علم ائمه(ع) با وجود نامحدود بودن محدود است/ پاسخ به شبهات درباره علم غیب پیامبر(ص) + فیلم
کد خبر: 4177086
تاریخ انتشار : ۱۸ آبان ۱۴۰۲ - ۰۹:۱۸
حجت‌الاسلام اکبر اسدعلیزاده در گفت‌وگو با ایکنا تشریح کرد:

علم ائمه(ع) با وجود نامحدود بودن محدود است/ پاسخ به شبهات درباره علم غیب پیامبر(ص) + فیلم

عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی گفت: علم غیب امام نسبی و ذومراتب است. علم ائمه(ع) در برابر پیامبر اکرم(ص) و علم پیامبر(ص) در برابر علم خدا محدود است و به تعبیری علمشان منشأ الهی دارد. آنان علم ما کان و ما یکون را می‌دانند که به معنای علم ذاتی و نامحدود نیست و علم ائمه(ع) با وجود نامحدود بودن محدود است.

اکبر اسدعلیزادهعلم پیامبر(ص) و ائمه(ع) جزء مباحث مهم فلسفی و کلامی است و تبیین آن دشوار است، زیرا آیات و روایاتی وجود دارند که هر کدام دستاویزی شده است تا برخی منکر علم غیب آنان شوند و برخی هم آنان را به تمامی علوم آسمان و زمین و ما کان و مایکون آگاه بدانند.

خبرنگار ایکنا برای بررسی این موضوع با حجت‌الاسلام والمسلمین اکبر اسدعلیزاده، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، گفت‌وگو کرده است که این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید؛

ایکنا ـ خوب است ابتدا بپرسیم که منظور از علم امام چیست و چه انواعی از علم را در این حوزه می‌توان برشمرد؟

علم امام از مباحث بسیار مهم و سنگین کلامی و دارای معرکه آراست. متکلمان مطالب زیادی را در مورد علم غیب امام و علم امام مطرح می‌کنند و نظرات مختلفی بیان شده است. علم امام اقسامی دارد و باید آن را در این اقسام معنا کنیم؛ اول علم عادی امام؛ علومی که اکتسابی است و امام(ع) مانند هر انسان دیگری به صورت اکتسابی و با کوشش و استدلال عقلی و تجربی به دست می‌آورد. وسيله علم اكتسابى، سمع و بصر است. در قرآن تأکید شده است: «واللهُ أخرجکم من بُطُون أمّهاتکُم لا تعلمون شیئاً وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»(نحل، 78). قرار دادن گوش و چشم و قلب چیزهایی است که علم عادی با آن‌ها کسب می‌شود؛ دیده‌ها و شنیده‌ها و تصورات از موجودات خارجی همگی علم عادی و ظاهری است.

دیگری علم غیب است. غیب در لغت یعنی چیز پنهانی که از حواس ظاهری پوشیده است و درک آن با حواس پنجگانه میسر نیست. در اصطلاح چیزی است که شناخت آن به کمک اسباب عادی و حواس پنجگانه امکان‌پذیر نیست. به عبارتی دیگر علمی است که آگاهی از آن در حالت طبیعی برای انسان دست‌‌یافتنی نیست. جهان هستی به دو بخش کلی تقسیم می‌شود؛ عالم شهود و عالم غیب. عالم شهود جهان طبیعت است که با حواس قابل درک است و عالم غیب با حواس پنجگانه درک نمی‌شود. عالم ماورای طبیعت، وحی، جهان آخرت از مصادیق آن است و قابل دریافت با حواس نیست لذا به آن علوم غیبی گویند.

