برگ‌هایی از زندگی دکتر شریعتی؛ از آرزوی ترجمه قرآن تا نظافت زندان
کد خبر: 4148779
تاریخ انتشار : ۲۹ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۰:۳۵
در گفت‌وگو با محمدرضا سپهری نوبندگانی مطرح شد:

برگ‌هایی از زندگی دکتر شریعتی؛ از آرزوی ترجمه قرآن تا نظافت زندان

استاد بازنشسته دانشگاه شیراز ضمن اشاره به خاطرات 45 روز همراهی با دکتر شریعتی در زندان شاه، درباره علاقه‌ او به قرآن و ارادتش به امام خمینی(ره) و نیز رابطه شریعتی و شهید مطهری توضیح داد و گفت: انتقادات استاد مطهری موجب شد که شریعتی دیگر کتاب ننویسد و علامه حکیمی را مأمور تصحیح آثار خود کند.

محمدرضا سپهری نوبندگانیواپسین روزهای خردادماه مصادف است با سالروز درگذشت یکی از تأثیرگذارترین متفکران عصر حاضر که پس از گذشت قریب به نیم‌قرن هنوز آثار و افکارش موضوع بحث و گفت‌وگوی اندیشمندان رشته‌های مختلف علمی است.

علی شریعتی در 29 خرداد سال 56 دیده از جهان فروبست، ولی با آثار شفاهی و مکتوبی که بر جای گذاشت توانست نام خود را در تاریخ این مرز و بوم جاودانه کند.

به همین مناسبت با محمدرضا سپهری نوبندگانی، استاد بازنشسته دانشگاه شیراز، که برای مدتی هم‌سلول دکتر شریعتی در زندان شاهنشاهی بود، گفت‌وگو کردیم که در ادامه می‌خوانید؛

ایکنا ـ در ابتدا درباره سابقه آشنایی خود با دکتر شریعتی توضیح دهید.

تیرماه 52 از دانشگاه شیراز فوق لیسانس گرفتم و استخدام شدم و در آبان 52 دستگیر شدم و مرا به زندان کمیته در شهر تهران بردند. الان زندان کمیته به صورت موزه درآمده است و مردم از آن بازدید می‌کنند. قبلا با کتاب‌های دکتر شریعتی آشنا بودم ولی ایشان را ندیده بودم. در زندان هر بند مستقل بود و در هر بند تعدادی سلول وجود داشت و در هر سلول چند نفر زندانی بودند. به دلایلی که خودشان داشتند افراد داخل سلول‌های یک بند را جابه‌جا کردند، ولی افراد بندهای مختلف را جابه‌جا نمی‌کردند. از طرفی من در یک بند بودم و دکتر شریعتی در بند دیگری بود و امکان اینکه من با شریعتی هم‌سلول شوم وجود نداشت، ولی دوست داشتم این اتفاق بیفتد.

یکبار که در سلول تنها بودم بعد از نماز ظهر و عصر دعا کردم و گفتم خدایا می‌دانم این کار غیرممکن است، ولی برای تو هیچ کاری غیرممکن نیست. در حال دعا بودم که نگهبان در زد و گفت برای بازجویی آماده باش. پیش خودم گفتم عجب دعایی کردم! وقتی برای بازجویی رفتم اتفاقاتی افتاد و یک نفر که مرا می‌شناخت وساطت کرد تا هم‌سلول دکتر شریعتی شوم. لذا به سلولشان رفتم و 45 روز با ایشان هم‌سلول بودم.

ایکنا ـ به نظر می‌رسد قرآن در زندگی دکتر شریعتی جایگاه خاصی داشت. اگر در این‌باره خاطره‌ای از دکتر شریعتی به خاطر دارید بفرمایید.

ایشان در زندان به من گفت یکی از کارهایی که می‌خواهم با پدرم انجام دهم این است که ایشان با اطلاعات تفسیری که دارد و من با قلمی که دارم قرآن را ترجمه کنیم.

