به گزارش خبرنگار ایکنا، محمدرضا کلاهی، عضو هیئت علمی مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی، امروز سهشنبه ۳ اسفندماه در همایش «فرهنگ و دانشگاه در ایران» با موضوع «آموزش زمینه زدوده و جامعه ذرهای شده در ایران امروز» به سخنرانی پرداخت که سخنان وی را در ادامه میخوانید:
درباره نگاه ذرهای باید گفت که نگاه و رویکردی است که جامعه را جمعِ جبری افراد و نه کلیتی از افراد در نظر میگیرد لذا اگر مشکلی در جامعه وجود دارد ناشی از نواقص تک تک افراد است و خود آنها نخواستهاند خوب باشند و اگر آنها خودشان را اصلاح میکردند جامعه هم خوب بود بنابراین اگر حُسنی هم در جامعه وجود دارد ناشی از محاسن فردی است. لذا راه تغییر از این منظر، تغییر درونهاست. ذیل این نگاه، یک صنعتِ تغییر درون شامل روانشناسیها، صنعت موفقیت، عرفانها و تکنولوژیهایِ خود تشکیل میشود. اما چیزی که در این نگاه مغفول مانده پیوندها هستند چون جامعه در پیوند افراد تشکیل میشود نه صرفا مجموعهای از افراد پراکنده. بنابراین جامعه بدون این پیوند ناممکن است.
تبعات رویکردهای ذرهگرا
در اینجا فرمِ کنار هم قرار گرفتن افراد و نحوه آرایش آنها و اینکه آیا خانواده هستهای است یا گسترده، از اهمیت مضاعف برخوردار است. به نظر میرسد در این تحلیل نحوه ساماندهی افراد در کنار یکدیگر تقدم دارد چراکه ما در درون مناسباتی از پیش موجود متولد شده یا به درون مناسباتی پرتاب میشویم و از بدو تولد به شیوههای متعددی قالبگیری شدهایم. اما این سخن طبیعتاً بدین معنا نیست که تغییر ناممکن است اما اگر این را بپذیریم که نحوه آرایشیابی افراد در کنار هم اهمیت دارد لذا نتیجه میگیریم تغییر نیز در به هم ریختن فرم قبلی و شکل دادن به هویتهای جمعی و گروههای جدید است نه تغییر درونها آنگونه که در نگاه ذرهگرا به آن معتقد هستند.
رویکردهای ذرهگرا ما را از قالبهای اجتماعی منحرف میکنند و به فرو رفتن در خود فرا میخوانند. آنها با همین نگاه هم تاریخ را تحلیل میکنند و مثلاً میگویند مردم فلان کشور دروغگو یا ریاکار هستند از سوی دیگر بازار مکارهای از یوگا، مشاوره روانکاوی و پندهای مذهبی و اخلاقی شکل گرفته است. ادعای بنده این است که این رویکرد در ایرانِ امروز قوت دارد و این به نحوه آموزشهای ما هم مرتبط است. البته قوت داشتن بدین معنا نیست که فقط همین رویکرد حاکم است بلکه رویکردهای هویتگرای دیگری هم وجود دارد اما این نگاه به شدت قدرت گرفته است.
دانشِ رشد دهنده منجر به تغییر فرد میشود
یکی از نتایج چنین نگاهی، خلقیاتگرایی است و آثار عظیمی در حدود دو دهه اخیر در مورد خلقیات ایرانیان شکل گرفته است که البته قبلاً توسط محمد علی جمالزاده نیز وجود داشته اما در آن زمان به شکل یک گفتمان در نیامده بود. این خلقیاتگرایی از ما میخواهد به درون فرو برویم و خودمان را اصلاح کنیم و معنای ضمنی آن این است که با دیگران کاری نداشته باشیم. ویژگی دیگر خلقیاتگرایی، شکلگیری معنویت گراییهای جدید است و سیلی از آثار در این زمینه در دهههای اخیر منتشر شده و حتی کارگاههایی در این زمینه برگزار شده است.