گاهی به علم غیب علم لدنی یا علم اعلی هم گفته می‌شود. لدن به معنای ذاتی است و علم لدنی دانشی خدادادی و ذاتی است. این علوم موهبتی است که از سوی خدا به انسان افاضه می‌شود و در قرآن کریم هم به آن اشاره شده است. در جریان داستان حضرت خضر و موسی به وضوح این مطلب دیده می‌شود که پیامبران و اولیای الهی علم لدنی دارند. خداوند در آیه 65 سوره مبارکه کهف فرموده است: «فَوَجَدَا عَبْدًا مِنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا.» علم لدنی از این آیه گرفته شده است یا در آیات 36 و 37 سوره مبارکه یوسف و در ماجرای دو جوانی که خواب دیده بودند و برای تعبیر خوابشان به یوسف(ع) رجوع کردند و ایشان تعبیر کردند. آنان به یوسف گفتند ما تو را از محسنین و نیکوکاران یافتیم و خواستیم این خواب را برای ما تعبیر کنی. یوسف فرمود قبل از آنکه جیره غذایی شما را بیاورند تعبیر می‌کنم. سپس فرمود: «ذَلِكُما مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّي.» این دانش را پروردگارم به من آموخته و علم لدنی و غیبی است. در روایات هست که امیرالمؤمنین فرمودند: «مَنْ زَهِدَ فِي الدُّنْيَا... عَلَّمَهُ بِغَيْرِ تَعْلِيمٍ وَأَثْبَتَ الحِكْمَةَ فِي‏ صَدْرِهِ وَأَجْرَاهَا عَلَى لِسَانِهِ»؛ هرکس از دنیا دل بکند، خداوند بدون تعلیم به او علم خواهد داد و حکمت را در سینه‌اش استوار می‌دارد و آن را بر زبانش جاری می‌سازد. امام باقر(ع) فرمود: «من عمل بما یعلم علّمَه الله ما لایعلم»؛ هرکس به آنچه از احکام الهی می‌داند عمل کند، خداوند آنچه را نمی‌داند به او می‌آموزد.

علم دیگر فطری است؛ برخی این علم فطری را به علم ذاتی تعبیر کرده‌اند، در حالی که علم ذاتی مخصوص خداوند و علم فطری برای انسان است: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ.»(روم، 30). علم فطری بخشی از علوم انسانی است و ائمه واجد آن هستند.

ایکنا ـ منبع و نوع انتقال علم غیب چگونه است؟

منبع علم غیب متعدد است. بخشی از علوم غیبت اهل بیت(ع) مستقیما از پیامبر(ص) گرفته شده و امیرالمؤمنین(ع) این علم را از پیامبر(ص) گرفتند و سینه به سینه به نسل بعد منتقل شده است. روایتی از امام رضا(ع) داریم که علم امامت از طریق پیامبر(ص) به ما رسیده و پیامبر(ص) این علم را به واسطه جبرئیل به دست آورده است. امیرالمؤمنین(ع) در روایتی فرمودند: «عَلَّمَنِي مِفْتَاحَ أَلْفِ بَابٍ مِنَ الْعِلْمِ يَفْتَحُ كُلُّ بَابٍ أَلْفَ بَابٍ»؛ پیامبر(ص) کلیدهای هزار باب از علم را به من آموخت و هرکدام از این باب‌ها هزار باب دارد که نشان می‌دهد اهل بیت(ع) علم را از پیامبر(ص) گرفتند.

کتاب جامعه نمونه تعلیم پیامبر اکرم به امامان(ع) است. این صحیفه به املای پیامبر اکرم(ص) و کتابت امیرالمومنین علی(ع) است. امام رضا(ع) در باره این کتاب می‌فرماید که صحیفه‌ای است که در آن همه چیز از حلال و حرام و تمام آنچه بشر به آن نیاز دارد، موجود است. بخشی دیگر از علم غیب ائمه(ع) از مصحف حضرت فاطمه زهرا(س) گرفته شده است و این مصحف یکی از منابع مهم علم غیب ائمه محسوب می‌شود. این مصحف ماحصل گفت‌وگوی فرشتگان با حضرت زهرا(س) است که به املای آن حضرت و کتابت امیرالمومنین علی(ع) به وجود آمده است. بنا به روایت امام صادق(ع) حجم آن سه برابر قرآن کریم و با مطالب قرآن غیرمشترک است. در این مصحف تمام اخبار و رویدادهای آینده تا روز قیامت جمع‌آوری شده و این مصحف نزد امام زمان(عج) است.