در سلول ما قرآن بود. یکبار وقتی ایشان سوره بقره را شروع به خواندن کرد به آیه «یومنون بالغیب» رسید تفسیر خاصی از این آیه داشت. می‌گفت دانشمندان جهان هم دو دسته‌اند؛ آنهایی که به غیب اعتقاد دارند و آنهایی که به غیب اعتقاد ندارند. آنهایی که به غیب اعتقاد دارند کارهای اساسی انجام دادند که علم را دگرگون کردند، ولی آنها که به غیب اعتقاد ندارند مقالات بسیاری نوشتند، ولی تحولی را در علوم به وجود نیاورده‌اند.

شب عید سال 53 در هنگام تحویل سال ایشان وضو گرفت و رو به قبله نشست و به قرآن تفأل زد. سوره والفجر آمد. ما داشتیم ایشان را نگاه می‌کردیم و کاملا تغییر حالت ایشان را مشاهده کردیم. ایشان سه مرتبه گفت؛ سبحان الله. بعد که ما از زندان آزاد شدیم باران خوبی بارید. فکر کردیم فجر یعنی باران، چون آن موقع کسی نمی‌توانست درباره انقلاب حرف بزند و حتی فکر کند، ولی برداشت ایشان از سوره فجر چه بود، ما نمی‌دانیم.

ایکنا ـ حرف‌های زیادی درباره رابطه شریعتی با روحانیت گفته شده است. از نظر شما نگاه او به روحانیت چطور بود؟

یکی از مطالبی که درباره شریعتی می‌گویند انتقاد ایشان از روحانیت بود. در همان روزهای زندان یکبار به ایشان گفتم که من از طریق روحانیت با شما آشنا شدم، چون روحانی محل ما کتاب اسلام‌شناسی شما را خوانده و کنارش حاشیه نوشته بود و به من که دانشجوی سال اول بودم این کتاب را داد تا بخوانم.

یکبار هم خدمت آیت‌الله محلاتی رسیدیم و به نحوی صحبت از کتاب «فاطمه فاطمه است» شد و یک نفر انتقاد کرد، ولی ایشان گفت این کتاب را خواندم و بسیار کتاب خوبی است. دکتر شریعتی در جواب من گفتند که وقتی آزاد شدم دوست دارم هم به دیدن روحانی محلتان بیایم و هم به ملاقات آیت‌الله محلاتی برویم.

ایکنا ـ در خصوص سجایای اخلاقی دکتر شریعتی توضیح دهید. چه ویژگی‌های بارزی در رفتار ایشان مشاهده می‌شد؟

در آن زمان گاهی نگهبانان به زندانیان یک سلول می‌گفتند داخل بند را نظافت کنید. این یک تفریح برای زندانی بود که داخل بند را نظافت کند. نگهبانان ایشان را دوست داشتند و به نگهبانان گفته بود نظافت بند را به سلول ما بدهید. لذا یکی جارو می‌کرد، دکتر شریعتی هم تی می‌کشید. وقتی تی می‌کشید بچه‌ها از سوراخ سلول نگاه می‌کردند. به شوخی می‌گفت تی کشیدن از استادی دانشگاه بهتر است.

خصوصیت بارز ایشان تواضع و مردمی بودن بود و به مردم خیلی احترام می‌گذاشت. خودش می‌گفت یکبار در حسینیه ارشاد سخنرانی داشتم، ولی دیر شده بود و وقتی خواستم تاکسی بگیرم، تاکسی گیرم نیامد. نهایتا یک تاکسی نگه داشت و سوار شدم. راننده گفت کجا می‌روی؟ گفتم به حسینیه ارشاد می‌روم. گفت به حسینیه می‌روی چه کار کنی> گفتم روضه گوش کنم. گفت نرو، آنجا شخصی به نام شریعتی هست که تو او را نمی‌شناسی، ولی من می‌شناسم. من برادرم راننده شخص پولداری است و می‌گوید شریعتی بعد از اینکه سخنرانی‌اش تمام می‌شود به باغ آن شخص می‌رود و خوش می‌گذراند. شریعتی به راننده نگفته بود که من شریعتی هستم. وقتی به در حسینیه می‌رسند و راننده می‌بیند عده‌ای منتظر ایشان ایستاده‌اند، شک می‌کند و می‌پرسد این شخص که بود. آنها می‌گویند دکتر شریعتی. راننده پیاده می‌شود تا دست دکتر را ببوسد و حلالیت بطلبد. این خاطره نشان می‌دهد ایشان به توده‌های مردم بسیار احترام می‌گذاشت و حاضر نبود دلشان را بشکند.