مسئله دیگر آموزشگرایی است و اساساً انفجار تقاضا برای آموزش دیدن در طول دههای اخیر از جمله پیامدهای نگاه ذرهگرایانه است یا توسط این نگاه تقویت شده است. لذا یک ماراتن آموزشپذیری شکل گرفته و اقتصاد عجیب و غریبی را هم شکل داده است و هدف آنها هم ساختن درونهای فردی و بیتوجهی به بیرون است. در قدیم اصطلاحی با عنوان حفظ کردن طوطیوار به جای یاد گرفتن وجود داشت و من مایلم به جای یاد گرفتن از رشد کردن سخن بگویم. آموزش طوطیوار از وجودِ فرد، بیگانه است لذا وی را دگرگون نمیکند اما دانشِ رشددهنده با وی بیگانه نیست بنابراین این امکان را دارد که فرد را دچار تغییر کند.
تبعات آموزش زمینه زدوده
از سوی دیگر آموزش غیرطوطیوار فقط مربوط به شیوه تدریس استاد نیست بلکه به منزله آموزش به کلیت جامعه و به معنای دیگر جامعهپذیر کردن است. در آموزشِ زمینه زدوده، به علم یا نظریه به مثابه فرمول و اکسیر نگاه میشود که وقتی به چیزها زده شود مشکلات به طور طبیعی حل میشود. لذا آموزش زمینه زدوده، سوژههای ذرهای تولید میکند و نگاه ذرهگرا را هم تأیید میکند چراکه وقتی علم را به مثابه اکسیر نگاه کنیم بنابراین هر جا به هر شکلی، مشکلات را همانند کیمیا حل میکند.
وقتی چنین نگاهی به علم داریم و این اکسیر را در جامعه خودمان به مشکلات میزنیم و مشکلات حل نمیشود بنابراین تصور میکنیم مشکل ما، مشکل درستی نیست چراکه گویا مشکلات به دو دسته درست و نادرست تبدیل میشوند بنابراین نتیجه این میشود که اول باید خودمان را درست کنیم و سپس به دنبال حل مشکلات باشیم و این ناشی از نگاه شیواره به اصل علم است. لذا از یک طرف نگاه ذرهگرا به انفجار آموزشِ زمینه زدوده منجر شده و از سوی دیگر نگاه زمینه زدوده به علم، این رویکرد را تقویت میکند که اگر علم در جامعه ما به خوبی حل نمیشود مشکل از خلقیات ماست لذا ژانر خلقیات دوباره برجسته میشود.
دانشگاه ایرانی نتوانسته به مردم نزدیک شود
همچنین حامد طاهریکیا، عضو هیئت علمی مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی در این همایش سخنرانی کرد و گفت: بنده مختصرا به این موضوع میپردازم که اگر بخواهیم دانشمندان علوم اجتماعی را با زندگی روزمره پیوند دهیم چه باید کنیم و اساساً ضرورت این امر چیست؟ متون علمی علوم اجتماعی به دو بخش قابل تقسیمبندی است که یکی متون نظری است که مملو از کلیدواژههای نظری و فلسفی است که ارتباط برقرار کردن با آن برای عموم مردم مشکل است. دوم اینکه علوم اجتماعی به شکل کمی، موضوعات اجتماعی را تبدیل به آمار، ارقام و درصد میکند و به شکل گزارشهایی از وضعیت جامعه ارائه میدهد همانند اینکه چند درصد مردم در فضای مجازی حضوری دارند و در اختیار سیاستگذاران گذاشته میشود.
وی ادامه داد: این مطالبی که تولید میشود پیچیدگیهایی دارد که مخاطبِ آنها را خاص میکند و شاید برای عموم مردم کاربرد نداشته باشد و دوباره محل استفاده از آنها دانشگاه است پس سؤالی که پیش میآید این است که چگونه میتوان این زبانِ پیچیده را تبدیل به زبانی عمومی کرد؟ برای رسیدن به این هدف باید بدانیم که آنچه یک دانشمند علوم اجتماعی انجام میدهد مطالعه مردم و روابط و نسبتها و عادتهای آنهاست که به شیوههای مختلف جمعآوری و دستهبندی علمی بر روی آنها انجام میشود و در نهایت متنی حاصل میشود که جزیی از کلیت اجتماع و روابط کلی است که آن اجتماع را شکل میدهد.
طاهریکیا یادآور شد: واقعیت این است که دانشگاه ایرانی نتوانسته خود را به مردم و زندگی آنها نزدیک کند لذا باید بتواند این متون را که مدام به روز میشوند به مردم نزدیک کند و مردم را در جریان مناسباتی قرار دهد که هویت و مناسبات آنها را شکل میدهد.
انتهای پیام