 

یکی دیگر از راه‌های کسب علم غیب، جفر ابیض یا کتب آسمانی مانند زبور داود، تورات موسی و انجیل عیسی(ع) و... است. البته کتب اولیه و تحریف‌نشده مدنظر است (بخشی از علوم غیبی ائمه(ع) از این راه تأمین شده است). و راه دیگر در یافت علم غیب از سوی روح‌القدس حاصل می‌شود. حقایق متعددی در زمان مناسب از طریق روح‌القدس به انبیا و ائمه و اولیای الهی القا می‌شد؛ از روایات فراوانی بر می‌آید که روح‌القدس حقیقتی بوده که  انبیا و امامان(ع) با آن حقایق بسیاری را درک می‌کردند و در هنگام قضاوت و داوری از روح‌القدس مدد می‌گرفتند. امام صادق(ع) در پاسخ به سؤال یکی از اصحاب مبنی بر اینکه آیا از شما سؤالی پرسیده‌اند که نتوانید جواب دهید؟ حضرت فرمودند بله، ولی با کمک روح‌القدس درنمی‌مانیم و پاسخ همه سؤالات را می‌دهیم و ما مؤید روح‌القدس هستیم.

واژه روح‌القدس چهار بار در قرآن مطرح شده است گاه درباره حضرت عیسی(ع) و گاه درباره پیامبر اسلام (ص) است. در مورد حضرت عیسی(ع) در سوره بقره، آیه ۸۷ می‌فرماید: «وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ». در مورد سخن گفتن عیسی(ع) در گهواره در سوره مائده آیه ۱۱۰ می‌فرماید: «إِذْ أَيَّدتُّكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلاً». درباره پیامبر اسلام(ص) می‌خوانیم: «قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِن رَّبِّكَ بِالْحَقِّ»(سوره نحل، آیه ۱۰۲) برخی  از  مفسران  او را جبرئیل می‌دانند، ولی برخی غیر از جبرئیل و نیروی غیبی خاصّی می‌دانند که دائما با انبیا و اولیای الهی بوده است. از بعضی تعبیرات احادیث استفاده می‌شود که روح‌القدس با افراد غیر معصوم با ایمان نیز همراه است.

یکی دیگر از راه‌های القای علم غیب، الهام و تحدیث است. می‌دانیم که ائمه(ع) محدَث هستند؛ یعنی مستقیماً روایات از طرف خداوند و جبرئیل و ملائکه بر آنان القا می‌شود ولی آن‌ها صدای ملائکه را نمی‌شنوند، ولی بر آنان الهام می‌شود و این به سبب مقام تحدیث آنان است. الهام از ماده لَهَمَ در اصل به معنای بلعیدن و نوشیدن و در اصطلاح عبارت است از القا مطلبی از سوی پروردگار در روح و جان آدمی. تحدیث از حدوث گرفته شده و به معنای ایجاد چیز جدیدی است که قبلا نبود، مانند سخن جدید. در اصطلاح متکلمان محدث کسی است که فرشته بر او نازل شده و مطالب را بر او القا می‌کند ولی او فرشته را نمی‌بیند.

