مهمترین متفکر انقلاب اسلامی در روز 12 اردیبهشت به شهادت رسید. کسی که به اعتقاد بسیاری از شاگردانش اگر چند سال بیشتر زنده بود میتوانست تاثیر بیشتری در شکلگیری جمهوری اسلامی داشته باشد و برخی از مشکلات انقلاب با اندیشه و ابتکار او مرتفع میشد.
اما سوال مهم اینجاست که اگر استاد مرتضی مطهری اکنون زنده بود مهمترین دغدغهاش برای نظام اسلامی چه بود و چه راه حلی برای مسائل امروز ارائه میداد؛ مسائلی مانند حجاب، حوزه و روحانیت، حقوق بشر و مردمسالاری دینی.
خبرنگار ایکنا این سوالات را با دکتر حسین غفاری؛ استاد دانشگاه تهران و از شاگردان شهید مطهری در میان گذاشته است.
ایکنا ـ شهید مطهری را نظریهپرداز انقلاب میدانند. به نظر شما اگر ایشان امروز زنده بودند، به سراغ چه موضوعات و دغدغههایی میرفت و اولویتش چه بود؟
این سؤال کلی است، زیرا ایشان شخصیتی ذیوجوه و دارای توانمندیهای کمنظیر فکری، دینی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی بودند و هم موضوع مورد بحث یعنی انقلاب و نظام اسلامی وجوه گوناگونی دارد. با شناختی که بنده از نزدیک با ایشان داشتم، او را عالمی متعهد و داری انگیزه قوی سیاسی و اجتماعی میدیدم؛ سیاست به معنای سیاستی که در دین است. ایشان به برقراری نظام اسلامی در قبل از انقلاب اهتمام جدی داشت و آن را آرمان یک انسان مسلمان مؤمن میدانست. قرآن کریم فرموده است که همه انبیاء را با نشانهها و دلایل محکم و همراه آنها کتاب و میزان فرستادیم تا مردم قسط و عدالت اجتماعی را برپا دارند.
قسط یعنی عدالت با توجه به سهم و جایگاه دیگران و هدف از انزال کتب و ارسال رسل این مسئله مهم است. در ادامه قرآن از انزال حدید و آهن نام برده است تا مایه انتظام و قدرت و قوت یک جامعه باشد؛ براساس نص قرآن، هدف ارسال انبیاء، تشکیل جامعه دینی است و این جامعه بدون اقتدار نمیشود.
همه سکنات و حرکات مرحوم شهید مطهری قبل از انقلاب معطوف به این هدف بود. ایشان فیلسوف و متفکر بود و دغدغه نظام صالح داشت؛ یعنی نه تنها با نظام طاغوتی شاهنشاهی تضاد داشت، بلکه برای اقامه قسط حرکت کرد. البته ممکن است افراد بسیاری به دلایلی با یک حکومت سازگار نباشند، ولی ایشان دغدغه الهی و ایجاد عدالت اجتماعی داشت. پیروی ایشان از امام خمینی(ره) هم از این باب بود و امام را رهبری صالح برای نظام اسلامی میدانست.
ما وقتی میگوییم دغدغه اصلی باید حفظ نظام باشد، حفظ نظام مقوماتی دارد. بخشی از این مقومات مربوط به انزال حدید و اقتدار و شوکت است. اگر ایشان زنده بودند در تمام مراحل ادامه انقلاب هم از آن حمایت میکردند، ولی این یک جنبه مسئله است؛ وقتی نظام سیاسی بخواهد محقق شود، قوام آن به این است که بتواند اهداف خود را اجرا کند و اولین و مهمترین هدف برای قوام جامعه، ایجاد رفاه نسبی است. در هر جای دنیا هر گروه و قوم و ملتی جمع شوند تا نظامی تشکیل دهند، هدفشان ایجاد امنیت و رفاه در درجه اول است به خصوص اینکه ما از نظام ثابتی که دهها سال استقرار داشته جدا شده و به نظام جدیدی منتقل شدهایم و از نظام جدید، انتظار بیشتری میرود.
