جلوه‌ای از مواجهه امام حسین(ع) با خدا و هستی در دعای عرفه
کد خبر: 3991007
تاریخ انتشار : ۲۴ مرداد ۱۴۰۰ - ۲۲:۱۸
سیدجواد میری بیان کرد:

جلوه‌ای از مواجهه امام حسین(ع) با خدا و هستی در دعای عرفه

میری ضمن اشاره به خطر فهم سطحی از دین تصریح کرد: اگر بخواهیم از فهم سطحی از دین فاصله بگیریم و نوعی فهم ربانی و حسینی و نوعی سبک زندگی حسینی داشته باشیم، باید به آثار دینی از جمله دعای عرفه رجوع کنیم.

به گزارش ایکنا؛ مراسم سوگواری ایام شهادت امام حسین(ع) با سخنرانی سیدجواد میری، جامعه‌شناس و عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی امشب 24 مردادماه در مسجد دانشگاه شریف برگزار شد. در ادامه متن سخنان میری از نظر می‌گذرد؛

فهم سطحی از دین، فرد و جامعه را به سمت جهنم می‌برد؛ یعنی انسان‌ها به گونه‌ای زندگی می‌کنند و جامعه را به گونه‌ای مدیریت می‌کنند که ابنای بشر نتوانند توانایی وجود خود را به منصه ظهور برسانند. اگر بخواهیم نسبتی با حسین(ع) داشته باشیم که که طی هزار و چهارصد سال گذشته از او یاد می‌کنیم، این نسبت چگونه باید برقرار شود؟ نسبتی که حسین(ع) با خدای خود و با جهان برقرار می‌کرده، چه نسبتی بوده است. درست است در اعتقاد شیعیان، حسین(ع) دارای عصمت بوده و هزاران صفات زیبا و پسندیده به او نسبت داده شده است؛ اینها باورهایی است که بسیاری از علما و فقها به خاندان نبوت نسبت دادند. الآن بحثمان این نیست که این نسبت‌ها درست بوده یا درست نبوده است. بحث سر این است خود حسین(ع) به مثابه یک انسان کامل، نسبت خود را با وجود، با معنای زندگی چگونه می‌دیده است؟

دعایی است به نام دعای عرفه که همه دوستان این دعا را خوانده‌اند. من بارها این دعا را خوانده بودم، ولی معمولا از این منظر این دعا را می‌خواندم که ثوابی ببریم، ولی این بار که به من گفتند در ایام محرم سخنرانی کنید، گفتم این دعا را یک فردی به نام حسین بن علی(ع) گفته است و ایشان با خداوند خودش به گفت‌وگو نشسته است. من تاکنون با خدای خودم این‌گونه صحبت نکردم و این ادبیات را بلد نبودم. ضمناً تقلید از صحبت کسی دیگر با خدا، انسان را به شعور نمی‌رساند، مگر اینکه انسان التفات وجودی داشته باشد و تلاش کند خودش را در آن افق قرار دهد. شاید بپرسید مگر می‌شود انسان در افق معصوم قرار گیرد؟ هر کدام از شما می‌توانید این سوال را در وجود خودتان بکاوید. آیا اساساً در تفکر شیعی این مقامات، مقاماتی برای انسان بوده است؟ یعنی مقام عصمت و امامت و ولایت توصیف بندگانی است که در گذشته می‌ز‌یستند یا ترسیم از مقامی است که انسان می‌تواند به آن برسد و مناسبات جامعه باید به گونه‌ای باشد که انسان به این مقامات برسد. قرار نبوده جامعه را در وضعی قرار دهیم که انسان‌ها همیشه در مقام تقلید باشند یا بگویند من غلام و کلب فلانی هستم. تفکر دینی انسان را به این‌گونه نگاه‌ها نمی‌خواند. اگر بخواهیم دعای عرفه را با نگاه دیگری بنگریم، آیا می‌تواند نسبتی با اکنون ما داشته باشد.

امام حسین(ع) در فرازی از این دعا می‌گوید: «اللهم اجعلنی اخشاک کانی اراک»؛ خدایا چنانم کن که وجودم را خشیت تو فراگیرد، گویا که تو را می‌بینم. متاسفانه در ادبیات ما خشیت را به ترس و واهمه معنا کردند. رابطه انسان با خدا نباید بر اساس ترس باشد. حاکمان جابر ترس را در وجود انسان قرار می‌دهند. رابطه انسان با کسی که رحیم و رحمان است، مبتنی بر ترس نیست. خشیت نوعی خاکساری و محبت است. در جایی دیگر، وقتی امام حسین(ع) با خداوند نیایش می‌کند، اینگونه خدا را خطاب می‌کند: «اللهم اجعل غنای فی نفسی و الیقین فی قلبی و الاخلاص فی عملی. و النور فی بصری و البصیرة فی دینی». امام دارد چه انسانی را برای ما ترسیم می‌کند؟ چه نوع رابطه‌ای از انسان با خدا را ترسیم می‌کند؟ رابطه انسان و خدا مبنایش باید اخلاص باشد، خلوص باشد. اگر در دین آدم اخلاص وجود نداشته باشد و دین را در خدمت رسیدن به دنیا قرار دهد، معلوم است که در دینش اخلاص و بصیرت ندارد.