زراره می‌‌گوید؛ از امام باقر(ع) شنیدم که می‌فرمود: ما بعد از حضرت رسول دوازده امام، همه از آل محمد و همگی نیز محدث هستیم «أَنَّ أَوْصِیَاءَ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ وَعَلَیْهِمُ السَّلَامُ مُحَدَّثُون». پیامبر اکرم(ص) فرمود: «مِنْ وُلْدِی اثْنَا عَشَرَ نَقِیباً نُجَبَاءُ مُحَدَّثُونَ.» امام صادق(ع) درباره امیرالمؤمنین(ع) فرمود که ایشان محدث است و وقتی ابوبصیر از ایشان پرسید منظور از محدث چیست. ایشان فرمود که خداوند ملکی را مبعوث می‌کند و این ملک مطلبی را به گوش او القا می‌کند، كَيْتَ وَكَيْتَ وَكَيْتَ‌؛ یعنی پشت سر هم مطالبی را به گوش او القا می‌کند. امام هادی(ع) هم در زیارت جامعه کبیره می‌فرمایند که محدث‌ بودن اهل بیت(ع) را گوشزد می‌کند آن هم با تعبیر مختلف الملائکه. ائمه کسانی بودند که ملائکه در محضر آنان رفت و آمد داشتند و مطالبی را به آنان القا می‌کرد.

ایکنا ـ برخی افراد در مورد ائمه از آگاهی ایشان به کل علوم سخن می‌گویند اما در برخی آیات و روایات آمده که ایشان از مسائل بسیاری مطلع نیستند. این دو نکته چگونه با هم قابل جمع شدن هستند؟

علم غیب امام، نسبی و ذومراتب است و علم ائمه(ع) در برابر پیامبر اکرم(ص) و علم پیامبر(ص) در برابر علم خدا محدود است و علمشان منشأ الهی دارد. اینکه آنان علم ما کان و ما یکون را می‌دانند به معنای علم ذاتی و نامحدود نیست. علم ائمه(ع) با وجود نامحدود بودن محدود است. علم ذاتی و نامحدود خاص خداوند است، زیرا خدا نامحدود است، ولی چون انبیا و ائمه محدود هستند علم آنان هم محدود است، ولی نسبت به بشر عادی نامحدود است. علم امام را به نورانیت چراغ‌های مختلف تشبیه می‌کنیم. علم خدا و انسان و انبیا و ائمه همگی علم است، ولی مراتب هر کدام متفاوت است.

ایکنا ـ گاهی در منابر مطالبی مطرح می‌شود و برای مخاطبان سوالاتی پیش می‌آید از جمله اینکه می‌پرسند آیا ائمه از همه امور مطلع‌اند؟

این مسئله با عنوان ماهیت و حقیقت علم امام بررسی می‌شود. هیچ یک از علمای شیعه علم امام(ع) و انبیا(ص) را ذاتی نمی‌دانند و تأکید کردیم علم ذاتی فقط مخصوص خداوند است؛ هیچ روایتی نداریم که علم اولیا، انبیا و ائمه ذاتی است، بلکه علمای شیعه معتقدند که بخشی از علم امام ناشی از موهبت الهی است؛ بخش دیگر هم اکتسابی است. بحث این است که این موهبت حصولی است یا حضوری؟ اختلاف متکلمان در این است؛ علمی که موهبتی از طرف خداوند محسوب می‌شود شأنی است یا فعلی؟ طبق روایات، امامان(ع) علم حضوری، شهودی، فعلی و احاطی داشتند و عمده علمای شیعه قائل به این نظرند، ولی بسیاری مانند سیدمرتضی و شیخ مفید و در دوره معاصر کسانی چون آیت‌الله جوادی آملی آن را حصولی و شأنی می‌دانند و معتقدند که منشأ این اختلاف نظرها روایات است، زیرا برخی روایات می‌گویند ائمه(ع) هر وقت که بخواهند بدانند، می‌دانند «لَوْ شاءَ أنْ یَعْلَمَ لَعَلِمَ» نه اینکه همواره به همه امور علم دارند و بدون اراده بدانند.

در شهادت امام حسین(ع) ایشان می‌دانست که شهید می‌شود. شاید علم به جزئیات آن نداشت، یا وقتی حضرت علی(ع) در لیلة المبیت به جای پیامبر(ص) در بستر خوابیدند نمی‌دانستند که چه چیزی در انتظارشان است و مرگ برای ایشان محتمل بود، زیرا اگر از قبل می‌دانستند که کسی آزاری به ایشان نمی‌رساند و ماجرا همین‌طور خواهد بود که رخ داد، فضیلتی محسوب نمی‌شد. حضرت علی(ع) نمی‌دانستند که کشته خواهند شد و این موضوع نشانه بزرگی شأن ایشان است. 