هدف دوم ایجاد عدالت اجتماعی است؛ البته انقلاب ایران صرفاً برای مادیات نبود ولی عدالت اجتماعی از اهداف اصلی آن بود؛ مثلا مارکس هم دغدغه انسانی داشت و اگر کار او گرفت به خاطر این مسئله بود وگرنه ماتریالیست، نقطه ضعف مارکسیسم بود و آن چیزی که سبب شد تا مارکسیسم قوی شود، همین دغدغه عدالت اجتماعی بود و برای آن یکسری راهکارهایی فراهم کرده بودند. البته در مارکسیسم تمام هدف، عدالت اجتماعی و رفع تضاد طبقاتی و ایجاد جامعه بدون طبقه بود نه بیخدایی؛ چون دنیای سرمایهداری بیعدالتی را به اوج رسانده بود مارکسیسم با شعار ضدسرمایهداری توانست کارگران را متحد کند.
بشر به صورت طبیعی انگیزه جدی برای عدالت اجتماعی دارد، ولی برای انسان مسلمان فقط رفع تبعیض اجتماعی مسئله نیست، بلکه قصد دارد عدالت اجتماعی را به معنای وسیع کلمه تحقق بخشد که هدف همه انبیاء هم بود و این هدف با صراحت در قرآن بیان شده است. در نظام اسلامی این هدف پیوند کامل با عبودیت الهی و اهداف مقدس دینی دارد. از این رو یکی از اهداف مهم در نظام اسلامی، رفع تبعیض اجتماعی در سایه اهداف معنوی و اخلاقی است. فرق ما با مارکسیسم این است که آنها از جامعه بیطبقه حرف میزنند و برای رسیدن به آن آدمکشی و تقلب و... را جایز میدانند، زیرا هدف وسیله را توجیه میکند، ولی اسلام چنین اجازهای به ما نمیدهد. بنابراین برقراری عدالت اجتماعی در نظام اسلامی، مجوز دروغگویی و تقلب و... نیست.
مسئولان یک نظام اسلامی تا زمانی که به این اصول پایبند باشند مشروعیت دارند. سیره امام علی(ع) و حضرت اباعبدالله در برابر ماست و اینها برای رسیدن به اهداف مقدسشان حاضر نبودند از موازین اخلاقی و انسانی عبور کنند. حکومت برای تحقق ارزشهاست نه اینکه کسی بخواهد ارزشها را زیر پا بگذارد تا به حکومت برسد. بنابراین اگر جوامع دیگر بیصداقتی را عامل از دست رفتن سرمایه اجتماعی میدانند، این افراد در نظام اسلامی مشروعیت خود را از دست میدهند. کاری که با تزویر و خدعه پیش برود ارزشی ندارد.
مهمترین رکن در نظام اسلامی، که ولایت فقیه است، مشروعیتش به تحقق چنین اهدافی است و اگر امیرالمؤمنین(ع) هم امیرمؤمنان است در هیچ شرایطی حاضر نیست برای کسب قدرت و خلافت، سخن ناروایی بگوید یا کار ناشایستی کند؛ سیره ایشان آن است که فرمود اگر از من بخواهند دانه گیاهی را از دهان یک مورچه بگیریم و همه دنیا را به من بدهند، عطایش را به لقایش میبخشم یعنی ظلم کم و زیاد ندارد.
متأسفانه گاهی قدرت و حکومت برخی افراد را قریب میدهد و متأسفانه برخی با توجیه دینی خود و دیگران را فریب میدهند ولی برای اسلام نمیتوان دروغ گفت، ولو اینکه حکومت از دست برود. میتوان بخشی از حقایق را نگفت، ولی نمیتوان دروغ گفت، زیرا اگر روزی دروغ فاش شود، ضربه محکمی به اسلام و نظام اسلامی میخورد. بنابراین عنوان دینی همانطور که اعتبار ایجاد میکند، مسئولیت هم ایجاد میکند.
