگر خداوند برای کسی خیری را اراده کند، حب حسین(ع) را در قلبش میگذارد. معنای «قذف» این است که مثلاً وقتی میخواهم به کسی که در انتهای مجلس است چیزی بدهم، از اینجا که آن را برایش میفرستم، میشود «قذف»؛ یعنی اگر دور هم باشی و خدا بخواهد به تو خیر بدهد میدهد و فرقی ندارد که در کجا هستی و اینجا یعنی محبت امام حسین(ع) را در قلبت میاندازد. پس خیری اگر دیدیم و خواستیم اول خیر را پیدا کنیم، آن دستی که در آیات قرآن آمده را یادمان باشد؛ یعنی اینطور نیست که وقتی میگویید: «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ»، دست پیامبر(ص) و ائمه(ص) است و نوع ارتباط ما با اینها اگر درست تعریف شده باشد، ارتباط انسان با خدا نیز محفوظ است.
البته با غالیان کاری نداریم. خیلیها مخالف اهل بیت(ع) بودند و حتی به آنها توهین میکردند یا وقتی قدرت داشتند علیه اهل بیت(ع) کار میکردند اما اهل بیت(ع) با آنها کاری نداشتند اما ائمه در قبال غلات موضع تندی میگرفتند. مدینه فرمانداری داشت و مدتی سیستم عوض شد و او را نیز تغییر دادند و به در دارالعماره بستند و گفتند اگر کسی بدیای از او دیده برود و قصاصش کند. اصحاب امام سجاد(ع) هم فرصت را مغتنم دیدند. با حضرت(ع) به سمت دارالعماره رفتند و به حضرت گفتند بیایید تا هر چقدر شما را اذیت کرده، او را قصاص کنیم. حضرت فرمود ما اهل بیت(ع) اینطور نیستیم که اگر کسی به زمین افتاده ما هم به او لگدی بزنیم. بنابراین این فرد کسی است که وقتی قدرت داشت، امام(ع) را اذیت کرد و اصحاب میخواستند تلافی کنند اما امام(ع) با ملاطفت از کنارش رد شد و گفت با کسی که زمین خورده کاری نداریم.
اهل بیت(ع) با کسی که غلو میکرد به شدت برخورد میکردند و حتی دستور میدادند که باید او را آتش زد. یک عدهای خدمت امام علی(ع) آمدند و گفتند: «السلام علیک یا الله». امام(ع) فرمودند: توبه کنید. گفتند توبه نمیکنیم. امام(ع) فرمود این موضوع شوخیبردار نیست و اگر توبه نکنید بد میشود. حضرت(ع) دستور داد تا دو حفره درست کنند. سپس اینها را به یکی از آن حفرهها انداختند و حفره کناری را نیز پُر از هیزم کردند و حضرت(ع) با دود این آتش آنها را سوزاند. این یعنی توحید خط قرمز است و با کسی شوخی نداریم. بنابراین وقتی میگوییم به دنبال اولیت بگردید، در ذات این اولیت توحید وجود دارد.
همچنین باید به روایتی هم از امام صادق(ع) اشاره کنم که فرمود: هرکسی هر جای عالم حرف حسابی زد یا قضاوت بهحقی کرد، از طرف ما خارج شده و تشعشع ماست و در ادامه فرمود: هنگامی که امر بین گزینهها متفرق میشود، خطا از جانب آنها است، اما صواب از جانب امام است. خیلی مانده تا متوجه شویم که جایگاه عمومی هر انسانی کجاست؛ لذا در هنگام ظهور تازه جایگاه اهل بیت(ع) را کشف میکنند.
انتهای پیام