علم فعلی امام از روایات به دست می‌آید. مرحوم كلينى در اصول كافى بابى با عنوان‏ «انَّ الْائِمَّةَ عليهم السلام يَعْلَمُونَ عِلْمَ مَا كَانَ وَ مَا يَكُونُ وَ انَّهُ لَايَخْفى‏ عَلَيْهِمُ الشَّىْ‏ءْ» دارد؛ «امامان از آنچه در گذشته يا آينده واقع مى‌‏شود آگاهند و چيزى بر آن‌ها مخفى نيست.» بنابراین بخشی از علم ائمه(ع) شأنی و بخش دیگر فعلی است و فعلی به معنای ذاتی مانند علم خداوند نیست و در حقیقت علم حضوری است و نیازمند ادوات و ابزار نیست. علم انسان به نفس خود علم حضوری است و انسان می‌داند که از حیث قدرت و شجاعت، ترس، سخاوت و... چگونه است. علم حصولی خارج از درون انسان است و انسان وقتی موجودات بیرونی را تصور می‌کند علم‌آور است یا از راه اکتساب به دست می‌آید. بنابراین ائمه(ع) علم محدودی دارند، ولی بخشی از علوم ایشان حضوری و بخشی حصولی است.

ایکنا ـ در قرآن آیاتی وجود دارد که با صراحت به پیامبر(ص) خطاب می‌کند که تو نمی‌دانستی و ما به تو یاد دادیم و همین آیات دستاویز برخی شده است تا علم غیب پیامبر و ائمه را نفی کنند. نظر شما چیست؟

این هم از شبهاتی است که برخی آن را مطرح کرده‌اند که البته مغالطه است زیرا بخشی از آیات قرآن، علم را منحصر به خداوند کرده است مانند: «وَعِندَهُۥ مَفَاتِحُ ٱلغَيبِ لَا يَعلَمُهَا إِلَّا هُوَ» یا «لایَعلَمُ مَن فی السَماواتِ و الأرضِ الغیبَ الّا الله» در زمین و آسمان هیچ کسی علم غیب ندارد جز خداوند؛ یا در برخی آیات داریم که: وَلَا یحیطونَ بشی ءٍ مِنْ عِلمِهِ الّا بِما شاءَ وَسِعَ کرسیه السّمواتِ والارض؛ خداوند بر همه علوم احاطه دارد مگر اینکه بخواهد به دیگری عطا کند یا فرموده است: «إِنَّهُۥ هُوَ ٱلحَكِيمُ ٱلعَلِيمُ» یا «إِنَّ ٱللَّهَ يَعلَمُ وَأَنتُم لَا.» همچنین آیه «وَ إِنْ مِنْ شَیْء إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَر مَعْلُوم»؛ این آیات علم غیب را از همه انبیا و حتی پیامبر(ص) نفی کرده است و به خدا نسبت می‌دهد. حالا چون این آیات را داریم به معنای تنافی با علم غیب پیامبر(ص) و امام(ع) است؟ این نوع نگرش به سبب بخشی‌نگری در آیات است؛ مانند فردی که به او گفتند چرا نماز نمی‌خوانی و او استناد کرد که خدا در قرآن فرموده است: «و لاتقربوا الصلؤه...»؛ بله ولی در ادامه آن افراد مست را نهی کرده است. «و انتم سکاری» این خطاها از افرادی چون جبریون در طول تاریخ سر زده است، زیرا فقط آیات مرتبط با جبر را نگاه کردند.