پس اگر در جامعهای شکاف و تضاد طبقاتی روزبهروز بیشتر شود و مردم احساس کنند کشور دستاوردی در عرصه عدالت اجتماعی ندارد، خودبهخود نظام از بین خواهد رفت؛ بنابراین رعایت ضوابط انسانی و اخلاقی در همه جا و ایجاد عدالت اجتماعی و رفاه نسبی برای مردم از مقومات نظام است و حتی در عرصه بینالمللی حق نداریم دروغ بگوییم. البته نگفتن برخی حقایق کاری عقلایی است. پس به نظر من اگر شهید مطهری زنده بودند، دغدغه رفاه نسبی و عدالت اجتماعی و حفظ کرامت و اصول انسانی را داشتند.
ایکنا ـ یکی از دغدغههای شهید مطهری نسبت جامعه و روحانیت یا مردم و روحانیت بود. امروز به نظر میرسد با برخی چالشها در این موضوع مواجه هستیم. اگر شهید مطهری در قید حیات بودند برای بهبود این وضعیت چه میکردند؟
اگر در یک جامعه رهبری اسلامی وجود نداشته باشد، جامعه اسلامی شکل نمیگیرد، کمااینکه قبل از انقلاب با وجود اینکه مردم ایران مسلمان بودند، هیچ وقت نظام و دولت اسلامی شکل نگرفت. رهبری نظام هم مختصاتی دارد و اولین شاخصه آن این است که با اسلام آشنا باشد و اهداف اسلام را تحقق ببخشد. اسلام آمده است تا انسان را از حیوانیت بیرون برده و فطرت الهی را در او بیدار نگه دارد و به سعادت برساند. رهبری که عالم و عامل به اسلام باشد، معمولا در بین روحانیت و علما قابل تحقق است. گرچه به معنای آن نیست که رهبر حتما باید یک فرد روحانی باشد ولی عرفا علمای دین در سلک روحانیت هستند و مردم هم اعتمادشان به روحانیت بیشتر است و به صورت طبیعی دنبال رهبری غیرروحانی نمیروند و حاضر نیستند به دستور او خون بدهند و جان خود را فدا کنند.
در انقلاب اسلامی مردم ایران به طور بیسابقهای فداکاری کردند و خون دادند و از جان خود گذشتند و این به سبب رهبری فردی چون امام خمینی(ره) به عنوان یک عالم واقعی بود که جان و عمرش را فدای اسلام کرد؛ ایشان عارف و حکیم و خالص بود و از موضع عزت حرکت میکردند. بنابراین سایر روحانیون باید اینچنین از دین دفاع کنند.
من از دوره دانشجویی خدمت شهید مطهری رسیدم و ابتدا در مدرسه مروی و بعد در قم و منزلشان به صورت خصوصی فلسفه یاد میگرفتم و ملازم ایشان بودم و اواخر هر روز خدمت او بودم؛ بعد از انقلاب چند روزی خدمت ایشان نرفتم (ایشان تا آبان ماه 57 درس و بحث داشتند ولی بعد از آن تعطیل شد). ایشان به بنده زنگ زد و فرمود چرا به منزل ما نمیآیید. گفتم که سر شما شلوغ است و مزاحم نمیشوم، ولی ایشان گفت فردا ساعت 8 بیا مدرسه رفاه و من رفتم و ایشان در کنار امام(ره) در اتاقی بودند و میدانیم که امام اعتماد مطلقی به ایشان داشت.
