به گزارش ایکنا، فرهاد قدوسی، استاد دانشگاه وین میشیگان شامگاه سهشنبه، 13 مهر در سومین نشست «خلافت و دیانت در عصر اموی» که از سوی خانه قرآن و عترت سیده نفیسه(س) برگزار شد، گفت: اگر قیام عاشورا و امام حسین(ع) نبود، چهره کاملاً مخدوشی از پیامبر(ص) در دوره بنیامیه و بعد از آن به جهان ارائه میشد؛ همانطور که ما تصویر درستی از زرتشت نداریم و تصویر مخدوشی برای عیسی(ع) ارائه میشود.
قدوسی با اشاره به کتاب پاتریشیا کرون، اضافه کرد: در این اثر تحقیقی بیان شده که یکی از ویژگیهای عجیب دوره سفیانیان این بود که نام پیامبر(ص) در هیچ یک از سکهها، نوشتهها و پاپیروسها و ... وجود نداشت تا اینکه زبیریها برای مشروعیتبخشی به خودشان و نشان دادن بُعد اسلامیت، نام پیامبر(ص) را بر سکهها ضرب کردند و عبدالملک مروان هم به تبع آنها این کار را کرد و از دهه 70 قمری، سکهها مزین به نام پیامبر(ص) شدند. از حرفهای عجیب برخی مستشرقان این است که میگویند شاید پیامبر(ص) وجود نداشت، زیرا اثری از نام او در نوشتهها و کتیبهها و سکههای دوران معاویه و یزید نیست و یا دیرتر به دنیا آمد یا از ساختههای عبدالملک مروان است. البته ملک مروان در یک روی سکه تصاویر خودش را حک کرد تا ادعای شاهانگی و خدایگانگی کند که به تدریج با فشار مردم این تصاویر برداشته شد.
استاد دانشگاه وین میشیگان اظهار کرد: یکی دیگر از کارهای عبدالملک مروان، ساخت مسجد قبة الصخره در فلسطین است و تا این اواخر که مصاحف صنعا و بیرمنگام کشف نشده بود، باور محققان این بود که نسخه قرآنی در قرن اول نداریم، ولی در دیوارهای این مسجد کتیبههای قرآنی و سنگ نوشتههای مزین به آیات قرآن مربوط به اوایل دهه 70 قمری کشف شد که اهمیت زیادی در اثبات وجود قرآن در قرن نخست هجری داشت. البته الان قرآنهایی کشف شده که مربوط به دوره عثمان است. یکی از ویژگیهای این کتیبهها، سوره اخلاص و بخشهایی از سوره مریم(س) است. اخلاص هم از این نظر که باور تثلیث مسیحیان را به چالش بکشند.
وی با اشاره به هدف عبدالملک از ساخت این مسجد، افزود: گرچه نشان دادن اسلامگرایی یکی از اهداف مهم او بود، ولی چون راههای مکه و مدینه از سوی زبیر تحت کنترل بود و مردم شام نمیتوانستند به حج بروند، ترسیدند که مشروعیت آنها زیر سؤال برود. لذا احادیثی را در فضیلت بیتالمقدس جعل کردند و گفتند که شما میتوانید مراسم حج را در بیتالمقدس هم انجام دهید. گلدزیهر براساس تاریخ طبری و برخی کتب دیگر معتقد است که عبدالملک مردم را به حج گزاردن در بیتالمقدس تشویق کرد و مردم در آنجا طواف و قربانی کردند و نیز برای بیتالمقدس خادمانی از مسلمانان، یهودیان و مسیحیان درست کردند. این مطلب در تواریخ متعدد اهل تسنن ذکر شده است. البته وقتی مروانیان بر مکه و مدینه مسلط شدند دیگر نیازی به قبة الصخره نداشتند.
قدوسی گفت: استخدام خادمانی از ادیان مختلف مؤید این است که آنان راه معاویه را در ایجاد یک دین ساختگی پیمودند. مباحثی که بین گلدزیهر و گویتر در اینباره رخ داده جالب است، زیرا گویتر گفته است که ادعاهای گلدزیهر درست نیست، چون در برخی شهرهای دیگر هم این کارها انجام میشد. گویتر استناد کرده که دعای عرفه از دوره امام علی(ع) در تعدادی از مساجد در نهم ذیحجه خوانده میشد و مختص نهم ذیحجه در سال قیام عاشورا نیست و ابنعباس این دعا را به همراه سورههای بقره و آل عمران میخواند و حسن بصری هم همین کار را کرد، یعنی سنت عرفهخوانی یا مربوط به دوره پیامبر(ص) است یا امام علی(ع) و امام حسین(ع) هم به تبعیت از ایشان آن را قرائت فرمودند.
استاد دانشگاه وین میشیگان با بیان اینکه برداشت اهل سنت این است که ابوبکر، عمر و عثمان صرفاً خلافت ظاهری داشتند و در امور دینی صاحبنظر و مدعی نبودند و فقط به سنت پیامبر(ص) عمل میکردند، گفت: ما شیعیان معتقدیم که امام معصوم(ع) منصوب از خدا و پیامبر(ص) است و در کنار قدرت ظاهری، اتوریته دینی دارد؛ پاتریشیا کرون، برخلاف نظر اهل سنت در تحقیقات خود، تأکید میکند که خلفا اجتهاد دینی میکردند، مثلا در مورد سنگسار کردن و حرمت ازدواج موقت، خلیفه دوم اجتهاد کرده است.
