همزمان با ایام سوگواری شهادت حضرت سیدالشهدا(ع) و به منظور بررسی و تحلیل واقعه عاشورا و قرائتهای مختلفی که درباره آن وجود داشته است، به سراغ آیتالله سیدمحمد غروی، عضو جامعه مدرسین حوزه و عضو هیئت علمی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه رفتیم و پای صحبتهای او نشستیم.
حاصل گفتوگوی خبرنگار ایکنا با این استاد حوزه و دانشگاه را بخوانید؛
ایکنا ـ برای تحلیل درست و بهتر دیدن واقعه عاشورا باید چه کنیم و چه مواردی را لحاظ کنیم تا دچار کج فهمی نشویم، چون گاهی تفاسیر و تحلیلهای ناروایی از این واقعه شنیده میشود؟
اگر بخواهیم واقعه عاشورا را درست ببینیم، باید توجه داشته باشیم که این واقعه در چه زمان و زمانهای رخ داده است؟ اولاً آیا این واقعه، یک واقعه استثنایی بود؟ در عین حال، لازم است اشاره شود؛ اینگونه نیست که اگر دیگر ائمه(ع) در آن زمان و در آن موقعیت قرار میگرفتند، به گونه دیگری عمل میکردند و این خصوصیت شخصی و شخصیتی امام حسین(ع) بوده که با این حادثه اینگونه برخورد کرده است. لذا ائمه(ع) از عصمت برخوردار هستند و تصمیماتی هم که میگیرند، بر اساس چارچوبی است که اسلام برای آنها ترسیم کرده و متناسب با زمان و مکان و موقعیتهای خاص بوده است.
به تعبیر دیگر، سیره معصومان(ع) اعتبار و حجیت دارد. در زمانهای مختلف میبینید که ائمه اطهار(ع) برخوردهای مختلفی داشتهاند. البته اینطور نیست که رفتار ائمه(ع)، یا گفتار آنان، فقط در زمینه خاصی اعتبار داشته باشد، خیر. در همه زمینهها سیره آنان حجیت دارد. فقط مهم این است که ظروف و شرایط را بشناسیم و تلقی درستی داشته باشیم. در نتیجه اگر امام حسن(ع) جای امام حسین(ع) بود و در زمانه ایشان، همان کاری را انجام میداد که امام حسین(ع) انجام داده بود و بالعکس و سایر معصومان(ع) نیز به همین نحو. گاهی ما برخورد عامیانه داریم و تصور میکنیم امام حسن(ع) خیلی حلیم بودند و معاویه را تحمل میکردند. سخن این است که رفتار و گفتار و سیره ائمه معصوم(ع) و عملکرد آنها در همه زمینهها برای ما اعتبار و حجیت دارد.
امام حسین(ع) در شرایط ویژهای قرار داشت. اولاً این شرایط را امام حسین(ع) در زمان معاویه نمیدید. ایشان 10 سال پس از امام حسن(ع) عهدهدار امامت شدند. این چنین نیست که خیال کنیم صلح امام حسن(ع) کاری بود که در ظرف زمانی خود مشکل داشت و امام حسین(ع) تجربه آموخت و اقدام دیگری انجام داد. یکی از اشتباهاتی که معمولا افراد دچار آن میشوند همین موضوع است و اینکه امامان معصوم(ع) را با افراد عادی مقایسه میکنند.
ایکنا ـ برخی سوال میکنند؛ چه دلیلی داشت که امام حسن(ع) سکوت کردند و امام حسین(ع) مبارزه را ترجیح دادند؟
یکی از حقایق این است که جریان سقیفه، یک جریان انحرافی بسیار جدی بود. این جریان انحرافی، برای خواصی که پیامبر(ص) را خوب میشناختند و اهداف ایشان را میدانستند و آلوده به دنیا نبودند، بسیار شکننده بود و آنطور که باید، آن نقشی که خواص میتوانستند پس از وفات پیامبر(ص) ایفا کنند را شاهد نیستیم. اگر خواص به درستی عمل میکردند، به ویژه در آن زمان که رؤسای قبایل و بزرگان عشیرهها، نفوذ بسیاری داشتند و تصمیمگیری توسط این بزرگان بود؛ ولایت به دست اهل آن سپرده میشد. اینکه حضرت فاطمه(س) خود شخصاً به در خانه بزرگان میرفتند به دلیل تأثیرگذاری این افراد بوده است.