آن روز تا غروب آنجا بودیم و بعد هم به اتفاق ایشان به خانه برگشتیم، ایشان میگفت من هر روز در محضر امام هستم و در این شرایط نباید امام را تنها بگذاریم، ولی در عین حال فرمودند که امام دو هفته دیگر به قم خواهند رفت تا دنبال درس و بحث حوزه بروند و من هم راحت خواهم شد و مشغول تدریس میشوم؛ یعنی طرح رهبر انقلاب و شهید مطهری چنین بود که فقط نظارت داشته باشند؛ امام به قم رفتند، ولی به دلایلی بعد از دو هفته برگشتند، چون مهندس بازرگان در دیدار با سفرا و اعضای خانم سفارتخانههای خارجی که به ایران میآمدند در مقابل دوربین با آنها دست میداد. همچنین نهضت آزادی لایحهای را علیه قصاص و اینکه قصاص با اعلامیه جهانی حقوق بشر منطبق نیست ارائه دادند. مرحوم دکتر یزدی نیز که وزیر امور خارجه بود در رسانه ملی توضیح میداد که نگهداری هواپیماهای اف 16 آمریکایی در توان ما و به صلاح ما نیست و باید آن را به آمریکا برگردانیم و به دنبال مجوز قانونی برای این کار بودند؛ یعنی هنوز دو ماه از انقلاب نگذشته بود که چنین اتفاقاتی در کشور رخ داد.
نخستوزیر یک کشور انقلابی نباید در ملأعام با زنان دست بدهد و باید شئون نظام را حفظ کند. امام احساس کرد خون مردم و مجاهدت آنها در حال به هدر رفتن است. تقدیر نبود شهید مطهری زنده بمانند. ایشان خط مشی امام را داشتند و اگر حضور داشتند، نمیتوانستند بیتفاوت باشند و به دنبال کار علمایی خودشان بروند. آقای مطهری و امام خمینی خودشان قصد نداشتند وارد عرصه اجرا شوند، ولی دیدند اینطور نیست که یکسری افراد صادقانه اهداف امام و انقلاب را دنبال کنند و هر کسی برای خودش مدعی بود. بنابراین گاهی ضرورتهای عملی اقتضا میکند که روحانیت وارد کار شود، ولی حدود آن نباید به افراط کشیده شود. متأسفانه گاهی در تلویزیون روحانیونی میآیند که جایگاه روحانیت را رعایت نمیکنند، بلکه با هنرپیشه و مجری شدن، جایگاه روحانیت را تنزل میدهند.
متأسفانه برخی مرتکب خطاهای بزرگی هم شدهاند و این امر اثر منفی داشته است. مردم وقتی ببینند روحانیت سادهزیست است و از امکانات در حد ضرورت استفاده میکند، پشت سر او میایستند. برای مردم عادی ایرادی نیست که از طریق مشروع خانه مجلل و اتومبیل خوب داشته باشد، ولی اگر یک روحانی حتی از طریق مشروع امکانات مالی و مادی زایدی داشته باشد مطلوب نیست، زیرا اولین لازمه یک روحانی واقعی آن است که گرفتار زرق و برق دنیا نباشد و باید مظهر روحانیت دین باشد نه اینکه چون دستش نمیرسد از مادیات دوری کند، ولی حالا که دستش میرسد چند برابر دیگران به دنبال ثروت و قدرت باشد. امام و مقام معظم رهبری بر سادهزیستی تأکید میکنند و خانوادهشان هم این روند را در زندگی دنبال کردهاند و چنین روحانیونی میتوانند الگوی مردم باشند.
برخی طلاب افتخار میکنند که به او دکتر بگویند؛ این عیب است. روحانی لباس پوشیده تا به آن افتخار کند و دکتری مدرکی برای غیرحوزویان است. البته اشکال ندارد یک روحانی مدرک دکتری بگیرد، ولی ایراد وقتی است که آن را عنوان خود قرار دهد و بر عنوان حوزویاش ترجیح دهد.
اگر روحانیت درست عمل کند و خودش را از این عرصه بیرون بیاورد، نگاه مردم اصلاح خواهد شد. با وجود اینکه مردم ذاتاً روحانیت و دین را دوست دارند، این کارها سبب میشود که با حاشیهسازی دشمنان، که چارهای از آن نیست، جایگاه روحانیت مخدوش شود، ولی روحانیت نباید بهانه به دست دشمن بدهد.
انتهای پیام