وی تصریح کرد: الان هم خیلی از عوام تصور میکنند که نهاد مرجعیت به شکل کنونی از دوره غیبت کبری وجود داشت، در حالی که این نهاد متأخر و مربوط به قرن 19 است و این تصور در اهل سنت هم وجود دارد. تمامی منابع اهل تسنن میگویند که پیامبر(ص) نماینده خدا در روی زمین بود و اختیارات سیاسی و دینی در دست ایشان بود ولی بعد از پیامبر(ص) این اختیارات تقسیم شد و امور دنیوی به خلفا و اقتدار و خلافت دینی به کل مسلمین رسید، یعنی کسانی که احادیث و سنت و سیره را حفظ کردند و بلد بودند(صحابه و تابعین و محدثان). قطعاً ما شیعیان این دیدگاه را قبول نداریم.
قدوسی بیان کرد: عناوینی که خلفا، شاهان و حکومتها انتخاب میکنند خیلی مهم است، مثلا محمدرضا شاه خود را آریامهر نامید و آل سعود خودشان را خادمین حرمین شریفین مینامند و کریم خان زند خودش را وکیل الرعایا خواند. تعبیر ولی امر از سوی طالبان هم به کار میرود و مدعی هستند که رهبرشان بر همه مسلمانان ولایت دارد؛ ابوبکر خودش را خلیفه رسول الله و عمر خود را خلیفه خلیفه رسول الله خواند و وقتی دید سخت است، از لقب امیرالمؤمنین استفاده کرد. عثمان خود را خلیفةالله نامید؛ یعنی ایده بنیامیه از دوره عثمان شروع شده بود.
وی با اشاره به معنای خلیفه، افزود: خلیفه به معنای جانشین و نماینده است؛ کسی نمیتواند جانشین خدا باشد، لذا معنای خلیفة اللهی، نماینده خدا بودن است؛ در قرآن کریم تعبیر خلیفه در مورد حضرت آدم و حضرت داود به کار رفته است و بنیامیه همان مفهومی از خلیفه را در سر داشتند که داود داشت، زیرا داود علاوه بر نماینده خدا بودن، سلطنت هم داشت. اینها خود را کم از سلیمان و داود نمیدانستند. کرون گفته است که خلیفةالله دقیقا معنای ولایت دینی دارد. یزید و معاویه با اینکه اعتقادی به دین نداشتند ولی از اتوریته دینی که در نزد مردم داشتند دست نمیکشیدند و از آن سوء استفاده میکردند و دنبال این بودند که ما حرف آخر را در امور دینی میزنیم؛ در حقیقت همان ایده خلافت و امامت شیعی را دنبال کردند ولی در راه مبارزه با دین و خیانت به دین. معاویه و مشاورانش مانند سرجون مسیحی، زیرک و با فلسفه آشنا بودند. لذا برای بازی گرفتن دین و سوء استفاده از آن طراحی و برنامهریزی کردند.
قدوسی بیان کرد: پذیرش خلیفةاللهی حاکمان سبب میشود که عالمان دین هم در جامعه جایگاهی نداشته باشند، بنابراین حتی علمای اهل تسنن هم باید از نهضت امام حسین(ع) قدردانی کنند، زیرا اگر این روند تداوم داشت، از علما و هدایت آنها هم خبری نبود، چون خلیفه تصمیمگیر در تمام امور دینی است. اهل سنت دائم بر سنت تأکید میکنند. باید به این نکته توجه کنیم که سنت علاوه بر روش پیامبر(ص) معنای عام عرفی داشته و شامل سنت ابوبکر و عمر و ... بوده است و حتی عملکرد یزید و معاویه هم جزء آن شد. اگر قیام امام حسین(ع) نبود، سنت معاویه و یزید، سنت کل مسلمین در جهان شده بود.
وی افزود: نظریه دولت- خلافت اموی این بود که بعد از پیامبر(ص)، نبوت تمام و دوره خلفا آغاز شد و هر کسی از ما اطاعت کند سعادتمند میشود و اگر از ما اطاعت نکند، در دنیا مجازات میشود و در آخرت هم خدا او را مجازات خواهد کرد؛ آنان میگویند خلفا زیردست و فرودست پیامبران از جمله پیامبر خاتم نیستند، هم خلفا و هم انبیا خلفای خدا روی زمین هستند و یکی مسئول آوردن پیام بود و دیگری مسئول اجرای آن. اگر قیام امام حسین(ع) نبود، چنین نظریهای فراگیر میشد. عدم بیعت امام حسین(ع) با یزید فقط بار سیاسی نداشت، بلکه بار دینی هم داشت، مثل رأی دادن نبود که برخی آن را امر شخصی تلقی میکنند؛ امام حسین(ع) ریشه دولت خلافت اموی را زیر سؤال برد.
انتهای پیام