آیات قرآن کریم یک منظومه منسجم است و باید آیاتی را که درباره اختصاص علم غیب به باری تعالی است و آیات دیگر با هم دیده شوند. مثلاً شاید بیش از 50 آیه در مورد القا و افاضه علم از سوی خداوند به انبیا وارد شده است. در مورد شفاعت هم این‌طور است و فرموده است شفاعت فقط برای خداست ولی وقتی مجموعه آیات را ببینیم خواهیم دید خداوند مقام شفاعت را به برخی افراد عطا کرده است. آیه 26 سوره مبارکه جن «عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ ...» دلیل روشنی است که علم غیب به اذن الله به دیگران نیز داده می‌شود.

خدا علم غیب را به کسانی از انبیا که راضی است عطا می‌کند. در آیه 49 سوره هود مطلب مشابهی را می‌بینیم «تِلْک(حکایت نوح) مِنْ أَنْباءِ الْغَیبِ نُوحیها إِلَیک» داستان نوح از علوم غیبی است که خدا آن را به پیامبر(ص) بیان کرد. علم غیب انواعی دارد و برای هر پیامبر و امامی ممکن است مختلف و ذومراتب باشد، ولی همه در دایره علم غیب قرار می‌گیرند. در آیه شریفه «وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ» درباره اينكه كتاب در آيه چه كتابى است و كسى كه نزد او علم كتاب وجود دارد چه كسى است، نظرات مختلفی وجود دارد. در بسيارى از روايات آمده است كه مقصود از «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ» اميرمؤمنان على(ع) است. عن أبي سعيد الخدري قال: سألت رسول اللَّه(ص) عن آية «قل كفى‏ باللَّه شهيداً بيني وبينكم ومنْ عنده علم الكتاب»، فقال(ص): ذاك أخي علی بن أبیطالب(ع). و آیه شریفه «کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ»؛ امام صادق(ع) در مورد این آیه فرمودند که وقتی این آیه نازل شد دو نفر در مجلس بلند شدند و از پیامبر(ص) پرسیدند که آیا مقصود از امام مبین، تورات و انجیل است؟ فرمود نه. پرسیدند آیا قرآن است؟ جواب منفی شنیدند. در این هنگام حضرت علی(ع) وارد مجلس شدند و پیامبر(ص) فرمودند که این همان شخصی است که خداوند علوم همه اشیا را به او عطا کرده و صدوق این روایت را در امالی ذکر کرده است. 

عمار یاسر نقل کرده است که در جنگ صفین ما به محلی رسیدیم که پر از مورچه بود و به امیرالمؤمنین(ع) گفتم که آیا کسی هست که تعداد این مورچه‌ها را بداند؟ امام فرمود: «انا اعرف رجلا یعلم کم عدده و کم فیه ذکره و کم فیه انثی»؛ من مردی را می‌شناسم که می‌داند آنها چند تا هستند و حتی نر و ماده آن را می‌داند و آن مرد من هستم؛ آیا شما آیه «...امام مبین» را نخوانده‌ای؟ من همان امام مبین هستم. امام امیر المؤمنین(ع) در برخی از روایات خود را یکی از مصادیق «مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ» شمرده و بر آگاهی خود از غیب تأکید می‌کند: «... أَنَا ذَلِک الْمُرْتَضَی مِنَ الرَّسُولِ الَّذِی أَظْهَرَهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ عَلَی غَیبِه» منم پسندیده رسولی که او را بر غیب خود گمارد. در زیارت جامعه کبیره امامان معصوم(ع) را با این جمله خطاب می‌کنیم: «... وَ ارْتَضَاکمْ لِغَیبِهِ وَ اخْتَارَکمْ لِسِرِّه...»؛ خداوند شما را به علم خود برگزیده، و برای خزانه‌داری مخازن غیب خود پسندیده است. بنابراین آیاتی در انحصار علم غیب به خدا داریم، ولی دلیل بر این نیست که این علم به پیامبر و ائمه افاضه نشود. 

گفت‌وگو از علی فرج‌زاده

انتهای پیام
captcha