انحراف جریان خلافت، بسیاری از بزرگان را آلوده کرد. چنین وضعیتی به وجود آمد و تغییرات و تحولاتی در این افراد و حتی صحابهها شکل گرفت. بعد از شهادت امیرالمؤمنین(ع) که ایشان را با دسیسهای که از همین انحرافات پدید آمده بود، به شهادت رساندند، عدهای حتی گفتند مگر علی نماز میخواند؟ پس از ایشان، امام حسن(ع) وارد میدان شد، اما معاویه زیرک بود و عدهای را با تهدید و عدهای را تطمیع و مقام و ...، با خود همراه کرد. شرایط به گونهای بود که امام حسن(ع) دریافته بود که اگر بخواهد بجنگد، عدهای بیفایده کشته و خونشان پایمال میشود. لذا ایشان با چارچوبی که جنگ متوقف و ماهیت واقعی معاویه نمایان شود، صلح را پذیرفت.
امام حسین(ع)، پس از برادر گرامیشان، دریافت که اگر بخواهد حرکتی انجام دهد، ناکام خواهد ماند و اثری نخواهد داشت و صبر کرد تا معاویه به هلاکت برسد. شخصیت یزید نیز برای بسیاری از مسلمین روشن بود. پس از مرگ معاویه، کمکم هویت واقعی او برای بسیاری آشکار شد و متوجه شدند آثار انحراف خلافت چه بوده است. جایگاه امام بسیار بالاتر رفت، اما همچنان قدرت و ثروت در دست غاصبان خلافت بود.
ایکنا ـ بعد از امام حسن(ع) شرایط برای امام حسین(ع) چگونه رقم خورد؟
در شرایطی و در دوران خلافت معاویه، امام حسین(ع) چند برخورد با معاویه و در زمان حیات خود او داشت که قابل ملاحظه است. معاویه نامهای مینویسد، به دنبال گزارشهایی که مروان داده است که عدهای از مردان عراق با حسینبنعلی(ع) در رفت و آمدند و معاویه نگران وقوع قیام بوده است. معاویه ابتدا به مروان هشدار میدهد که از تعرض به امام بپرهیزد و مینویسد تا زمانی که حسین دست به کاری نزده است، با او کاری نداشته باشد و از او مراقبت نماید و در کمین وی باشد و مسائل را منتقل کند. سپس معاویه به امام حسین(ع) نامه مینویسد مبنی بر اینکه؛ از تو خبرهایی به من رسیده که اگر درباره تو درست باشد، سزاوار تو نیست و من تو را از ارتکاب چنین کارهایی برحذر میدارم. هر کس پیمانی میبندد سزاوار است که بر پیمان خود استوار بماند. اینجا اشاره به پیمان و انعقاد صلح با امام حسن(ع) دارد.
نامه کوبنده امام به معاویه
امام حسین(ع) در پاسخ به این نامه معاویه با لحن تندی مینویسند: نامهات را دریافت کردم. نوشته بودی درباره من مطالبی شنیدهای که برایت گوارا نبوده است و به نظر تو چنین کارهایی درباره من درست نیست. درباره این گزارشها باید بگویم که این داستانها را گزارشگران سخنچین ساختهاند، همانها که کارشان جدایی افکندن بین افراد همپیمان است، البته گمراهان همواره دروغ میگویند. من قصد نبرد با تو را نداشتم و پرچم ناسازگاری با تو را برنیفراشتهام و اینکه در این زمینه مطالبی مینویسم فقط به منظور اتمام حجت است و بس. من از عذاب الهی بیم دارم و احساس وظیفه میکنم که واقعیت را برای تو بگویم تا تو و همپیمان ستمپیشه بیدینت عذری پیش خدا نداشته باشید. ای معاویه! مگر تو آن نیستی که حجربنعدی را کشتی و یاران او را شهید کردی؟ تو آنان را با ظلم و ستم کشتی در حالی که با آنان پیمانهایی داشتی و با آنان عهدهایی استوار بستی و خاطرشان را آسوده ساختی.