شهید بهشتی بحثی دارد که در آن جوامع به دو دسته تقسیم می‌شوند؛ مسلکی و غیرمسلکی. بعد می‌گوید ممکن است امروز بگویید در کشورهای اروپایی و آمریکایی فساد و فحشا است، مسائل اخلاقی بی‌شماری وجود دارد و خدا را شکر وضعیت ما خیلی بهتر است. ایشان می‌گوید زود قضاوت نکنید. اگر شما بخواهی جامعه خودت را بسنجی، آسیب‌های این جامعه شبیه آسیب‌های جوامع غیرمسلکی نیست. البته بماند آسیب‌هایی که شهید بهشتی درباره جوامع غربی می‌گفت امروز بخشی از زندگی روزمره ما هم شده است. شهید بهشتی می‌گوید آسیب‌های جوامع مسلکی که بر اساس مذهب شکل گرفته، متفاوت است. باید به گونه‌ای دیگر آسیب‌شناسی کنیم. مثلاً اگر شما در کشور سوئد در گوشه‌ای نماز بخوانی به خاطرش به شما پست نمی‌دهند. بعد شهید بهشتی می‌گوید آسیب در این جوامع این است که دین را ابزار قدرت کنند.

فراز دیگری از دعای عرفه هست که امام حسین می‌گوید: چگونه بر وجود تو استدلال شود به موجودی که در وجودش نیازمند به تو است. یکی از بحث‌های بسیار مهم و عمده در فلسفه قرن نوزدهم و بیستم و اکنون این بحث است که انسان را چگونه صورتبندی کنیم؟ یکی از مفاهیم بسیار دقیق که در مکاتب فلسفی معاصر بحث شده، مفهوم سوژه است. به عنوان مثال، کانت وقتی درباره انسان صحبت می‌کند، دسترسی یا وجود انسان را به دو ساحت تقسیم می‌کند؛ یکی فنومن و یکی نومن‌ها. می‌گوید عقل انسان قدرت ندارد نومن‌ها را بفهمد. انسان دسترسی به اقلیم نومن و حقیقت ندارد، بلکه آن چیزی که در ساحت پدیده‌ها است را می‌فهمد و سوژه، وجودی است که در خود فرورفته است و حقیقت را برای خود برساخت می‌کند. از اینجا نسبت حقیقت و مفهوم نهیلیسم شکل می‌گیرد و بسط نهیلیسم بخشی از وجود انسانی است که به سوژه تقلیل پیدا کرده است. آیا انسان می‌تواند مواجهه دیگری با هستی داشته باشد تا دچار نگاه کانتی نشود؟

امام حسین(ع) در جای دیگری از دعای عرفه می‌گوید: «الهی اَنْتَ کَهْفی حینَ تُعْیینِی الْمَذاهِبُ فی سَعَتِها وَتَضیقُ بِیَ الاَْرْضُ بِرُحْبِها وَلَوْلا رَحْمَتُکَ لَکُنْتُ مِنَ الْهالِکینَ.» تو پناهگاه منی زمانی که مذاهب با همه وسعتشان درمانده‌ام می‌کنند و زمین بر من تنگ می‌گیرد و اگر رحمت تو نبود، از هلاک‌شدگان بودم و اگر پرده‌پوشی‌ات بر من نبود، از رسواشدگان بودم. درست است سیدالشهدا دارد با خدا گفت‌وگو می‌کند، اما این سخنان یک اثر تربیتی دارد. چه جامعه‌ای می‌تواند جامعه مطلوبی باشد؟ آیا جامعه‌ای مطلوب است که دائما دنبال این باشیم همدیگر را رسوا کنیم و لغزش‌های همدیگر را به رخ هم بکشیم؟ یا باید تلاش کنیم مواجهه‌مان مبتنی بر پرده‌پوشی باشد؟ اگر بخواهیم از فهم سطحی از دین فاصله بگریم و نوعی فهم ربانی و حسینی و نوعی سبک زندگی داشته باشیم، باید به آثار دینی رجوع کنیم، بدون اینکه به تفاسیر دیگران یا نوع نگاه‌هایی که صرفاً دین را به احساس تقلیل می‌دهد توجه داشته باشیم.

انتهای پیام
captcha