ایکنا ـ نظر ایشان در مورد امام خمینی(ره) چه بود؟

یکبار کتاب حج شریعتی به دست من رسید و آن را خواندم. به جایی رسیدم که ایشان نوشته بود حجاج بعد از قربانی باید سر را بتراشند و می‌گفت معتقدم سر تراشیدن یعنی اصلاح چون آن زمان برای اصلاح سر، کل سر را تیغ می‌زدند ولی چون من مقلد هستم از مرجعم تقلید می‌کند و سرم را می‌تراشم. از ایشان پرسیدم شما از که تقلید می‌کنید؟ گفتند از آیت‌الله خمینی.

بعد از اینکه از زندان درآمدیم نواری از ایشان بیرون آمده بود که با نوارهای دیگر فرق می‌کرد. ایشان در آن نوار بحثی را با عنوان بررسی‌های تاریخی مطرح کردند. نوار ناقص است و هرچه گشتم نتوانستم کامل آن را پیدا کنم. ایشان در آنجا به نوعی وقوع انقلاب را پیش‌بینی می‌کند و می‌گوید به راستی در ایام تعیین‌کننده‌ای هستیم، همچون ایام قدر، روح بر کالبد فسرده قوم ما دمیدن گرفته، نسلی نو در حال به وجود آمدن است. آنجا می‌گوید متأسفانه روحانیت نتوانسته از این نسل استفاده کند و برنامه‌ای برایش ندارد و دو نفر را مستثنا می‌کند؛ یکی آیت‌الله طالقانی و دیگری آیت‌الله خمینی مرجع تشیع جهان اسلام، یعنی چنین تعبیری را برای ایشان به کار می‌برد.

ایکنا ـ دکتر شریعتی بیشتر تحت تأثیر کدام شخصیت‌ها بود؟

ایشان در کتاب کویر از استاد خودش که در فرانسه و یهودی بود با تجلیل یاد می‌کند. از علمای اسلامی هم از سیدجمال الدین اسدآبادی و محمد عبده بیشتر نام می‌برد. یکبار در زندان می‌گفت ما ایام خاصی را می‌گذرانیم، من انگشت کوچک سیدجمال نمی‌شوم، ولی نسل ما با نسل آنها فرق دارد، چون اگر من چیز ناپخته‌ای بگویم، دانشجو آن را پخته می‌کند و تحویل می‌دهد.

ارتباط ایشان با آیت‌الله مطهری خیلی خوب بود. آیت‌الله مطهری، دکتر شریعتی را به حسینیه ‌آورد، ولی بعدا انتقاداتی نسبت به مباحث ایشان پیدا کرد و برای نقد ایشان نامه‌ای به امام خمینی(ره) فرستاد. بعد از ارسال این نامه بنا شد جلسه‌ای برگزار شود که در آن جلسه آیت‌الله خامنه‌ای و آیت‌الله مطهری و دکتر شریعتی دعوت بودند. وقتی دکتر شریعتی را دعوت می‌کنند، به ایشان می‌گویند که آقای مطهری هم آنجاست. ایشان می‌گوید هر جا مطهری باشد من می‌روم و پشتش نماز می‌خوانم تا کسی سوء استفاده نکند. بعد از انتقادات آیت‌الله مطهری ایشان دیگر کتاب ننوشتند و سخنرانی نکردند و علامه حکیمی را به عنوان نماینده خود انتخاب کردند تا اگر آثارش از نظر مبانی اسلامی اشکال دارد، ایشان تصحیح کنند.

انتهای پیام
captcha