ای معاویه، مگر تو آن نیستی که عمرو بن حمق خزاعی یکی از بزرگان اصحاب خاتمالانبیا(ص) را کشتی؟ همان فرد نیکوکاری که رنج عبادت، روی او را فرسوده و تنش را نحیف ساخته بود. ای معاویه! مگر تو آن نیستی که زیاد را در حریم اسلام به پدرت ابوسفیان نسبت دادی که گفتی این فرزند ابوسفیان است، در حالی که او در خانه عبید ثقفی به دنیا آمده است. تو او را پسر ابوسفیان و برادر خود خواندی. در حالی که رسول خدا(ص) فرمودند فرزند متعلق به صاحب بستر است و نصیب زناکار سنگ است. تو این کار را از روی هواپرستی و دنیاطلبی انجام دادی و سپس او را بر مسلمانان مسلط ساختی تا آنها را بکشد و دستها و پاهایشان را ببرد، چشمهایشان را کور کند و آنها را بر شاخههای درخت خرما بیاویزد. ای معاویه! مگر تو آن نیستی که به زیاد در پاسخ به نامه او نسبت به حضرمیها که شیعه علی(ع) بودند، فرمان دادی که همه دوستداران و پیروان علی را به قتل برساند، او نیز امرت را اجرا کرد و همه را کشت و برخی را مثله کرد.
ای معاویه! من فتنهای بالاتر از فرمانروایی تو برای جامعه اسلامی سراغ ندارم و بزرگترین اندیشهام برای دین خود و امت جدم این است که با تو بستیزم و این کار را فضیلتی بزرگ برمیشمارم. تو بر مرکب نادانی سواری و به این سو و آن سو میتازی. این تو هستی که پیمانشکنی و به جانم سوگند که هیچ یک از شروط صلح را در گذشته به جای نیاوردی. ای معاویه! میبینم که خود را هلاک کردهای، دینات را تباه ساختهای و امت اسلامی را بیچاره نمودی، بدان که به حساب کارهایت رسیدگی خواهند کرد.
معاویه وقتی این نامه را میبیند و میخواند، بسیار بر او سخت میگذرد و سپس قضیه بیعت یزید مطرح میشود. حضرت در مراوده و صحبتی که در یک موقعیت با معاویه داشتهاند، میبینند که معاویه با سخنان دروغین، از یزید چهرهای موجه ترسیم میکند تا امام را برای بیعت با او راضی کند. اما بعد از سخنان معاویه، امام حسین(ع) این چنین میفرمایند: ای معاویه! تو در فزونطلبی دچار افراط شدی، در برتری بخشیدن به شایستگان، اجحاف نمودی و از پرداخت حق سر باز زدی. گویی میخواهی مردم را درباره یزید به گمراهی بکشانی. ای معاویه! یزید خود بهترین معرف خویش است و آنچه در درون دارد را بر همگان بروز داده است. اگر میخواهی اوصاف یزید را بگویی، از سگهای شکاریاش خبر ده، از دخترانی که با او به عشرت سرگرماند سخن بگو و از کنیزان نوازندهای که در بزمهای مستانه برای او مینوازند، سخن بگو. به خدا سوگند تو همواره درصدد انجام کارهای ناروا هستی و جز ستم و بیداد کاری نکردی، جنایتهای تو همه جا را فرا گرفته است.
سخنانی که دو سال قبل از عاشورا گفته شد
نکته جالب این است که حضرت دو سال قبل از جریان عاشورا برای خواصی که از بلاد مختلف اسلامی به حج آمدهاند و با دعوت ایشان در منا و زیر چادر خودشان، سخنرانی میکند که سخنان ایشان دارای سه بخش است؛ نخست از آنها درباره جایگاه امیرالمؤمنین(ع) و اهل بیت(ع) اقرار میگیرد، دوم درباره اینکه خداوند خلفا و بزرگان بنی اسرائیل را مزمت میکند که نقش خود را به خوبی ایفا نکردند، سخن میگویند. سوم اینکه میفرمایند شما نقش خود را به خوبی ایفا نکردید، در حالی که همه چیزتان از اسلام بود. سپس حضرت در آخر خطبه خود بیاناتی دارند که بعدتر نیز آن را تکرار میکنند: «اَللّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ إِنَّهُ لَمْ یَکُنْ مَا کَانَ مِنَّا تَنافُساً فِی سُلْطان، وَ لا التماساً مِنْ فُضُولِ الْحُطامِ، وَ لکِنْ لِنَرَىَ الْمَعالِمَ مِنْ دِینِکَ، وَ نُظْهِرَ الاِصْلاحَ فِی بِلادِکَ، وَ یَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِکَ، وَ یُعْمَلُ بِفَرَائِضِکَ وَ سُنَّتِکَ وَ أَحْکامِکَ»؛ خداوندا! تو مىدانى که آنچه از ما صورت گرفت، به خاطر رقابت در امر زمامدارى و یا به چنگ آوردن ثروت و مال نبود، بلکه هدف ما آن است که نشانههاى دین تو را آشکار سازیم و اصلاح و درستى را در همه بلاد بر ملا کنیم تا بندگان مظلومت آسوده باشند و فرایض و سنّت ها و احکامت مورد عمل قرار گیرد» این سخنی بود که حضرت(ع) در دو سال قبل از واقعه عاشورا بیان کردند.
ایکنا ـ پس از مرگ معاویه چه اتفاقی رخ داد که امام حسین(ع) تصمیم دیگری گرفت؟
وقتی معاویه به درک واصل میشود، تاریخ گواه است که از معاویه با القابی همچون حضرت معاویه و خوان المسلمین یاد میشود. چهره تاریخ به قدری به هم کشیده شده و انحراف رخ داده که این نتیجه آن است. پس از مرگ معاویه و طبق وصیت و توصیه او به فرزندش، یزید به ولید و مروان نامه مینویسد که از حسین(ع)، عبداللهبنعمر و عبداللهبنیزید در مدینه بیعت بگیرد. البته معاویه درباره این سه تن، توصیههایی داشت چرا که آنها را میشناخت. یزید تلاش دارد با رعب و وحشت خلافت خود را تثبیت کند. وقتی حاکم مدینه امام حسین(ع) را آن هم شبانه احضار کرد، آن زمان حضرت در مسجد بود و وقتی به دنبالشان میآیند، حضرت با عدهای از بنیهاشم نزد حاکم میروند. دستور بر این بوده که اگر این سه نفر همان جا بیعت نکردند، سرشان را از بدن جدا کنند. امام حسین(ع) بنیهاشم را با خود همراه میکند. حضرت در آن شب بیعت نمیکنند و بر افروخته میشوند و مروان هم کاری نمیتواند بکند. امام حسین(ع) میداند که اگر بخواهد بیعت کند، دیگر چیزی از اسلام باقی نمیماند و تصمیم میگیرند به جایی بروند که دست اینان به ایشان نرسد و در عین حال هم حرکت ایشان بازتابی در اجتماع داشته باشد. لذا ایشان به دنبال نامههای زیادی که از مسلمین دریافت میکنند، سفیر خود را میفرستند و در همان مکه ملاقاتهایی با بسیاری از بزرگان و از جمله محمد حنفیه داشتند و جریان را بازگو میکنند و اتمام حجت میکنند و سپس آماده حرکت و از مکه خارج میشوند.
ایکنا ـ ما عبارت «قیام» را برای واقعه عاشورا و حرکت امام حسین(ع) زیاد شنیدهایم اما با این بیان جنابعالی ظاهرا حرکت ایشان قیام نبوده است؟
اصولاً تعبیر قیام امام حسین(ع) به جنگ با حکومت تعبیر غلطی است. امام حسین(ع) قصد جنگ نداشت و لذا میبینیم که در جریان عاشورا، اقدام نظامی اولیه توسط ایشان و اصحابشان نبوده است. حرکت امام حسین(ع)، حرکت بینشی و اتمام حجت با سکوت خواص در برابر امر به معروف و نهی از منکر بود. اگر امر به معروف و نهی از منکر در جامعه از بین برود، به تدریج قدرت از دست عامران به معروف و ناهیان از منکر گرفته و جای معروف و منکر عوض میشود و جامعه به فساد کشیده میشود و در این زمان حکام آنها نیز اینگونه خواهند بود و در بلاد اسلامی افراد فقیر و ضعیف مورد غفلت قرار میگیرند.
معتقدم قضایای تاریخی حرکت امام حسین(ع)، برای مسلمانان و برای دینداران همواره باید احیا شود، چرا که احیای جریان عاشورا و اینکه چرا حضرت زیر بار بیعت ناروا نرفتند، احیای تمام ارزشهای الهی و اسلامی است. مهمترین نکته در قیام عاشورا این است که خواصی که در جامعه تأثیرگذارند، به وقتش به میدان بیایند. خواص وقتی وارد میدان نشوند، اتفاقاتی خواهد افتاد که جامعه اسلامی به انحراف کشیده میشود. اگر در زمان ائمه معصوم(ع) اینها به میدان میآمدند، میدانداری به دست دیگران نمیافتاد و انحرافات شکسته میشد. وقتی جامعنگری نباشد و اطلاعات لازم و کافی وجود نداشته باشد، مسائل تاریخی با مسائل مختلف و از جهات مختلف پیوند میخورد و اگر توجهی به این مسائل و جریانات وجود نداشته باشد، قرائات متفاوت خواهد بود.
گفتوگو از اکبر پوستچیان
تنظیم از مریم روزبهانی
انتهای پیام